دلبرا سفره نوروز بگستر که بهارت آمد


دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد


 تورج پارسی


مژدگانی بده ای دل که نگارت آمد     

 شوخ چشمت که سفر بود ، به کامت آمد
از ره هجر دگر  ناله مکن کاین عیار       
زلف آشفته ، قدح دست ، سراغت آمد
این بهاران همگی جمله خزانی بودند
گل بیفشان به بهاران ، که بهارت آمد
راه این دلکده را آب بیـفشان با چشم
تا نخیزد غباری که نگارت آمد
دایره دست بگیر با می و مطرب بنشین   
خم قدح کن ، که سیه چشم خمارت آمد
 سال ها بسته شدی در بن زندان دلت   
درب محبس بگشا ، رهزن جانت آمد
گرچه اینجا گرفتار زمستان هستی
 دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد        

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد