جشن سوری (چهار شنبه سوری )


جشن سوری (چهار شنبه سوری )
تورج پارسی

باور چنین است که در برگزاری جشن زایش هستی و داده هاى اهوراىى ، فروهر در گذشتگان به دیدار خانه و کاشانه باز می گردند تا در شادى و آیىن برپایى جشن همراه گردند و براى خاندان نیک روزى آورند به همىن انگیزه در سى سد شستمین روز سال یا پنجه آخر سال همسپت مدم Hamaspatmadam بر بام خانه یا درون سرا آتش افروخته تا هم خوش آمدى به فروهرهاى دودمان باشد و هم مقدمه ای گردد بر آیین نوروزی . اىن آیین را فروردگان یا جشن سوری هم می نامیدند .

در میان مردم هند و اروپایی افروختن آتش در جشن ها سابقه ی کهن دارد به همین دلیل از ویژگی های بسیار مهم جشن سورى افروختن آتش بر بلندی هاست .
.
واژه همسپت مدم به معانی برابر شدن شب و روز یا اعتدال بهاری یا نقطه اعتدالین است که در فرهنگ زبانی مردم به سال تحویل یا لحظه تحویل سال نامدارست . هنگام آن آخرین روز پنجه یعنی روز وهشوایشت که روز ۳۶۵ است .
Vernal Equinox =vårdagjämningen
به سوئدی و انگلیسی
سال شمار خورشیدی امروزی ما که میراث پنج هزار ساله تقویم نیاکانی را پشت سر دارد دقیق ترین تقویم دنیابشمار آمده است . بنا بر پژوهش دکتر ملک پور استاد دانشگاه تهران : در جریان مطالعات به این نتیجه رسیدیم که تقویم شمسى هر هزارسال، فقط نه ثانیه با تقویم طبیعت اختلاف دارد. به عبارتى در هر ده میلیون سال ما با تقویم طبیعت، تنها یک روز اختلاف داریم. در حالی که در تقویم میلادى هر دو هزار و پانسدسال یک روز با تقویم طبیعت اختلاف وجوددارد.

سور واژه ایست پهلوی :

سور واژه ایست پهلوی و به چم سرخ و جشن است . در گویش های سمنانی ، کردی ، لری لکی ، بویراحمدی و بختیاری به معنای سرخ بکار برده می شود ، چنانچه در بختیاری یک گونه برنج هست که به برنج سهر Sohr نامورست ۴. سهر در واژها سهراب " دارنده چهره سرخ "هم همین مفهوم را دارد .

حافظ گوید :
به چهره ی گل سوری نگاه می کــــــــردم
که بود در شب تاری به روشنی چو چراغ

یا بهار گوید : عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید .۱

شهرها و نام سوری

اصفهانی ها چهار شنبه سوری را چهارشنبه سرخی ، در اردبیل گول چهار شنبه و در گیلان گوله گول چهار شنبه گویند ، که در واقع همه یک معنا را می رسانند و آن روزی ای است با شعله های فروزان آتش . اماسور،به چم مهمانی و جشن که در واژه سورنا یا سرنا آمده است . سورنا یعنی سازی که که به هنگام جشن کاربرد دارد بر خلاف کارنای یا کرنای که سازی است که در کار و کارزار به کار گرفته می شود .
پس جشن سوری ، جشن برپایی و فروزان ساختن آتش است و اغاز مجموعه ی برنامه های نوروزی است که روز سیزده بدر نقطه پایانی است .

برپایی آتش جشن سوری
.
امروزه نیز دربرخی از روستاهاو شهرها هیزم هاراسه دسته کرده و شعله ورمی سازند که بی گمان یادمانی است از اندیشه دیرینه . شکور زاده در کتاب عقاید و رسوم مردم خراسان رویه ۸۲ ــ ۸۱ می نویسد : » خراسانی ها در شب چهار شنبه سوری نزدیک غروب آفتاب هفت بوته یا سه بوته آتش در وسط کوچه یا در صحن حیاط گذاشته و به اصطلاح خودشان » بته روشن می کنند « سپس پیر و جوان و کوچک و بزرگ از روی بوته های آتش می پرند و برای دفع پلیدی این شعر را می خوانند : زردی من از تو سرخی تو از من ... در روستاهای اطراف خراسان در موقع پریدن از روی آتش می گوینفروردگاند : آلا به در بلا به در دزد و حیز از ده ها به در .پس از آن می گذارند آتش تا آخر بسوزد ، زیرا خاموش کردن آتش یا فوت کردن به آنرا بد می دانند . وقتی آتش تا آخر سوخت و خاکستر شد یکی از اعضای خانواده خاکسترش را می برد سر چها راه می ریزد تا باد ببرد سپس به در منزل آمده و در بزند . اهل خانه از او می پرسند کیه ؟ جواب می دهد منم .از کجا می آیی
از عروسی . چه آورده ای ؟ تندرستی . ا زاین رو باور دارند که پلیدی را دورکرده و در عوض شادی و تندرستی برای خود فراهم آورده اند .

در کرمانشاه یا به گفته خود کرمانشاهی ها » خاک خسرو « در چنین روزی » آتش باز می کنند « و در گاه پریدن از آتش می خوانند :
زرد ی مه ارای تو سرخی تو ارای مه . آش رشته نهار چهار شنبه کرمانشاهی هاست ، به این باور که آش رشته پیوند زندگی را استوارتر سازد .۲ در شهر خوی پسین سه شنبه آتش می افروزند و در حالی که سه بار از آتش می پرند زردی را به آتش که پاک کننده زردیها » درد و غم « است داده و از آتش » پاکی و آزدگی « را بهره می گیرند . روز چهار شنبه پیش ازباز آیی خورشید گیتی افروز به کنار چشمه ی جنر بلاغی Jener belaghi می روند و سه بار از آب می پرند .(۳ ) استاد شهریار نیز در حیدر بابایه سلام اشاره ای به جشن سوری دارد :
بخت من ، بخت سعید بختیم بارک الله آغ الله قرمزی حنا باخریم بارک الله
آتیل ماتیل چرشنبه آینه تکین بختیم آچیل چرشنبه .
بخت من ، بخت نیکی است به دست های سپید ، حنای سرخ مالیدم چهار شنبه
چهار شنبه بخت مرا مانند آینه پاک و روشن کن .
در ایل قره پاپاق از شهرستان نقده واقع در آذربایجان غربی به عید نوروز آنچنان ارجی می گذارند که سرتاسر اسفند را ماه عید می نامند . ماه اسفند رابه چهار ، چهار شنبه بخش می کنند . نخستین چهار شنبه » دروغگو « می نامند . درین روز جوانان بر جای بلندی مانند پشت بام ها و تپه ها آتش می افروزند و در خلال برنامه تیراندازی و نشانه گیری تفریحی می کنند . دومین چهار شنبه را » راستگو« . سومین چهار شنبه سیاه نامیده می نامند ، این روز را به یاد در گذشتگان بر سر گور مردگان حاصر شده پس از فاتحه خوانی شیرینی به نیازمندان می دهند .
چهار شنبه آخرین یا در واقع جشن سوری همگی با رخت نو و شادمانی به برافروزی آتش می پردازند .
» در ایل قره پاپاق دو ویژگی که نموداری از گرامیداشت و ورجاوندی نوروزست چشمگیرست . یکی پوشیدن رخت نو ست .به طوریکه کسانی هستند که فقط سالی یک بار رخت نو به تن خود می بینند آنهم در گاه نوروز و به خاطر نوروز . دیگر اینکه به گرامیداشت چنین نوروزی برای نهار پلو می پزند که در واقع جنبه سنت به خود گرفته واز واجبات است . حتا همسایه ای که که تنگدست باشد به شکلی بر سفره همیشه خالی خود پلو می بیند «.
این دو ویژگی نه به خاطر سیر شدن شکم ، یا پوشیدن تفننی رخت است بلکه باید راز آنرا در دیرینگی پندارها و باورها جستجو کرد ، در راز نوشدن زمین و زمان ، در باور به برگشت فروهر نیاکان و شرکت آنان در پاکی و رادی های خانواده است .» این مردم در روز جشن سوری هم چون روز اول سال به دید و باز دید همدیگر می روند و فردای آنروز پیش از آمدن خورسید به کنار رودخانه می روند و کوزه خودرا از آب چشمه پرکرده و برای سال نو بر می دارند «.

دکتر ساعدی در کتاب خیاو یا مشکین شهر ، کعبه ی ییلاقات شاهسونها ، از چهار شنبه ها ی اسفند یاد کرده و سپس می نویسد » هوا که تاریک شد ، سدها ، هزارها آتش سرخ از وسط برف و یخ و بیشتر از پشت بام ها خانه ها زبانه می کشد . آنوقت باید از روی آتش ها پرید و بیماری و زردی و هر بدی را داد به آتش که می سوزاند و پاک می کند . باید گرمی آتش را گرفت تا دلت گرم و چهره ات گلگون بماند .صبح روز بعد با کوزه می روند لب چشمه ، همه آب آورند و به تبرک جلو خانه می پاشند . این آب تمام بلاهادر سال تازه دورمی کند ، فقر را ، بیماری را ، خشکسالی را «

در نورآباد و کوه دشت لرستان فرقه ای می زیند که خود را » ا هل حق « می نامند . اینان نیز آیین های ویژه ای دارند که می شود ریشه کردارشان را در دیرینگی باورها و پندار گذشتگان جستجو کرد . شاید به مرور زمان و ورود دین تازه در برخی از نشانواره ها ی اعتقادی جابجایی پیش آمده باشد ولی نمی توان نسبت به کلیت و ماهیت کردارها شک کرد .
ایزد پناه پژوهشگر لرستانی در باره این فرقه درکتاب فرهنگ لری رویه ۴
می نویسد » در بلوران بر سر قله کوهی به این نام آتشکده ای هست که در سال و موقع جشن همه ازاین کوه بالا رفته و هرکس نسبت به توانایی خود ، حتا زنان آبستن برای فرزندی که در شکم دارند باید مقداری هیزم همراه برده بر این آتش مقدس بگذارند ... پس از روشن کردن آتش یکی از روحانیان یا پیشوایان مذهبی به خواندن ذکر و شعر پرداخته و باشندگان در حالی که کنار آتش زانو زده اند سر جنبانده و حق حق می گویند ... اینان آتش را مقدس دانسته و آب ریختن به شعله آتش را گناه می دانند ... عید نوروز را » عید سلطان یا عید شاه « می نامند و آنرا با شکوه خاصی برگزار می کنند . پیروان این مذهب درچهار شنبه آخر سال آیینی ویژه ای برگزار می کنند .به این صورت که ابتدا کودکان به تعداد افراد خانواده خود مقداری ، حتا اگر هم یک شاخه چوب هم باشد همراه می برند و بر شعله آتش می گذارند و هر چوب به نام صاحبش در آتش افکنده می شود تا آتش تمام پلیدیها و زشتی ها ، سختی ها و تلخ کامی ها ی آن کس را در خود بسوزاند و آنگاه از روی آتش می پرند و مراسم دعا خوانی انجام می شود .
آنچه را ایزد پناه درباره ی آیین اهل حق گزارش می کند همانندی کامل با همازوری است که توسط زرتشیان در مراسم سده سوزی انجام می شود به این عبارت که در این مراسم هر فرد برای روشن نگهداشتن آتش ، هیزم می آورد و بر آتش می نهد ، این به شکل نمادی بیانگر افزون سازی قلمرو نور است که خیر عمومی را ضمانت می کند ،

در شیراز پسین چهار شنبه آخر سال آتش روشن می کنند و درآن بوخوش » اسفند و کندر « می ریزند . سپس از آن می پرند و زردی و غم را به آتش داده و تندرستی و پاکی آرزو می کنند . شکستن کوزه در کنار شعله آتش ، از جمله رسم های چهار شنبه سوری است . مراد از این کار این است که در سال نو گره ای به کارها نیفتد . از دیگر آیین های چهار شنبه سوری در شیراز یکی هم آب تنی درحو ض ماهی است . در گوشه غربی آرامگاه سعدی یک قنات آب گرم معدنی هست که چند پله می خورد تا به حوضچه ای می رسد که شیرازی ها آنرا » حوض ماهی« می گویند چون پر از ماهی های ریز و درشت است . در باور مردم دختر شاه پریون درین آب زندگی می کند و اگر کسی نیت بکند مرادش را می دهد .

ایرانیان زرتشتی همچون ایرانیان باستان نوروز و آیین های آنرا بسیار ارج می گذارند . در پنج روز آخر سال گاهانباررا برگزار کرده ، مراسم شب آخر سال را در پشت بام ها انجام می دهند . نخست ظرف پر از لرگ » هفت گونه میوه خشک مانند بادام ، گردو ، خرما ، کشمش و انجیر « و میوه تازه و شاخه های سرو و مورد ، گل و چند تا ظرف سفالی که در آن گندم و جو و عدس سبز شده و ظرفی پر از آب با چند برگ آویشن به پشت بام می برند . چراغی روشن بر لبه بام می گذارند وپاسی که از شب گذشت آتش را می افروزند . زرتشتیان همچون نیاکان خود از آتش نمی پرند چرا که آتش را گرامی می دارند . به دور آن گرد آمده و با باور و پاکی به نیایش می ایستند :

بر افروخته باش درین خانه ،
پیوسته افروخته ،
فروزان باش درین خانه تا دیر زمان ،
تا روز رستاخیز بزرگ .....
تا دیدار دوباره خورشید این برنامه ادامه پیدا می کند . آنگاه آب اویشن را از پشت بام پایین ریخته وچراغ را خاموش کرده مراسم پایان می یابد ۵

کردها و جشن سوری

برگزاری آیین های نوروزی در میان هم میهنان کرد همانندست با آنچه را که در
ایران باستان و زرتشتیان امروزانجام می دهند .

همانندیها :
1ــ بر افروختن آتش بر پشت بام ها ، تپه ها و کوه ها به این اندیشه که رهنمای فروهر نیاکان باشد .
2 ــ آتش افروخته شده را تا فرارسیدن خورشید جهانتاب خاموش نمی کنند تا آتش به خودی خود خاموش گردد .
3 ــ کردها به غیر از ــ مردمان گروس و یارسان » اهل حق « ــ از آتش نمی پرند بلکه در گرد آن به پایکوبی و و شادمانی می پردازند .
4ــ شماله یا شمعی که که تا بامداد روشن است همانند چراغی است که زرتشتیان بر لبه بام می گذارند و تا بامداد روشن نگهمیدارند .
5 ــ فراهم کردن آجیل هفت مغز لرک که هدیه ایست نمادین به فروهر ها . البته این آیین همگانی مردم ایرانست .
شکل دیگرنمادین هدیه به فروهرها پدیده ایست به نام شال اندازی که آیین سنتی مردمان باختر و شمال باختری ایران زمین است . شال اندازی که در مهاباد آنرا هلاوه
ملاوه نامند بدینگونه است که از پشت بام » نماد آسمان ، جایگاه فروهرها « دستمال یا شال بزرگی به درون اتاق » نماد زندگان زمینی « وارد می سازند . خانه خدایان پیشکی های خود را مانند میوه ،آجیل ، بادام یا تخم مرغ رنگ کرده یا حتا پول ،جوراب پشمی در دستمال یا شال گذاشته و گره می زنند تا شال اندازان انرا بالا کشند .
رابطه های نمادین دیگر که در شال اندازی قابل بررسی است ، مساله ازدواج و زایش و تدا وم هستی است . از آنجایی که نوروز جشن زایش گیهانی است به همین انگیزه درین گاه پیوند زندگی میان جوانان بسته می شود . در روستاهای رضاییه دامادها کجاوه ای را آیینه بندی کرده و از پشت بام سرازیر خانه نامزد خود می کنند ، در حالی که پنهان می شوند چشم انتظار هدیه می مانند . بعضی مواقع به شال زنبیل می بندند و درون آن چراغ و شانه و سرمه دان می گذارند .
در آذربایجان (باکو ) چهار شنبه های اخر سال را خورشیدی را به اسامی چهار عنصر طبیعت ، خاک ، آب ، اتش ، باد نام گزاری کرده اند و در چهار شنبه خاک ، سبزه ، سبز می کنند تا برای نوروز اماده بشود .
تاجیک ها به جای چهار شنبه سوری آیینی را در روز نخستین فروردین به نام آتش پرک Parak
برگزار می کنند ، تاجیک ها سه گله آتش از چوب درخت سرو روشن می کنند و در حالی می خوانند : سرخی تو از من زردی من ازتو ، از آتش می پرند . ( از گزارشات بی بی سی ) در گزارش دیگری پژوهشگر تاجیک دلشاد رحیف می نویسد :مراسم چارشنبه سورُک در چهارشنبه آخرین سال (موافق تقویم خورشیدی) گذرانده می شود. در چهارراهی الو (آتش) افروخته، خرد و کلان (کهتر و مهتر) از بالایش می جهند و رجوع به آتش می گویند: "رنجوری و رنگ زرد من از تو، سرخی و خرمی تو از من!"

از برافروزی آتش سوری سخن بی شمار آمد به دیگر مراسم نگاهی بیندازیم :
بلاگردانی

۱ ــ بلاگردانی الف ـــ خرید اسپند و دود کردن آن
ب ـــ کوزه شکستن

۲ ــ فال بینی الف ـــ فال کوزه
ب ـــــ فال گوش
۳ ـــ قاشق زنی
۴ــ آجیل چهار شنبه سوری

الف : خرید ا سپند

اسفند یا اسپند از سپنتا که واژه ایست اوستایی و به چم مقدس است گرفته شده
اسپند تخم بوته ایست که در ایران و کشورهای جنوب آسیا می روید . در لاتین آنرا Rute نامند . در فرهنگ ایرانی این تخم بوته از سه دیدگاه مورد توجه است :
۱ــ گیاهی است که نام امشاسپند سپندارمذ را را بر خود دارد و به همین دلیل ورجاوند و گرامی است و بر خوان نوروزی جای می گیرد ودر مکانهای مذهبی بر
آتش ریخته می شود. .

۲ـــ دود و بوی اسفند به عنوان ماده پلشت زا به کار برده می شود . در برخی شهرستانها برای جلوگیری و دفع سرماخوردگی ، خانه را با دود آن پلشت زدایی می کنند .
۳ ــ به عنوان ماده ای که از چشم زخم جلوگیری می کند ، مورد باور مردم است .
حنظله بادغیسی گوید :
یارم » سپند « اگر چه بر » آتش « همی فکند
از بهر » چشم « تا نرسد مرو را » گزند « .
خداوند شاهنامه درباره رخش یا اسب ابرش ــ سرخرنگ با خال سپید ــ گوید :
چنان گشت » ابرش « که هرشب » سپند « همی سوختند ی »زبهرگزند «
رند شیراز گوید :
هر آنکس را که بر خاطر زعشق دلبری باریست
» سپندی « گو بر » آتش « نه که دارد کار و باری خوش
در گیلان گاه ریختن اسپند بر اتش می خوانند :
اسفند سی و سه دونه اسفند سی و سه دونه
چشم حسود و بترکونه

در شهر بهبهان اسپند را » کشار Koshar « نامند ، آنرا سه بار دور سر گردانده و سپس به درون آتش می ریزند تا چشم شور را دور کنند .
مردم روستا دانه های اسپند را مانند دانه های تسبیح به بند کشیده و برای تزیین و هم جلوگیری از چشم زخم در اتاق آویزان می کنند . خریدن اسپند هم تشریفاتی دارد . دکتر قاسم غنی در جلد دهم یاد داشت های خود می نویسد : دخترهای دم بخت باید شب چهار شنبه سوری وقتی که هوا کاملا تاریک شد برای خرید اسپند به در دکان عطاری بروند » دکان رو به قبله باشد « آنوقت به عطار پول نشان بدهند و بگویند : کندروشا برای کارگشا می خواهند . عطار که بلند شد که کندروشا بیاورد فرار کنند . این کار را ادمه دهند تا سومین دکان که از او کندر و اسپند را بخرند و با تشریفات به خانه برده و دود کنند تا از چشم بد در امان و کار بسته شان نیز گشایش .
مرتضا هنری درکتاب آیین های نوروزی رویه ۲۲ می نویسد : خریدن اسفنددر گیلان به ویژه در رشت تشریفات ویژه ای دارد .به این ترتیب کسی که می خواهد اسفند بخرد ــ بیشتر دختر دم بخت ـــ از خانه بیرون می آید از اولین مغازه رو به قبله می پرسد : اسفند داری ؟ و به راه می افتد تا هفتمین مغازه . سپس بر می گردد و از مغازه اولی می خرد ...
ب ــ کوزه شکستن : در گذشته تنها ظرف آبخوری کوزه بود . از نظر بهداشتی لازم بود که کوزه کهنه دور انداخته شود . در گاه نوروز که باید همه چیز نوگردد ، کوزه ها و کاسه های کهنه را هم می شکستند و به جای آن کاسه و کوزه نو خریداری می کردند . هر چند امروزه هم چون گذشته کوزه آبخوری کاربردی ندارد ، ولی شکستن کوزه غم به شکل یک سنت نوروزی باقی مانده است . ا. شکور زاده در عقاید و رسوم مردم خراسان می نویسد :
پس از مراسم آتش افروزی برای دفع قضا و بلا مقداری زغال » علامت سیاه بختی « و اندکی نمک » علامت شوربختی « و یک سکه ده شاهی ، کوچکترین سکه رایج کشور » به نشانه تنگدستی « در کوزه سفالینی که از قبل برای این کار تهیه کرده اند ، انداخته و هریک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر می چرخاند و نفر آخری آن کوزه را به بالای بام برده و از آنجا به میان کوثه پرتاب کرده و می گوید :
درد و بلا ی خنه رختم به توی کوچه « به این طریق سیاه بختی و شور چشمی و تنگدستی را از خانه خود دور می سازد .
هم میهنان کرد به گونه دیگر دفع بلا می کنند . اینان بامداد چهار شنبه سوری به آب پاک چشمه ها چشم دوخته و آنرا مروای نیک می گیرند ، تا آب که در پندار ایرانی ، آبادانی است و روشنایی، پشتوانه نیک روزی ها و بهروزی ها ی آینده باشد . زنان کرد چند تار موی بچه ها را چیده و به دست آب جویباران می سپارند تا آب هر گونه درد و بلا را به همراه خود ببرد .
۲ ــ فال بینی
فال یک واژه تازی است که معادل آن در فارسی شگون است .شگون هم خیر دارد هم شر » ازجهت مفهوم کلی فال عبارتست از آنکه سرنوشت انسان را یا واقعه ای را که رویدادنی است از روی نشانه هایی که آنها را امور غیبی می شمارند پیش بینی و پیش گویی کنند «
در اوستا فال و بخت بینی مطرح نشده است ، چرا که انسان بهدین بر مبنای گزینش خردمندانه ، آینده خود را پی ریزی می کند ، یعنی سرنوشت برایند گزینش ادمی است . فال هایی که در هنگام نوروز یعنی گاه سرکشی فرورها به خانه و کاشانه ، می گیرند یک جور مروای نیک است . به این نیت که فروهر ها » مارا به هنگامی که در تنگنا هستیم با پشتیبانی آشکار نگاهداری کنند « به دو نمونه از مراد خواهی نظری می اندازیم :

