داریوش نوه هفت سال ام نقاشی
تازه اش را به من فرستاده . نظم رنگ ها و معنای حاصل از آن ، نگاه دقیق
کودک به پیرامون را آشکار می کند . آفرین داریوش جانم .
از باده ی دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی ماندست..خیام
پیاله یعنی که شرابی هست
تورج پارسی
مارس دوهزار چهارده
در " هوای پس از باران "
پیاله را پر کن !
پیش از آنکه آن اتفاق بیفتد ،
تا بروییم در چشمان بی نگاه کائنات
و حسرت و حیرت مرگ .
در آهنگ بی غروب تغزلی که بوی برهنگی می دهد
پیش از آنکه آن اتفاق بیفتد !
پیاله را پر کن ! پیاله را ......
صدای هراسان ناقوس ، پایان همه ی همهمه هاست !
CENTER FOR IRANIAN STUDIES - کانون پژوهشهای ایران شناختی
ایرانی تباران ِ دل بسته به ایران و فرهنگ ایرانی در ایالتی به نام "سنجان" (=
چینی: سین جیانگ / سین گیانگ) در باختر چین و نیز "سنجان" در ایالت گجرات هندوستان
• The Iranian People Of China
!به آواز پارسی گوش دهید
Please listen carefully to the song, you won't believed it!
Iranian People Of China (中国的伊朗人)
***
Western Part of Xinjiang was within Sassanid Empires borders, around 450 A.D. and the inhabitants of these regions were referred to as "Cina-deva-gotra" (from Sanskrit). The name literally means "descendant of Han and the sun-god"
The Tokharians (Yuezhi) and The Saka (Scythians) were the first group of People who settled Tarim-Basin. They were both indo-european people.
We know of the language of the Saka via the kingdoms of Khotan and Tumxuk in what is now Xinjiang , China . The language and dialects are classified as a part of the Middle Iranian family of languages.Other languages in this group are Khwarezmian(Chorasmian), Sogdian and Bactrian. Originally, these languages would have all derived from the language of the Zoroastrian scriptures, the Avesta. According to Litvinsky and Vorobyova-Desyatovskaya, both the Saka dialects share features with modern Wakhi and Pashto. Many Prakrit terms were borrowed from Khotanese into the Tocharian languages. The Sakan language is also known as Khotanese. Khotanese itself is linguistically divided into old and new Khotanese. The Tochrians and the Khotanese Saka would eventually mix and become one group. This happend due to the successive invasions by Turko Monglo groups such as Xiongnu, Uyghur, Kyrgyz. These Tukic Nations absorbed and integrated much of the original Iranic people of Xinjiang.*
_________
* افزوده ی ویراستار:
سنگان یا سنجان، از دیر زمان، نام چند ناحیه در باختر و شمال باختری ی ایران بوده است وهنوزهم، جایی درپنج کیلومتری ی شهر اراک، بدین نام، خوانده می شود.
امّا آنچه بدین نام، سویه ی تاریخی می دهد، نشانه ها و روایت هایی است از دو کوچ جداگانه ی گروههایی از مردم این ناحیه در اوان ِ ایران گشایی ی عربها (در نزدیک به یک و نیم هزاره ی پیش ازاین) به سرزمین های هندوستان و چین است.
هر دو گروه نام زادبوم خود را بر زیستگاههای تازه شان در آن دو کشور گذاشتند که تا کنون بر جا مانده است. از سنجان درون هندوستان در ایالت گُجرات - که گروهی از زرنشتیان پای بند به پاسداری از کیش نیاکان، بدان کوچیدند - روایت های زیادی برجا مانده است که یکی از آنها قصّه ی
سنجان، سروده ی بهمن کیقباد، ۹۶۹یزدگردی-۱۰۰۸ هجری-۱۶۰۰ میلادی است.
در این باره، در دانشنامه ی ایرانیکا، بخوانید:
QEṢṢA-YE SANJĀN
در دانشنامه ی آزاد ویکیپیدیا، نیزآمده است:
قصه سنجان (به گجراتی: કિસે સનજાન) بازماندهای است از ادبیات پراکنده و اندکزرتشتیان به زبان پارسی .پس از حمله تازیان به ایران و رویدادهای مصیبت بار و سوک انگیز این قصه نافرجام تاریخ زبان و ادب، دین و فرهنگ، سیاست و مسایل اجتماعی، و دیگر شئون ایران – دچار دیگر گونیهای بسیار شد.آن چه که از این پس، به وسیله زرتشتیان- با ایرانیانی که از این پس، به وسیله زرتشتیان –با ایرانیانی که دین و آیین خود را حفظ کردند-به نظم و نثر پارسی نگارش یافته اندک است- از جمله این اندک، قصه اندوهزای مهاجرت پارسیان به هند است.قصه ایی تلخ و دردناک که روایات آن سینه به سینه سپرده میشد، تا سرانجام پاک- مردی از نسل آن مهاجران، این روایت را به قالب نظم کشید و برای ما یادگار نهاد تا راهی در پژوهش و کاوش برای آیندگان باز باشد-و در طول متجاوز از دو سد سال است که این منظومه کوچک که قصه سنجان خوانده شده مورد بهره گیری و سود جویی خاورشناسان و پژوهشگران است که در این زمینه کار و کاوش میکنند.
