سال بد.......سال باد
سال اشک.......سال شک
تورج پارسی
شنبه هفتم نومبر دوهزار پانزده
بی خوابی کلافه ام کرده همین دیشب خواندم که " پوری " در بیمارستان بستری شده است ! و امروز خواندم که پرواز کرد و رفت !!! اما سال
بد ، سال باد ، سال اشک ، سال باد هم چنانست که بود !
شیفته سلطانی برادر زاده پوری می نویسد *:
آن روز هنگامی که از گورستان برگشت به پهنای صورتش اشک می ریخت ! نمی توانست حرف بزند فقط بریده بریده می گفت :
خراب کردند ، خراب کردند !
دیگر آنجا نیست !
عمق فاجعه آآشکار شد : قبرستان را زیر رو کرده بودند تا پارک بسازند ! دیگر اثری از مزار " کیوان " ش باقی نمانده بود !!
دوستانش در آن روز تلخ گرد آمده بودند ، سالگرد اعدام کیوان بود !
سایه همره همیشگی کیوان این شعر را داخل بشقابی که دم دستش بود نوشت :
ساحت گور تو " سرو " ستان شد
ای عزیز دل من
تو کدامین سروی ؟
***
و سرانجام پوری پرواز کرد رفت :
سال بد.......سال باد
سال اشک.......سال شک
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
*فصل نامه ره آورد شماره ۱۱۲