الف ــ فال کوزه : درین شب در بسیاری از خانواده ها ، فال کوزه گرفته می شود . این فال نیز پیوندی دارد با بازگشت فروهرها ، چرا که باوردارند درین هنگام فروهرها از آینده مژده خوهند داد .
چگونه فال می گیرند ؟
دختران و زنان پس از آتش بازی ، درکوزه آب ندیده ای که برای نوروز خریده اند
نشانه ای مانند انگشتری یا .... می اندازند . سپس در کوزه را با پارچه ای بسته ،و روی آن یک سینی که در آن صابون ، کیسه حنا، نقل و سرمه دان جا داده شده می گذارند . اصفهانی ها کوزه آب ندیده را که »بولونی « نامند تا نیمه آب می کنند .چون پندارمندند که نخستین گذرگاه فروهرها تنور یا آتش همیشه روشن خانواده خواهد بود به همین دلیل کوزه و سینی را درون تنور می گذارند . در برخی روستاها و شهرها کوزه را در زیر ناودان آب جا می دهند .
آنگاه پس از خوردن آش رشته یک دختر بچه به نوبت نشانه ای را از کوزه بیرون می آورد . یکی از باشندگان شعری از رند شیراز ، یا یک چهار بیتو » چهار بیتی « خوانده تا مروای نیک صاحب فال آشکار شود .در شهر شیرازبا دیوان حافظ فال می گیرند که به » فال دوره « معروف است .
در یک برسی کوتا ه متوجه دو اشارت سمبلیک درین فال گیری می شویم . یکی کوزه آب ندیده که بیانگر تازگی و نوجویی است و دیگری صابون و کیسه حنا و سرمه دان که وسایل عروس است و اشارتی است به زایش و تداوم نسل .
ب ــ فالگوش
فال کوزه و فالگوش ایستادن ویژه دختران نو بخت است . مراد خواه نیت کرده و در گوشه ای کز می کند و به سخنان رهگذران گوش فرا می دهد . اگر رهگذران سخن بر خیر برانند ، نیت خود را انجام شدنی تعبیر کرده با مروای نیک ، شادمان به خانه بر می گردد . معمولا برخی از رهگذران می دانند که درین شب ، مراد خواهان به فالگوش ایستاده اند ، شیطنت کرده سخن به خیر نرانند !!!.
در برخی از شهر ها دختران در چهار راه ، کلیدی را زیر پا گذاشته و به فالگوش می ایستند . درین فال سه گونه نشانواره هست :
الف ــ چهار راه نشانواره چهار جهت اصلی یا گذرگاه زندگی یا به تعبیر استاد فروشی » گذرگاه فروهرها « ست .
ب ــ کلید نماد گشایش کار و رسیدن به مرادست .
پ ــ کلید در زیر پاگذاشته شده ، نماد کار بسته است .

