این صدای مرد سیاه پوست سیگار فروش دوره گردی بود

این صدای مرد سیاه پوست سیگار فروش دوره گردی بود که زیر فشار پلیس بر
گلویش گفت نمی توانم نفس بکش
او حتا مسلح هم نبود 
او زیر دروغ بزرگ حقوق بشر مرد
I can not breathe
Jag kan inte andas
من نمی توانم نفس بکشم

همانگاه بود !

همانگاه بود !


تورج پارسی


پنج دسامبر دوهزار چهارده / Lund


همانگاه بود که یک باره هوا بر تبار تاریکی نشست

من با جامه دانی کهنه ی پرازکتاب و یک آلبوم رنگ رو رفته
در کنار آن جاده ی قدیمی در انتظار مانده بودم !
اما نه کسی آمد و نه کسی رفت !
تنها من حیران تر ، ساکت تر بر جاده ی خمود بی مسافر ایستاده بودم
ایستاده بودم که زمان مرد
من دیدم که زمان مرد
من با چشمان خسته ی خود دیدم که زمان در حیرت سرگردان من مرد
و تنها خالی " فضا " باقی ماند .
اینک مانده ام در بی زمانی و فضایی پر از تبار تاریکی و مویه
در پایان زمان ، تنها دیروزهای گم شده ام را به یاد می آورم
دیروزهای بی امروز و بی فردا
دیروزهایی که پر بود از لهجه های شیرین
ازیادگار زمان همین دفتر چهل برگی کاهی است !
که مویه می کند شاید !
همه جا در شط خاموش سیاهی غرق است
می خوانم ، می خوانم :

قلب من قاره ی مدفونی است .....*
می خوانم می خوانم
همانگاه بود که یک باره هوا بر تبار تاریکی نشست .

* از شعر یونانی سیاوش کسرایی برای تئودراکیس

شب اول زمستان در آیین روستایى سوئد

شب اول زمستان در آیین روستایى  سوئد


بخشی است از پژوهش این قلم در رابطه با همانندی های شب چله ایرانی و یول سوئدی


تورج پارسی


‌آیین روستایی یا Bonde sed


در سوئد تا سال ۱۷۵۳ میلادى به مناسبت شب اول زمستان - ۲۱ دسامبربرابر با ۳۰ آذرماه - که بلندترین شب سال بشمار مى آید ، مراسمى برگزار مى گردید پس از تغییر تقویم ژولیانى به گریگورى این مراسم به " سیزدهم دسامبر " انتقال یافت و این شب را درازترین شب سال برشمردند . بنا بر باور مردمان در چنین شبى حتا حیوانات خانگى زبان باز کرده و از درازى شب شکایت مى کنند مثلا در

Värmland
 گاو از درازى شب مى نالید و قوچ پاسخ مى داد : چه بلند شبى گویى دو شب را به هم دوخته اند ۱۰.
بدانگونه که در پندار ایرانیان این بلندترین و تاریک ترین شب سال به غایت شوم و نحس و نامبارک مى باشد ۱۱ ،   سوئدى ها هم نخستین شب زمستان را بداختر و شوم دانسته اند ، در پندار سوئدیها در این شب شوم که درازترین و تاریک ترین شب سال است روح هاى شیطانى آزادند تا بتوانند گناهکاران را گول بزنند . به همین دلیل براى در امان ماندن از هر گونه آسیبى همه ى درها و پنجره ها و حتا راه لوله بخارى را مى بستند ۱۲. از سوى دیگر از خانه بیرون نمى آمدند ، با هیچ گارى یا اسبى به جایى نمى رفتند تا شومى این شب دامن گیرشان نشود ، اگر هم کسى چنین بى احتیاطى مى کرد بابا نویل شومى چنین شبى را هشدار مى داد که :
امشب شب لوسیاست آهسته بران !!
Lussenaten var fylld av oro och man fick vara försktig.
Ingen hjul gå kring . Akta man häst och vagen kom tomten
  ibland och   var
  ' Dä ä lussenatt i natt, far sakta١٣


  از لوسى Lussi تا  لوچیا lucia یالوسیا


آنچه امروز به نام جشن لوسیا در کشورهاى کاتولیک مذهب برگزار مى شود یادگارى است از دوشیزه سیراکوس اهل سیسیل که در ۲۰۴ میلادى به شهادت رسید . اما لوسى پیش از مسحیت پرنده اى دزد و جادوگر بود که پیکرى نیم خدایى و نیم انسانى داشت . مردمان از او با بیم و احترام سخن مى گفتند چرا که مى خواستند همانند روح شرور آب Näken