قصه سنجان داستان مهاجرت غم انگیز گروهی از زرتشتیان ایران پس از گشوده شدن ایران به وسیله مهاجمان تازی به هندوستان است.
این گروه از سنجان سنگان که از توابع شهرستان خواف در استان خراسان بود به تدریج به سوی جنوب شرقی ایران کوچ کرده و سرانجام به جزیره هرمز پناه گرفتند.
اما تازیان پس از اندک زمانی به این جزیره نیز دست یافتند.زرتشتیان به ناچار به کشتی نشسته و راه هندوستان پیش گرفتند.پس از بلاها و سختیهایی چند که از آن جمله گرفتار ی شدید توفانی سهمگین بود به سلامت به هند رسیدند.
سرزمینی را که در ان سکونت و جای گزیدند به یاد سزمین از دست رفته میهن شان سنجان نامیده و انرا اباد ساختند.
حمدالله مستوفی در کتاب خود به نام نزهة القلوب سنجان یا سنگان را از قصبات و توابع خواف معرفی میکند.
در جایی دیگر هنگامی که از توس مینویسد اشاره میکند که از مشهد تا زاوه (= زاویه) سنجان پانزده کیلومتر است.
اشارات و مدارک کافی موجود است که قصه سنجان روایتی است راستین از داستانی از داستانهای مهاجرت زرتشتیان ایران به شبه قاره هند . آثار و شهرها و تاریخها و رویدادهای این قصه همه منطبق است با واقع و حقیقت.خاورشناسان چه بسیار با دقت و کنجکاوی این قصه کوچک را به محک کشیده و عیار گرفتهاند.از سویی دیگر هیچ پدیدهای که دلالت بر ناراستی و ایجاد شبهه و گمان نماید در داستان وجود ندارد – بلکه روایتی مورد وثوق و مکتوب نیز از سده سوم هجری باقیمانده که اشارتی به این سانحه تاریخی میکند.
احمد بن یحیی البلاذری که در سال ۲۷۹ هجری در گذشته در کتاب خود موسوم بهفتوح البلدان هنام گفتگو از سقوط کرمان شرحی نگاشته که به موجب آن عده ایی از پارسیان با جنگ و گریز تا جزیره هرمز خود را رسانیده و از آنجا به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند.
هنگامی که کرمان در محاصره تازیان بود روزی یکی از سرداران عرب به نام عثمان بن ابی العاصی که با عده ایی همراه بود مرزبان کرمان را در جزیره در کاوان دیده و به قتلش میزساند .چون این واقعه در کرمان به زبانها میافتد بیم درد دل مردمان پیدا میشود.
در همان زمان برای تازیان این وهم پدید آمده بود که یزگرد در کرمان است .به همین جهت این عامر از سرداران تازی که قصد فارس داشت مردی را به نام مجاشع بن مسعود سدمی به جستجوی یزگرد روانه کرمان میکند.
مجاشع در بیمند با گروهی از پارسیان درگیر شده و سپاهش یکسر نابود گشت آنگاه هنگامی که ابن عامر از فارس به سوی خراسان میرفت مجاشع را به فتح کرمانگماشت .وی شیرجان را که تخت گاه کرمان گشود.اما میانشان شکست پدید آمد و شهر موقتاً و به صورت ظاهر فتح شد.
سواران پارسی که از شمال شرقی هم چنان کوچ کرده تا به جنوب رسیده بودند دگر باره بر تازیان شوریده و شهر را پس گرفتند .این اخبار به ابو موسا اشعری از سرداران تازی رسید.وی ربیع بن زیاد را به فتح شیرجان و اطراف گسیل کرده و سپاهی زبده در اختیارش نهاد.
مجاشع نیز که در کار این حدود و اردو اگاه بود با ربیع بن زیاد همکاری کرد.دو سپاه بهم امده و عظیم شدند شهرهایی را گشودند اما زبده سواران پارسی در هنگامهای مناسب شهرها را ازاد میکردند سرانجام سواران پارسی را تعقیب کردند مجاشع در دل کینه ایی ژرف داشت به وی اگاهی دادند که سواران کوچ کننده پارسی که تشکیل کاروانی را میدادند در قفص نزدیک هرمز هستند .
جزیره هرمز از دیر زمان مغستان خوانده میشد و این بدان سبب است که پناهگاه و یا گریز گاهی برای زرتشتیان به شمار میرفته و چنین وجه تسمیهای برای جزیره هرمز دور از واقع نیست .
مجاشع با سپاه خود به مقابله و نبرد پارسیان پرداخت و این بار پارسیان شکست یافته و منهزم و پراکنده گشتند .گروهی تا آن جا که به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند .
این گفتار بلاذری بود در کتاب فتوح البلدان. این حوادث در سالهایی متجاوز از نیمه نخست سده یکم هجری ثبت شدهاست . شاید هم بایستی در حدود نیمه سده اول چنین رویدادی را تلقی کرد.
برخی از خاورشناسان برآنند که مهاجرت چندبار به شکل گروهی از جزیره ی هرمز انجام گرفته .شاید به گونه دقیق تری بتوان گفت که مهاجرت نخستین که مورد نظر است به قول جکسون در سال ۷۱۶ میلادی یعنی شست و پنج سال پس از مرگ یزدگرد سوم انجام شده باشد.