دو شب در جنگل های کستاریکا

باز نشر پیشکس به ناهید جان و دکتر بهادری ارجمندمان
دو شب در جنگل های کستاریکا در اتاقک های چوبی به سر بردم....ژانویه دوهزار هفت
تورج پارسی
 آدینه سیزدهم مارس دوهزار پانزده *

باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان .....
این شعر زیبای گلچین گیلانی است که نخستین بار مجله سخن را بارانی ساخت ! چرا این شعر را به یاد آوردم و چرا بلند خواندمش ؟‌
دو شب در جنگل های کستاریکا در اتاقک های چوبی به سر بردم ، شب تاریک جنگل ترس بارست و به گفته ی پیر توس :
‌شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر !
در این دوشب باران بر بام خانه در واقع دیوانه وار لگد زد گویی در نهایت توان بر بام خانه می زد نه بدانگونه که گلچین از باران گیلان می گوید ! نه باران اینجا بسیار افسارگسیخته مستی نشان می داد که  نمی گذاشت چشم گرم بشود تازه باید از پنج و نیم ناشتایی بخریم و در درون رودخانه ای که شعبه ای از دریای کاراییب بود راه را ادامه بدهیم ! راهنما گفت پنج و نیم باید ناشتا خورده بشود نیاز نیست ساعت تان را روی پنج و نیم کوک بکنید میمون ها با نعره های بامدادی شان بیدارتان می کنند و چنین هم شد گویی پشت در اتاقک چوبی نعره می کشیدند ! این عکس یادمان شب جنگل است ! با مهر همیشگی
* در سوئد اگر جمعه به سیزده بیفتد آنرا نحس می دانند !!! بیچاره سیزده  بی دفاع

جهان کودکان شگفت آورست !

جهان کودکان شگفت آورست  !


تورج پارسی

دوازدهم مارس دوهزار پانزده

در هواپیما نشسته ام ، آخرین مسافر بانویی است با کودکی دو یا سه ساله که نفس زنان با ساکی سنگین می رسد ! ردیف من ایستاده اند که بعد بنشینند ، مهماندار هوا پییما بانویی است شاید پنجاه ساله با خوش رویی بیشتر مناسب ، که نشانه ی خوی درونی اوست افزون بر مسئولیت کاریش ، خوش امد می گوید به کودک یک اسب بازی می دهد ! کودک تی شرتی به تن دارد که روی آن عکس دراکولایی هست ! کودک خیلی آرام است ، مهماندار از کودک می پرسد آیا این مونستر این هیولا برای ما خطرناک نیست ؟  کودک با قیافه ای آرام ، پاسخ می دهد نه اصلن خطرناک نیست این فقط یک عکس است ، قول می دهم ! مهماندار نقش خودرا هنرمندانه ادامه می دهد، به کودک نگاهی می کند که گویی قبول نکرده است ، کودک گفت مادرم هم قول می دهد که این خطرناک نیست ! صحنه مرا سخت به وجد آورد بر پا خاستم دست راستم را بالا بردم و گفتم که من هم قول می دهم که این فقط یک نقاشی است ،  شهادت من  مورد پذیرس دادگاه قرار گرفت !!!!  بر جا نشستم و روی شعر ناتمام " روزهای سخت خایمایکا" شروع به کار کردم ، کودک زیر چشمی به من نگاه می کرد به او لبخندی زدم ، کودک جهانی از شادی را در چشمانش آشکارساخت ..... کودکان امروزی خیلی باهوشند البته اگر میدان بروز استعداد  همه سویه آماده باشد!

***
در جنوب سوئد بهار زودتر از ره می رسد ، دارم پیاده روی می کنم ، گل های زردبهاری سر از زیر خاک برون  آورده به رهگذران درود می فرستند
به راستی اگر بگذارند جهان می تواند بسیار زیبا تر از این باشد !


امینه کاکاباوه

امینه کاکاباوه و چشمه !!
تورج پارسی
یازدهم مارس دوهزار چهارده
این بانو  نماینده ی حزب چپ هست در پارلمان سوئد " ریکس داگ "   بنا به گزارش سایت استکهلمیان چنین فرموده اند :
‫امینه کاکاباوه نماینده پارلمان از حزب چپ سوئد در مطلبی که در روزنامه افتون بلادت به چاپ رسید  با اشاره به نقض حقوق بشر و بویژه حقوق زنان توسط حکومت ایران از رئیس فدراسیون فوتبال سوئد خواست  که مسابقه فوتبال مابین تیم های ملی ایران و سوئد را لغو کند.‬......

و اما : نقض حقوقب بشر و حقوق زنان امری آشکارست اما چه ربطی به بازی فوتبال دارد ؟ مگر بازی فوتبال پیوندی با سیاست دارد ؟ ایشان می باید یا آخوند  می شد در مجلس اسلامی !!!   یا سناتور درسنای امریکا !!!
اگر مارکس چشم باز کند نخستین حرفش این خواهد بود که : اینها کی هستند دیگه !!از چه مقوله ای زیر نام چپ گپ می زنند و سر بر زمین خواهد گذاشت و خواهد گفت ببین که چه بر سرمان آورده اند !!!!!