 از آزارش در امان بمانند . لوسى شب ، تاریکترین و دلهره آورترین شب سال بود . با همه ى دلهره اى که مردمان از جادوى لوسى داشتند او ازیاران   Freja
   ایزد حاصلخیزى بشمار مى آمد و از دید کردارى همانند وى . ارابه لوسى راگربه اى که به   Lussekatten
   شهرت دارد ، مى کشید که در مراسم لوسیا امروزه به شکل نان شیرینى جلوه گرى مى کند . بدین ترتیب در مى یابیم که لوسیاى جدید ریشه در آیین هاى پیشین اسکاندیناى دارد .۱۴
مهاجران آلمانى ساکن   Västergötland


نخستین  بار در سال ۱۸۰۰ میلادى جشن لوسیا را در سوئد برپا کردند ، پس از ۱۹۰۰ میلادى   این جشن در سراسر سوئد رواج پیدا کرد و از آیین روستایى یا Bondesed فاصله گرفت . از ۱۹۲۷ در روزنامه هاى استکهلم مسابقه گزینش لوسیاى زیباى سال آغاز شد که به گفته ى    christer toplius

هر سال در سیزده دسامبر تماشگر جشن نور و زیبایى آن هستیم ۱۵. در روز لوسیا و شب آن دخترى زیبا رو در پوشش اروس با پیراهن سپید و کمر بند سرخ و تاجى با پنج شمع روشن با همراهان اروس   وار خود به دیدار همگان مى رود تا آنان را در جشن نور و شادى شریک سازد یا به گفته ى    فروغ   به آفتاب سلامى دوباره داده شود .   از دیگر مراسم شب لوسیا انجام یک گونه بخت بینى است   در این زمینه نمونه اى هست که در آن دخترى نیت کرده و شعرى مى خواند تا در خواب از سرنوشت زناشویى آینده خود با خبر شود ۱۷;
Lucia den blida
Ska låta mej veta
Vems säng jag ska breda
Vems barn jag ska bära
Vems käraste jag ska vara
och vems famn jag ska sova uti
لوسیاى نجیب مى خواهم بدانم
رختخواب چه کسى را خواهم گسترد ؟
فرزند چه کسى را حمل خواهم کرد؟
دلبند چه کسى خواهم شد؟
و در آغوش چه کسى خواهم خفت ؟
 Lucia tåget یا قطار لوسیا

در ۱۳ دسامبر   مراسم ویژه ى لوسیا در سرتاسر سوئدبرگزار مى شود   . در مدرسه ها، بیمارستان ها ، کلیسا ها و ... دخترى که به این مناسبت برگزیده مى شود با رختى همچون رخت سپید اروسان و نوار سرخى به دور کمر   در حالى که تاجى مزین به چهار شمع روشن بر سر دارد آرام آرام حرکت مى کند و همراهان او که پسر و دختر هستند و Stjärngossar
نامیده مى شوند با شمع هایى
روشن در حالى که آهنگ santa lucia
  را مى خوانند پشت سر او حرکت مى کنند . از لوسیا خواسته مى شود که زمستان تاریک و سرد سوئد را با نور زنده و جارى خود روشن کند . معمولامراسم میان ساعت دو تا سه بعداز ظهرکه   هوا همچون شب تاریک است سامان بخشیده مى شود .
نوشیدنى و شیرینى   روز لوسیا
Lussekatten
Glögg


شیرینى ویژه ى چنین روزى Lussekatten


است که با آرد ، کره ، شکر ، مایه خمیر زعفران ، زنجبیل ، کمى نمک و کشمش درست مى شود .   پس از اماده شدن با برس زرده تخم مرغ روى ان مى کشند رنگ زعفرانى یا طلایى این شیرینى در واقع نشانواره ى خورشید و روشنایى است که باید تاریکى را بترساند تا از اینجا رخت بربندد . شایان نگرش است که از قرن   هیژده زعفران   به سوئد وارد مى شود و به واسطه ى گرانى ان فقط اشراف مى توانستند ‌ به آن دسترسى بیابند . نخست فقط براى شیرینى لوسیا به کار برده مى شد وگرنه جنبه دارویى داشت .