3ــ قاشق زنی
دختر یا پسری در حالی که رخ پوشانده تا شناخته نشود به در خانه ها می رود و با قاشق به کاسه ای که در دست دارد می کوبد . صاحبخانه که صدای قاسق زنی را شنیده است ، درخانه را بازکرده و کاسه را از مواد غذایی یا آجیل و نقل پر می کند . هیچ خانه ای قاشق زن را دست خالی پس نمی فرستد . همانگونه که پیشتر آمد ، این خوراکی ها که به قاشق زن داده می شود ، در واقع نشانواره پیشکشی به فروهر در گذشتگان است . شخص قاشق زن که خود را پوشیده می دارد تا شناخته نشود ، می تواند نماد فروهر درگذشتگان باشد . به همین دلیل همگان خود را موظف می دانند که کاسه قاشق زن را پر کنند .
برخی از خانواده ها که بیماری در خانه داشته باشند ، درین شب با روی پوشیده به در خانه ها رفته قاشق زنی می کنند تا مواد اولیه آشی که به »ابودردا « شهرت دارد فراهم آورند . باور بر این است که چنین آشی شفا بخش است . در خراسان به جای قاشق از ملاقه استفاده می کنند و مراسم را ملاقه زنی نامند .11

4ــ آجیل چهار شنبه سوری یا مشکل گشا
از دیگر سنت های جشن سوری فراهم آوردن آجیل مشکل گشاست که خود دارای مراسم ویژه ای است . خراسانی آجیل مشکل گشا را از ترکیب کشمش ، ، توت خشکه فندق ، پسته ، انجیرو خرما فراهم ساخته و به آن آجیل بی نمک گویند . در آذربایجان افزون بر ترکیب هفت گانه خشکبار که بر سفره سوری می نهند ظرف آب ، آیینه و سکه ی خوان نوروزی را نیز در شب چهار شنبه سوری کاربرد می دهند .
زرتشتیان این مراسم رادر شب آخر سال به جای می آورند ، که از آن گفتگو شد .

سرچشمه ها

۱ ـ دیوان بهار جلد دوم 398 .
.۲. به نقل از سرگرد سا طعی از اهالی کرمانشاه.
۳ـ به نقل از فرزانه سلیمان خاکزاد
.8 ـ مرتضا هنری ، آیین های نوروزی رویه 289 .
9ـ خرده اوستا با ترجمه و تفسیر موبد آذر گشسب .
10 ــ ایزد پناه رویه 97.
11 ــ به نقل از آقای علی اسماعیل زاده .اهل مشهد
Photo: ‎جشن سوری (چهار شنبه سوری  )
                                                      تورج پارسی

 باور چنین است که در برگزاری جشن زایش هستی و داده هاى اهوراىى ، فروهر در گذشتگان به دیدار خانه و کاشانه باز می گردند تا در شادى و آیىن برپایى جشن همراه گردند و براى خاندان نیک روزى آورند به همىن انگیزه در سى سد شستمین روز سال یا پنجه آخر سال  همسپت مدم    Hamaspatmadam   بر بام خانه یا درون سرا آتش افروخته تا هم خوش آمدى به فروهرهاى دودمان باشد و هم مقدمه ای گردد بر آیین نوروزی . اىن آیین را فروردگان یا جشن سوری  هم می نامیدند . 

در میان مردم هند و اروپایی افروختن آتش در جشن ها سابقه ی کهن دارد به همین دلیل از ویژگی های بسیار مهم جشن سورى افروختن آتش بر بلندی هاست .
 .
واژه همسپت مدم   به معانی برابر شدن شب و روز یا اعتدال بهاری یا نقطه اعتدالین است که در فرهنگ زبانی مردم به سال تحویل یا لحظه  تحویل سال نامدارست . هنگام آن آخرین روز پنجه یعنی روز وهشوایشت که روز ۳۶۵ است .
Vernal Equinox =vårdagjämningen
به سوئدی و انگلیسی
سال شمار خورشیدی امروزی ما که میراث پنج هزار ساله تقویم نیاکانی را پشت سر دارد دقیق ترین تقویم دنیابشمار آمده است . بنا بر پژوهش دکتر ملک پور استاد دانشگاه تهران :    در جریان مطالعات به این نتیجه رسیدیم که تقویم شمسى هر هزارسال، فقط نه ثانیه با تقویم طبیعت اختلاف دارد. به عبارتى در هر ده میلیون سال ما با تقویم طبیعت، تنها یک روز اختلاف داریم.  در حالی که  در تقویم میلادى هر دو هزار و پانسدسال یک روز با تقویم طبیعت اختلاف وجوددارد.

سور واژه ایست پهلوی :

سور واژه ایست پهلوی و به چم سرخ  و جشن است . در گویش های سمنانی ، کردی ، لری لکی ، بویراحمدی و بختیاری به معنای سرخ بکار برده می شود ، چنانچه در بختیاری یک گونه برنج هست که به برنج سهر Sohr نامورست ۴. سهر در واژها سهراب

نقاشی نوه ام داریوش


داریوش نوه هفت سال ام نقاشی تازه اش را به من فرستاده . نظم رنگ ها و معنای حاصل از آن ، نگاه دقیق کودک به پیرامون را آشکار می کند . آفرین داریوش جانم .

پیاله یعنی که شرابی هست


‫از باده ی دوشین قدحی بیش نماند‬
‫از عمر ندانم که چه باقی ماندست..خیام‬


پیاله یعنی که شرابی هست 


تورج پارسی


مارس دوهزار چهارده

 

در " هوای پس از باران "

 پیاله را پر کن  !
پیش از آنکه آن اتفاق بیفتد ،
تا بروییم در چشمان بی نگاه کائنات
و حسرت و حیرت مرگ  .


 در آهنگ بی غروب تغزلی که بوی برهنگی می دهد

پیش از آنکه آن اتفاق بیفتد !
  پیاله را پر کن ! پیاله را ......
صدای هراسان ناقوس ، پایان همه ی همهمه هاست !

