دمی با ناصر اویسی نقاش ، جاودانه ای بالنده !
تورج پارسی
یازدهم نوامبر دوهزار سیزده
چندین سال پیش به استاد ناصر اویسی نامه نوشتم و شاید یک سال پس از آن که به امریکا رفتم همراه با خواهرم ناهید به نقاش خانه ی اش رفتم که دیدنی بود و شنیدنی بود چرا که تابلو ها جاندار بودند ! به راستی جاندار بودند . رنگ های سخنگو ! این مهم را آن سال نوشتم اینک دوباره بر نگاهم افزوده و منتشرش می کنم. با مهر همیشگی
در رنگ ها و ترکیب های نقاشی ناصراویسی درپی انگیزه های تاریخی هستم . چرا که بی گمان اویسی همچون دیگرنقاشان نجد ایران تاریخ چند هزارساله فرهنگ سرزمینش را تصویر می کند .سرزمینی که به گواه تاریخ " نخستین بار ظروف منقوش را با رئالیسم قوی آفرید " ۱
دراین نوشته ی کوتاه به بررسی " سه گوش " اصلی نگاره های اویسی که عبارتند از سه نمود یا پدیده phnomenon
۱ . انار
۲ . اسب
۳ . زن
می پردازم . .
اویسی با بکار گرفتن این سه نمود ، پرواز رنگها را سامان می بخشد و به گونه ای از پدیده شناسی phenomenology وارد قلمرو استوره شناسی Mythologyمی گردد ..بنا بر بندهش ، درنظام آفرینش گیاه چهارمین و حیوان پنجمین و انسان ششمین است . اویسی غیر مستقیم آسمان وزمین و آب را به خدمت گرفته تا انسان را هستی دلخواه دهد
انار =گیاه
اسب = حیوان
زن = انسان , .
اسب و انار در نهایت اسقلال نماد وفا وبرکت ، نشانواره های زن هستند . اویسی در آفرینش این سه نمود ، موسیقی رنگها را بـــه اوج پر پژواکی می رساند . در هر رنگ شادی درون مایه هستی است . غم در سایه است ولی مویه پرداز نیست .
انار : درباره ی انار در نوشته ی پیشینم که درباره ی تابلویی از علی منجزی نقاش بود شرحی دادم ، به آن نگاهی بُشود اما :
انارستان اویسی تقدیس آتش است و پارسایی و برکت . انارستان اویسی نیایشی است به باورنیاکان به زایش خورشید در ژرفای تاریکی طولانی یلدا . انارستان اویسی تبلور امید و پیکار در همه ی لایه های تاریخی این سرزمین است ، امیدی به پیروزی نور بر تاریکی .
زن
زن . زنان اویسی ترکیبی زنده از شعر و موسیقی و رنگند . زنانی بی خزان با رخی " خوش به آیین بسته " ۲ و رختی شادمان از فرهنگ بومی . شاد و ارغوانی و آزاده به گونه تهمینه و رودابه گردویه ، منیژه ، کتایون وقمر و... . زنان " باده بر کف " ، همیشه عاشقان نوشانوش می ساقی ، همیشه معاصران دلدادگی . . شکیبایان ره عشق که شب سیه را نقره فام سازند و مهتاب جوانی را همیشگی .بر خاستگانی سر آمد و خوب آموخته ،
.زنانی که " همه ی صفات مثبت شان منحصربه زیبایی و تن نازی نیست "۳ بلکه فضیلتی برخاسته از عشق داشته تا هستی را کامل کنند . آزادگی نیازی به ترس و زبونی و پی آمدش حیله و جادوسازی و جادوگری نیست چراکه آزادگی و جرات ، پدیده اعتماد به خویش است . ازعشق و پاکی اینان است که بوستانی در کویر عمر آدمی پدید آمده و اوراق دفترهای ادبی ، عاطفه و سبزگونگی یافته است . اگر چه نقد ایام را اعتماد و اعتباری نیست ، اما آدمی در کنارواژگان بامداد پر حوصله ی زندگی ایمن است به آزادگی ،که آزادگی خود آبادی است .
اویسی خداوند این نگاره ها توانسته است که با کارایی درون سو و برون سوی زنان "بارای وبا ناز و شرم " ۴ را نمایان ساخته و تکیه بر فضیلتی بکند که پدیده آزادگی است ، برای همره شدن با کار اویسی بارها به شاهنامه رجوع کردم .
اسب یا اسپ
اسپ asp یااسب ، چهار پایی است که درراستای چین خوردگی زاگرس پرورش یافته و به گفته ی پورداود " هدیه فرهنگ آریایی به جهان است " ۵ . این چهار پا ا ز نظر کاسیان " نشانه ی الهی۶ " " بوده و اصولا از دیدگاه همه ی اقوام هند و اروپایی میان اسب و خورشید پیوندی هست . این چهار پا که " زیباترین آفریدگان است " و در میان چهار پایان "هیچ صورتی زیباتر از صورتش نیست " ۷ از بینایی ویژ ه ای برخوردارست آنچنانکه در کرده دوازدهم بهرام یشت بینایی زرتشت به اسب مانند شده است .
