در خدمت دوست هنرمندم شهریار و همسر فرهیخته اش
از خرید تا Fika
تورج پارسی
بیست و چهارم اکتبر دوهزار سیزده
آنروز باران می بارید همچون گیلان ! و تاریک بود همچون شب تار !
من از دوستان یاری خواستم برای خرید پرده و "هم زن"/ shaker /به اتفاق به چند جا سر زدیم و سرانجام "هم زن " را خریدیم که نیاز بود و پرده را گذاشتیم تا ژانویه . رفتیم به ای کیا یا به تلفظ انگلیسی اش آی کیا IKIA گشتیم زدیم /که در پیچ و خم های آن اگر تنها باشم سر در گم می شوم / !!! یکی دوتا ظرف خریدم با سه تا کاسه پلاستکی آبی رنگ , و سرانجام به خوردن قهوه و شیرینی ...که سوئدی آنرا " فیکا " می نامد
Fika/ coffee break
Fika is both a Swedish verb and noun (pronounced "fee-ka") that roughly means "to drink coffee/tea/squash," usually accompanied by something sweet.[1]
Fika is a social institution in Sweden; it means having a break, most often a coffee break, with one's colleagues, friends, date or family. The word "fika" can serve as both a verb and a noun. Swedes consider having a coffee an important part of the cultur
http://en.wikipedia.org/wiki/Fika_%28coffee_break%29
در گفتمان سه نفری پید ا گشت که " آبی " رنگ دل خوا ه شهریار هم هست ! گفتم ما اگر صاحب ایکیا باشیم و چون رنگ دل خواه مان آبی است حکم کنیم که همه ی اشیاه این فروشگاه زنجیره ای جهانی , رنگ آبی داشته باشند !!! از کارمندان تا اجناس مثلا میز آبی ، فرش ابی ، شیرینی آبی ،ظروف آبی چی و چی ُ چی !!!! چه پیش خواهد آمد ؟
پاسخ آمد پس از سه روز ورشکست خواهیم شد چرا که فقط یک سلیقه را در نظر گرفته ایم آن هم در حد افراط!!! آفرین ها گفتم !
به راستی در نمایشگاه طبیعت از همه رنگ هست ، این "همه رنگی " طبیعت را زیبا می کند ، چشم انداز می دهد . اگر طبیعت هم فقط یک رنگ داشت انسان , پرنده . چرنده و ....در زندان آن " تک رنگ " خفه می شدند !
به راستی چگونه می شود مردمی را وادار کرد که "همانند هم فکر "بکنند ؟ این پدیده ی بیماری قدرت است ، خود محوری Megalomania ! گندترینش شکل دینی آنست ! چرا که خودکامگان هیچ چیزی را بر نمی تابند جز اطاعت یعنی مرگ اندیشه !
Sven-Eric Liedman پرفسور سوئدی تاریخ اندیشه می نویسد " عقاید گوناگون می توانند دریک جا با هم گرد آیند ! وجود یک نظر به معنای نفی نظر دیگر نیست ! این سانسورچی بد گمان یا حاکم مستبد بی پرواست که از بودن چند نظر گوناگون جلوگیری و حتا انکار می کند در حالی که آرا متفاوت در برخورد باهم پاک و پویا می شوند ! در برابر آن یکی بودن نظرات یک رخوت و بی اندیشگی را به بار می آورد "
یعنی با حساب سر انگشتی : جایی که همه یک جور فکر بکنند در واقع کسی فکر نمی کند ! و در آنجای مورد نظر : علم متروک می شود و جهل مطلوب / دیباچه کلیله و دمنه برزویه !
پس symptom بالینی چنین سرزمین هایی در جاماندگی و زیر ستم خودکامگان ماسیدن است !

در جایی درباره ی " بهشت زورکی "خواندم ، به یاد گفته ی سارترافتادم " انسان حتا نمی خواهد که به آزادی هم محکوم باشد ، بلکه می خواهد از آزادی لذت ببرد "
لحظه های خوبی بود در خدمت این دو دوست . با مهر همیشگی
*