ایرانی تباران ِ دل بسته به ایران و فرهنگ ایرانی در ایالتی به نام "سنجان


CENTER FOR IRANIAN STUDIES - کانون پژوهشهای ایران شناختی
ایرانی تباران ِ دل بسته به ایران و فرهنگ ایرانی در ایالتی به نام "سنجان" (=
چینی: سین جیانگ / سین گیانگ) در باختر چین و نیز "سنجان" در ایالت گجرات هندوستان


    •    The Iranian People Of China 


 !به آواز پارسی گوش دهید
Please listen carefully to the song, you won't believed it!

 Iranian People Of China (中国的伊朗人)

***
Western Part of Xinjiang was within Sassanid Empires borders, around 450 A.D. and the inhabitants of these regions were referred to as "Cina-deva-gotra" (from Sanskrit). The name literally means "descendant of Han and the sun-god"
The Tokharians (Yuezhi) and The Saka (Scythians) were the first group of People who settled Tarim-Basin. They were both indo-european people.

We know of the language of the Saka via the kingdoms of Khotan and Tumxuk in what is now Xinjiang , China . The language and dialects are classified as a part of the Middle Iranian family of languages.Other languages in this group are Khwarezmian(Chorasmian), Sogdian and Bactrian. Originally, these languages would have all derived from the language of the Zoroastrian scriptures, the Avesta. According to Litvinsky and Vorobyova-Desyatovskaya, both the Saka dialects share features with modern Wakhi and Pashto. Many Prakrit terms were borrowed from Khotanese into the Tocharian languages. The Sakan language is also known as Khotanese. Khotanese itself is linguistically divided into old and new Khotanese. The Tochrians and the Khotanese Saka would eventually mix and become one group. This happend due to the successive invasions by Turko Monglo groups such as Xiongnu, Uyghur, Kyrgyz. These Tukic Nations absorbed and integrated much of the original Iranic people of Xinjiang.*
_________
 * افزوده ی ویراستار:
 سنگان یا سنجان، از دیر زمان، نام چند ناحیه در باختر و شمال باختری ی ایران بوده است وهنوزهم، جایی درپنج کیلومتری ی شهر اراک، بدین نام، خوانده می شود.
 امّا آنچه بدین نام، سویه ی تاریخی می دهد، نشانه ها و روایت هایی است از دو کوچ جداگانه ی گروههایی از مردم این ناحیه در اوان ِ ایران گشایی ی عربها (در نزدیک به یک و نیم هزاره ی پیش ازاین) به  سرزمین های هندوستان و چین است.
هر دو گروه نام زادبوم خود را بر زیستگاههای تازه شان در آن دو کشور گذاشتند که تا کنون بر جا مانده است. از سنجان درون هندوستان  در ایالت گُجرات - که گروهی از زرنشتیان پای بند به پاسداری از کیش نیاکان، بدان کوچیدند - روایت های زیادی برجا مانده است که یکی از آنها قصّه ی
سنجان، سروده ی بهمن کیقباد، ۹۶۹یزدگردی-۱۰۰۸ هجری-۱۶۰۰ میلادی است.
  در این باره، در دانشنامه ی ایرانیکا، بخوانید:
QEṢṢA-YE SANJĀN
 در دانشنامه ی آزاد ویکیپیدیا، نیزآمده است:
قصه سنجان (به گجراتی: ‫કિસે સનજાન‬) بازمانده‌ای است از ادبیات پراکنده و اندکزرتشتیان به زبان پارسی .پس از حمله تازیان به ایران و رویدادهای مصیبت بار و سوک انگیز این قصه نافرجام تاریخ زبان و ادب، دین و فرهنگ، سیاست و مسایل اجتماعی، و دیگر شئون ایران – دچار دیگر گونی‌های بسیار شد.آن چه که از این پس، به وسیله زرتشتیان- با ایرانیانی که از این پس، به وسیله زرتشتیان –با ایرانیانی که دین و آیین خود را حفظ کردند-به نظم و نثر پارسی نگارش یافته اندک است- از جمله این اندک، قصه اندوهزای مهاجرت پارسیان به هند است.قصه ایی تلخ و دردناک که روایات آن سینه به سینه سپرده می‌شد، تا سرانجام پاک- مردی از نسل آن مهاجران، این روایت را به قالب نظم کشید و برای ما یادگار نهاد تا راهی در پژوهش و کاوش برای آیندگان باز باشد-و در طول متجاوز از دو سد سال است که این منظومه کوچک که قصه سنجان خوانده شده مورد بهره گیری و سود جویی خاورشناسان و پژوهشگران است که در این زمینه کار و کاوش می‌کنند.
قصه سنجان داستان مهاجرت غم انگیز گروهی از زرتشتیان ایران پس از گشوده شدن ایران به وسیله مهاجمان تازی به هندوستان است.
این گروه از سنجان سنگان که از توابع شهرستان خواف در استان خراسان بود به تدریج به سوی جنوب شرقی ایران کوچ کرده و سرانجام به جزیره هرمز پناه گرفتند.
اما تازیان پس از اندک زمانی به این جزیره نیز دست یافتند.زرتشتیان به ناچار به کشتی نشسته و راه هندوستان پیش گرفتند.پس از بلاها و سختی‌هایی چند که از آن جمله گرفتار ی شدید توفانی سهمگین بود به سلامت به هند رسیدند.