بنابه گفته ابن بلخی " اسب سواری و بار گذاشتن بر چهارپایان " از آموزش های تهمورث زیناوند است ۸ . درین راستا ازدوره ماد کودکان می بایداز پنج یا هفت سالگی سه چیز بیاموزند : اسب سواری ، تیراندازی و راستگویی . "اسبی "که همچون " راستی " از کودکی هم نفس باشد " بودش " در همه جا قابل حس است .این نقش در زندگی نیاکان ما آنچنان چشم گیر بوده که به سپاس از یاری و وفای این چهارپای خانگی یا عضو مفید ، بخشی از نامشان از واژه اسپ گرفته شده است :
ارجاسپ دارنده اسب ارجمند و گرانبها
اورودسپ دارنده اسپ تند رو
تهماسپ دارنده اسب فربه
پوروشسپ دارنده اسب پیر
سیاوش دارنده اسب سیاه
شید اسپ اسب درخشان
گشتاسپ دارنده اسب نر و دلیر
گرشاسپ دارنده اسب لاغر
لهراسپ دارنده اسب تیز رو
به همین اعتبار است که داریوش در سنگ نبشته ای " مردمان خوب " و اسبان خوب " را همانند ارزشیابی کرده است .
نقش مینوی اسب
مهر ایزد پیمان ، بر گردونه ای نشسته که چهار اسب سپید درخشان جاودانه آنرا از خاور به باختر می برند . مهر یشت کرده سی و یکم
اناهیتا ایزد آب برگردونه ای سوارست که چهار اسب بزرگ سپید ــــ یک رنگ و یک نژاد ــ آنرا می کشد . آبان یشت کرده سوم .
تیشتر ایزد باران در نبرد با اپوش دیو خشکسالی ، در سومین ده شب به پیکر اسب سپید زیبایی با گوش های زرین و لگام زر نشان در فروغ به پرواز در می آید .
دربندهش اسب سپید زردگوش ، درخشان موی ، پلک چشم خوب ساخته شده ، سالار اسب ها بشمار آمده است .
هردوت از آیین های تشریفاتی دوره هخامنشی یاد می کند . طبق گفته ایشان معمول بوده است در جلو سپاهیان ارابه ای که هشت اسب سپید آنرا می کشید به حرکت در می آمد و ظاهرا مراد این بود که ایزد ناپیدایی در آن جاگیرد .۹
در گذشته در شهر بهبهان هنگامی که اروس را به سوی خانه شوی می بردند ، در نزدیکی خانه داماد اسب سپیدی آماده نگهداشته شده بود که اروس پیش از ورود به خانه می باید سه بار دستش را به پیشانی اسب بزند تا سپید بختی را حاصل کند
اسب نامدار شاهنامه
رخش بارستم متولد می شود و سرتاسر شاهنامه رادر نوردیده و می خروشد . هر کجا رستم هست رخش هم هست . نه رستم بدون رخش ، رستم است و نه رخش بدون رستم نامور، هردو معنای یکدیگرند " پرورده ی تخیل هزاران هزار آدمیزاد " ۱۰.البته در» سپاهی که آنرا کرانه نبود « اسبانی دیگر نیز بودند ، اما نه همچون رخش در خروش . مثلا اسب سیه گشتاسب واسفندیار یا ابلق مشک دم بهرام چوبینه یا شبدیز خسرو . نظامی درشناسنامه ای که برای » شبدیز « یا اسب سیه رنگ ، درست می کند این اسب را ثمره ی پیوند مادیانی با سنگ سیاهی می شناساند :
چنین گوید همیدون مرد فرهنگ
که شبدیز آمدست از نسل آن سنگ ۱۱
اسبان اویسی ماندگاران سیل سوارانند ، رهنوردان تاریخ پرفراز نشیب ایران زمین
.اسبانی بی سوار که همچنان می تازند وگویی باید ماموریت راکبان خود را سامان بخشند . در باغچه ی نگاهشان گل زرد غمی هست ، امااینان ارابه کش خورشیدند و از سپیده دم تاریخ تاکنون با نغمه های تاریخی شیهه شان دشت بیدار مانده است .
سرچشمه ها :
1ــ گریشمن ، ایران پیش از اسلام رویه ۱۸
۲ ـ صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته اند
گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته اند . حافظ انجوی
۳ـ سعیدی سیرجانی ، زن از نظر نظامی ، ایران شناسی سال پنجم شماره یک بهار ۷۲
۴ ـ دل آرای و با رای و با ناز و شرم
سخن گفتنش خوب و آوای نرم / وصف روشنک دختردارا ، شاهنامه
۵ ـ پور داود ، فرهنگ ایران باستان ، بخش نخست ۲۳۰
۶ ـ گریشمن همان ۵۵ ـ ۷ ـ اوستا ، مهر یشت کرده ۳۴ ، دوستخواه
۸ ـ ابن بلخی ، فارس نامه 38
۹ ـ مری بویس ، تاریخ کیش زرتشت ، جلد دوم هخامنشیان ، ۵۲ ،ترجمه صنعتی زاده
۱۰ ـ اسلامی ندوشن گزیده شاهنامه ۱۲۲ـ ن

۱۱ ـ نظامی همان ۴۳