امروز با یک نامه ای که برای دوستی نوشته بودم برخور کردم از آنکه این نامه جنبه همگانی دارد آنرا برای نخستن بار نشر می دهم فکر می کنم مربوط به سال هزار نهسدو نود باشد
با مهر همیشگی
.......
............
...........
راستی کاکو ما کجا هستیم ، چه می خواهیم ؟ ما پراکند گان پراکنده در برابر دشمن مشترک که پیوند و پیوستی دارد چرا هنوز گیج مانده ایم . چرا ما نمی توانیم همدیگر را تحمل کنیم ، گیریم که از دو گروه فکری باشیم ، چرا حالا که پیاده ایم نمی توانیم با احترام و اعتبار باهم گفتگو کنیم ، فردا ، فردای نیامده در صحنه ی زخمی ایران چگونه می خواهیم با هم روبرو شویم ، آیا این خودی و غیر خودی باز هم وبال جانمان خواهد شد .چرا فقط ( من ) مطرح است اما (ما ) مطرح نیست ؟ چرا باید یا خود را حذف کنیم یا دیگری را ؟
چرا نمی خواهیم در یک مینیاتور رنگین شرکت داشته باشیم که هم در بالیدن دیگران شریک شویم و هم خود پر پرواز بیابیم . بیایم اگر رسالتی برای خود قاىل هستیم ، جهان را آنگونه که هست ببینیم نه آنگونه که می خواهیم .
مشکل ما با همدیگر یا گروها با همدیگر چندان هم بزرگ نیست ، ما کوچکیم ! آره جانم ما کوچکیم
بیایم به جای درخت ، جنگل را بنگریم تا فردا ، فردایی که رابطه ى تنگاتنگی با خردمان دارد ، مصداق گفته ی خردمندانه نیچه در بر داشته باشد :
نشانه ی آزادی به دست آمده چیست ؟
دیگر از خود شرمسار نبودن !
در اینجا ناچارم بگویم که گفته ی مارک توین درباره ی نیروهای سیاسى ایران یا اپوزسیون درست از آب در می آید :
"انسان آرامش نخواهد داشت مگر اینکه خودش را قبول داشته باشد "یعنی از نظر روانشناسی سیاسی یک گره کور درکارمان هست بیایم نخست خود را قبول داشته باشیم تا بتوانیم دیگری را در هر رنگ و روی سیاسی که باشد قبول کرده وبپذیریم
باز هم اگر در این نوشته نازکتر از گل یافته شد آنرا به ریش سپیدم ببخشید ...........
با مهر همیشگى
تورج پارسی
لبخندتان
برای فرزندان فررزندانم
اردشیر، داریوش ، کوروش و آمستریس
تورج پارسی
تا لبخندتان
که می گستراند باغ و راغ را
پیاده می آیم
پیاده
با دلی سرشار ازشادمانی نیاکانی
***
ارجمندی درباره ی شهرام ناظری نظر خواست من بنا شناخت موسیقایی ام پاسخش دادم آن دوست بزرگوار که عمرش دراز باد گفت من دوستش دارم !!! شگفتا که یک باره از یک گفتمان موسیقیاییی تبدیل می شود به مساله ی شخصی ! این چنین است که در گفتمان ها که باید میدان داد و ستد فکری باشد با تعبیرات شخصی پایان می بابد البته با ادویه ی : من نه سر پیازم نه ته پیاز . به یاد کانت افتادم که گفت : هدف آموزش شناخت امور نیست ، شناخت ارزش هاست . با مهر همیشگی