سرزمینی را که در ان سکونت و جای گزیدند به یاد سزمین از دست رفته میهن شان سنجان نامیده و انرا اباد ساختند.
حمدالله مستوفی در کتاب خود به نام نزهة القلوب سنجان یا سنگان را از قصبات و توابع خواف معرفی می‌کند.
در جایی دیگر هنگامی که از توس می‌نویسد اشاره می‌کند که از مشهد تا زاوه (= زاویه) سنجان پانزده کیلومتر است.
اشارات و مدارک کافی موجود است که قصه سنجان روایتی است راستین از داستانی از داستان‌های مهاجرت زرتشتیان ایران به شبه قاره هند . آثار و شهرها و تاریخ‌ها و رویدادهای این قصه همه منطبق است با واقع و حقیقت.خاورشناسان چه بسیار با دقت و کنجکاوی این قصه کوچک را به محک کشیده و عیار گرفته‌اند.از سویی دیگر هیچ پدیدهای که دلالت بر ناراستی و ایجاد شبهه و گمان نماید در داستان وجود ندارد – بلکه روایتی مورد وثوق و مکتوب نیز از سده سوم هجری باقی‌مانده که اشارتی به این سانحه تاریخی می‌کند.
احمد بن یحیی البلاذری که در سال ۲۷۹ هجری در گذشته در کتاب خود موسوم بهفتوح البلدان هنام گفتگو از سقوط کرمان شرحی نگاشته که به موجب آن عده ایی از پارسیان با جنگ و گریز تا جزیره هرمز خود را رسانیده و از آنجا به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند.
هنگامی که کرمان در محاصره تازیان بود روزی یکی از سرداران عرب به نام عثمان بن ابی العاصی که با عده ایی همراه بود مرزبان کرمان را در جزیره در کاوان دیده و به قتلش می‌زساند .چون این واقعه در کرمان به زبانها می‌افتد بیم درد دل مردمان پیدا می‌شود.
در همان زمان برای تازیان این وهم پدید آمده بود که یزگرد در کرمان است .به همین جهت این عامر از سرداران تازی که قصد فارس داشت مردی را به نام مجاشع بن مسعود سدمی به جستجوی یزگرد روانه کرمان می‌کند.
مجاشع در بیمند با گروهی از پارسیان درگیر شده و سپاهش یکسر نابود گشت آنگاه هنگامی که ابن عامر از فارس به سوی خراسان می‌رفت مجاشع را به فتح کرمانگماشت .وی شیرجان را که تخت گاه کرمان گشود.اما میانشان شکست پدید آمد و شهر موقتاً و به صورت ظاهر فتح شد.
سواران پارسی که از شمال شرقی هم چنان کوچ کرده تا به جنوب رسیده بودند دگر باره بر تازیان شوریده و شهر را پس گرفتند .این اخبار به ابو موسا اشعری از سرداران تازی رسید.وی ربیع بن زیاد را به فتح شیرجان و اطراف گسیل کرده و سپاهی زبده در اختیارش نهاد.
مجاشع نیز که در کار این حدود و اردو اگاه بود با ربیع بن زیاد همکاری کرد.دو سپاه بهم امده و عظیم شدند شهرهایی را گشودند اما زبده سواران پارسی در هنگام‌های مناسب شهرها را ازاد می‌کردند سرانجام سواران پارسی را تعقیب کردند مجاشع در دل کینه ایی ژرف داشت به وی اگاهی دادند که سواران کوچ کننده پارسی که تشکیل کاروانی را می‌دادند در قفص نزدیک هرمز هستند .
جزیره هرمز از دیر زمان مغستان خوانده می‌شد و این بدان سبب است که پناهگاه و یا گریز گاهی برای زرتشتیان به شمار می‌رفته و چنین وجه تسمیه‌ای برای جزیره هرمز دور از واقع نیست .
مجاشع با سپاه خود به مقابله و نبرد پارسیان پرداخت و این بار پارسیان شکست یافته و منهزم و پراکنده گشتند .گروهی تا آن جا که به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند .
این گفتار بلاذری بود در کتاب فتوح البلدان. این حوادث در سالهایی متجاوز از نیمه نخست سده یکم هجری ثبت شده‌است . شاید هم بایستی در حدود نیمه سده اول چنین رویدادی را تلقی کرد.
برخی از خاورشناسان برآنند که مهاجرت چندبار به شکل گروهی از جزیره ی هرمز انجام گرفته .شاید به گونه دقیق تری بتوان گفت که مهاجرت نخستین که مورد نظر است به قول جکسون در سال ۷۱۶ میلادی یعنی شست و پنج سال پس از مرگ یزدگرد سوم انجام شده باشد.

به دوست گرامی شاهرخ گلستان   بنوش و فراموش کن  دعای سحر

به دوست  گرامی  شاهرخ گلستان
 
بنوش و فراموش کن  دعای سحر  ❊
 
تورج پارسی
 
دلا خوش است نشینی کنار دلداری
لبت به جام لب آتشین دلداری
نوای ساز و آوای مخملین بنان
به زیر مخمل  ماه پر ❊ کنار دلداری
به قلب پاک نیایش ببر  گلستان  را
ثنا به خانه ی گل ها کنار دلداری
نسیم چو برقص آید و  ثناگویی
تو نیز دست بیفشآن کنار دلداری
"می مغانه " چو نوشی روی به سیل و سفر
ز هفت شهر گذر کن کنار دلداری
حدیث  عهد محبت شنو ز پیر مغان
رسی به  گنج سعادت  کنار دلداری
بنوش و فراموش کن  دعای سحر  ❊
که رحمتش همه جمع است کنار دلداری        
****************************
ماه پر = بدر ، شب چهارده
ای نسیم سحری بندگی من برسان         
که فراموش مکن وقت دعای سحرم -حافظ
اپسالا  -۱۹۸۹