کاش که من جای تبی بودمی




کاش که من جای تبی بودمی
تورج پارسی
اپریل ۱۹۹۴
کاش که من جای تبی بودمی
بر تن دلدار دمی بودمی
بوسه زده روی گلستان تن
وای که ان دم ،جمی بودمی
سینه ی من دشت جنون گشته باز
این غم بی پیر شرر کرده ساز
کاش که آید و ببیند دلم
این همه اندوه و غم سوز و ساز
کاش که من
جای تبی بودمی......

علی منجزی نقاش


علی منجزی نقاش
تورج پارسی
دوم نوامبر دوهزار سیزده
 بخشی از عمرعلی در ره مبارزات اجتماعی بگذشت  که خود داستانی است و به همین سبب هم اهل قلم بود .بیش و بیشتر می نوشت شٰعر ،داستان و نقد اجتماعی چنانچه بازهم می نویسد ، اما از علی نقاش نا آگاه بودم چند سال پیش زمزمه ای کرد با قلم مو ، اما هم اکنون بیشتر حرفش را با رنگ ها بیان می کند .
یکی از تابلوهای علی را می نگرم !  زنی است نیمه عریان ،با پستانی رها در دشت سینه و اناری به دست !  نگاهش به ما نیست ! انار ، زن و پستان  !  مثلثی که  زمین است ، کشت و بار و زیبایی !
 از منظری زن است نه به عنوان "نیمه دوم  "بلکه بخشی از هستی!  نقاش در ترکیب رنگ ،نگاه خزانی دارد ! در خزان یک جور گرمای آتش هست گویی ! خورشیدی غروب ناکرده را جان داده تا پایان جهانی دیگر رقم بزند  ! گل های شقایق  نقاش اگر چه عشق را می نمایاند اما یادمان سربازان کشته در جنگ هم هست /  میراثی از جنگ جهانی اول  / در اینجا  نقاش آگاهانه روندی پیوندی  میان
زندگی " زن "
شقایق "  عشق ، بهار ، مرگ   "
 زده است
و سرانجام با همره ساختن انار و زن  رویکردی استوره ا ی  به خود می گیرد تا زمینه ی به روز کردن زندگی را آماده بسازد   !  انار در کلیت فرهنگی ما :
 انار : از تیره  موردی هاست .به گفته زراتشت نامه ، زرتشت انار را به اسفندیار داد تا روئین تن شد ۱.از جمله ویژه گی واعتباراین درخت  اینکه پیرامون آتشکده ها   کاشته می شد و شاخه های آن برای "برسم  " به کار برده می شد  ۲.شاید به همین دلیل از دور دست تاریخ تا کنون این درخت و میوه اش ، مورد احترام ایرانیان بوده است  ، تا آنجا که »  مردم کرمان  میوه بهشتی اش می خوانند   ۳. اناراز سویی  نشانواره ای است از اناهیتا ، فرشته ی فراوانی وباروری .چرا که او " نطفه همه ی مردان را پاک کند و زهدان همه ی زنان را برای زایش ، بی الایش  سازد . ا وست که زایش همه زنان را آسان گرداند و به هنگام نیاز شیر در پستان زنان باردار آورد ۴.
پردانگی انار بیانگر برکت و باروری است و به همین دلیل در ادبیات ما ، سینه زنان  تعبیر شاعرانه یافته و به انار شباهت داده شده است .
نظامی  در وصف " شیرین " چنین گوید :
دوپستان چون دو سیمین "نار " نوخیز        
برآن  پستان گل بستان درم ریز ۵
یا  در " لابه کردن خسرو نزد شیرین " گوید :
گرفت آن " نار پستان " را چنان سخت    
 که دیبا را فرو بندند بر تخت ۶
اناردر آیین عروسی نیز نقشی ایفا می کند چناچه در خوانچه  پیوند زناشویی زرتشتیان یک دانه انار شیرین می نهند تانشانه ای از  برکت و تقدس باشد .
باستانی پاریزی  می نویسد :یکی از پرشکوه ترین مراسم عروسی روستاهای اصفهان انار زدن جلوی اروس است .هنگامی که اروس به درگاه خانه رسید ، داماد که قبلا به
اتفاق یک نفر از بزرگان فامیل روی پشت بام حجله رفته و دستمالی پر از گندم و جو و نخود چی و کشمش به کمر خود بسته شروع می کند به پاشیدن آن روی سر اروس و  همراهان ، تا وقتی اروس درست جلو در حجله خانه قرار می گیرد . آنگاه داماد اناری از جیب درآورده و جلوی پای اروس به زمین می زند و پایین می آید . مردم  با این کار آرزو می کنند که قدم عروس همچون دانه های بی شمار انارپرخیرو برکت باشد ۷ از سوی دیگر انار بیانی است از ورجاوندی و فرخندگی و نسلی که باید با این پیوند تداوم  بیابد . بیرونی درآثارالباقیه تصویری دیگر از انار به دست می دهد  : هرکسی در مهرگان قدری انار بخورد و گلاب ببوید آفات بسیاری از او دفع خواهد شد «۸به دلیل این ویژ گی هاست که این میوه با رنگ آتشین گلش و غنچه ای که همانند  آتشدان است ،  در سفره نوروزی جا گرفته است .
سرچشمه ها :
۱ـ زرتشت بهرام پژدو ، زراتشت نامه رویه ۷۷
۲ــ پورداود ، اناهیتا رویه ۲۷۴
۳ــ باستانی پاریزی ، خاتون هفت قلعه رویه ۳۰۶
۴ــ اوستا ـ آبان یشت کرده دوم ، به گزارش دوستخواه
۵ــ نظامی ، خسرو شیرین رویه ۳۸ .تهران ۲۵۳۵ شاهنشاهی
۶ـ همان رویه ۱۰۸
۷ـ ــ باستانی ، همان ۳۰۷
۸ ـ بیرونی ، آثارالباقیه۲۹۱
* بخشی برگردفته از مقاله ای است که درباره ی انار در نقاسی ناصر اویسی نوشته بودم