۲۶ سال پیش که به سوئد آمدیم مهمان سویدى ما براى خوردن پلو زعفران مردد بود وقتى که گفته شد از زعفران در آن استفاد شده است و دلیل ایشان   هم این بود که زعفران جنبه ى   دارویى دارد ..
اما نوشیدنى
نوشیدنى این روز Glögg
است که از آب سیب ، شکر ، وانیل ، زنجبیل ، میخک و پوست رنده شده لیمو، شراب سفید ، درست مى شودوکشمش و بادام با آن صرف میگردد .
. Glögg یا Glögetvin
که در قرن نوزدهم به نام Gluhwein
نامدار بود در ورزش هاى زمستانى اتریش و سویس   مصرف مى شد . البته امروزه در سوئد هم کمى به میزان الکل آن افزده شده است .
هدیه ى سال نو   یا
 Julklapp
واژه    Klapp
هم به معناى نوازش و هم به   چم ضربه   به در زدن   آمده است . پیش از مسحیت در سوئد رسم بر این بود که پسران و دختران جوان به در خانه ها رفته ضربه اى به در نواخته و پس از باز شدن در هدیه اى به درون   خانه پرتاب کرده و مى گریختند . البته برخى اوقات شیطنتى کرده و به جاى هدیه چوب یا سنگى به درون خانه پرتاب مى کردند . تحت تاثیر آیین مهرى که از طریق روم در اروپا رواج پیدا کرد ه و به سوئد هم آمد معمولا در روز زایش خورشید شکست ناپذیر ، مردمان به همدیگر میوه ، گل ، خوراکى پیشکش مى کردند . رومى ها دوست داشتند در این روز بزرگ به همدیگر سکه هدیه بدهند ۱۷
دکتر بهرام فروشى در کتاب جهان فرورى رویه ۱۱۸ چاپ دانشگاه تهران گزارش مى کند که :
در روستاهاى خراسان معمولا در این شب   خانواده پسرى که با دختر نامزد شده است براى دختر هدیه مى فرستد و رسم هدیه فرستادن براى دختر در آذربایجان نیز معمول است و رابطه ى این جشن را با زایش و تولد به خوبى آشکار مى سازد . در آذربایجان در شب چله خانواده دخترى که به شوى رفته است براى دختر هدیه مى فرستد و در شهر خوى بازار پشمک رواج دارد و این گویا به مناسبت شباهت آن به برف است . در بهار همدان   هر کس نامزد داشته باشد باید شب چله اى بفرستد . شب چله اى باید یک قواره پارچه یا یک قواره پیراهنى یا چادرى باشد که با شب چله اى مى فرستند .۱۸
در مقایسه ى مراسم شب چله ى ایرانى و آیین روستایى سوید همگونى هایى چند به چشم مى خورد از جمله :
    هر دو مراسم در شب اول زمستان برگزار مى شوند
    در هر دو مورد شب اول زمستان درازترین شب اول سال به حساب   آورده شده است
در هر دو مورد شب اول زمستان شوم دانسته شده است
در هر دو مورد در چنین شبى فال گرفته شده است
    در هر دو مورد هدیه دادن دادن وجود داشته است
در یک جمع بندى چنین مى توان نتیجه گرفت که جشن نور و روشنایى در هر کجا و به هرگونه که برگزار گردد از ریشه ى مشترک و کهن آن حکایت مى کند

در ایستگاه اتوبوس در شهر دانشگاهی لوند ایستاده بودم !

در ایستگاه اتوبوس در شهر دانشگاهی لوند  ایستاده بودم !
تورج پارسی
پنجم دسامبر دوهزار چهارده
در ایستگاه اتوبوس در شهر دانشگاهی لوند ایستاده بودم ، باد سردی می وزید استخوان سوز ! زنی از کولی های رومانی با کودکی که در بغل داشت  جلوی دو پیرزن سوئدی ایستاد و تقاضای کمک کرد ، پیرزن با عصبانیت عصا  به طرفش گرفت و فریاد زد از اینجا گم شو ، گم شو ، گم شو !! زن با چشمان وحشت زده ای جلوی من ایستاد و...
امروز در سرزمین یخ در هر گوشه و کنار ،زن یا مرد ی کولی  روی زمین سرد نشسته و گدایی می کنند " رسم گدایی آشکار " دو سالی است که " آزاد " !!!!! شده است ! اینان بی خانمان ترین در روزگارانند !!!
 باد سردی می وزید استخوان سوز  ! استخوان سوز !

هر که " غارتگری باد خزانی " دانست

"می "  بیاور که ننازد " به گل باغ جهان "
هر که " غارتگری باد خزانی " دانست . حافظ