در خدمت دوست هنرمندم شهریار و همسر فرهیخته اش

در خدمت دوست هنرمندم شهریار و همسر فرهیخته اش
 از خرید تا Fika
تورج پارسی
بیست و چهارم اکتبر دوهزار سیزده

آنروز باران می بارید همچون گیلان ! و تاریک بود همچون شب تار  !
من از دوستان یاری خواستم برای خرید پرده و "هم زن"/ shaker /به اتفاق به چند جا سر زدیم و سرانجام "هم زن " را خریدیم که نیاز بود و پرده را گذاشتیم تا ژانویه . رفتیم به ای کیا یا به تلفظ انگلیسی اش آی کیا IKIA گشتیم زدیم /که در پیچ و خم های آن اگر تنها باشم سر در گم می شوم / !!! یکی دوتا ظرف خریدم با سه تا کاسه پلاستکی آبی رنگ , و سرانجام  به خوردن قهوه و شیرینی ...که سوئدی آنرا " فیکا " می نامد

 Fika/ coffee break

Fika is both a Swedish verb and noun (pronounced "fee-ka") that roughly means "to drink coffee/tea/squash," usually accompanied by something sweet.[1]
Fika is a social institution in Sweden; it means having a break, most often a coffee break, with one's colleagues, friends, date or family. The word "fika" can serve as both a verb and a noun. Swedes consider having a coffee an important part of the cultur 
http://en.wikipedia.org/wiki/Fika_%28coffee_break%29

در گفتمان سه نفری پید ا گشت که " آبی " رنگ دل خوا ه شهریار هم هست  ! گفتم ما اگر صاحب ایکیا باشیم و چون رنگ دل خواه مان آبی است  حکم کنیم که همه ی اشیاه این فروشگاه زنجیره ای جهانی , رنگ آبی داشته باشند !!! از کارمندان تا اجناس مثلا میز آبی ، فرش ابی ، شیرینی آبی ،ظروف آبی چی و چی ُ چی !!!! چه پیش خواهد آمد ؟
  پاسخ آمد پس از سه روز ورشکست خواهیم شد چرا که فقط  یک سلیقه  را در نظر گرفته ایم آن هم در حد افراط‌!!! آفرین ها گفتم !

به راستی در نمایشگاه طبیعت از همه رنگ هست ، این "همه رنگی " طبیعت را زیبا می کند ، چشم انداز می دهد .  اگر طبیعت هم فقط یک رنگ داشت انسان , پرنده . چرنده و ....در زندان آن " تک رنگ " خفه می شدند !

به راستی چگونه می شود  مردمی را وادار کرد که "همانند هم فکر "بکنند ؟ این پدیده ی بیماری قدرت است  ،  خود محوری Megalomania  ! گندترینش  شکل دینی  آنست ! چرا که خودکامگان هیچ چیزی را بر نمی تابند جز اطاعت یعنی مرگ اندیشه !

Sven-Eric Liedman پرفسور سوئدی تاریخ اندیشه می نویسد " عقاید گوناگون می توانند دریک جا با هم گرد آیند ! وجود یک نظر به معنای نفی نظر دیگر نیست ! این سانسورچی بد گمان یا حاکم مستبد بی پرواست که از بودن چند نظر گوناگون جلوگیری و حتا انکار می کند در حالی که آرا متفاوت در برخورد باهم پاک و پویا می شوند ! در برابر آن یکی بودن نظرات یک رخوت و بی اندیشگی را به بار می آورد "
یعنی با حساب سر انگشتی : جایی که همه یک جور فکر بکنند در واقع کسی فکر نمی کند ! و در آنجای مورد نظر : علم متروک می شود و جهل مطلوب / دیباچه کلیله و دمنه برزویه !

پس symptom بالینی چنین سرزمین هایی در جاماندگی و زیر ستم خودکامگان ماسیدن است !
 در جایی درباره ی " بهشت زورکی "خواندم  ، به یاد  گفته ی سارترافتادم  " انسان حتا نمی خواهد که به آزادی هم محکوم باشد ، بلکه می خواهد از آزادی لذت ببرد "
 لحظه های خوبی بود در خدمت این دو دوست . با مهر همیشگی
*

روز کورش بزرگ هفتم آبان


http://www.youtube.com/watch?v=Dp3MUP28JGA