اسب سپید شیهه مکش !
تورج پارسی
یک شنبه بیست و چهارم جولای دوهزار شانزده
آنروز برف سنگینی می بارید ، از دانشگاه آمدم بیرون بی سبب رفتم داخل گورستان ، برف چادر سپیدش را بر روی خفتگان قرون کشیده بود و رهگذر که من باشم آرامش آنهارا به هم زدم !
برف سخت سر جایش نشسته بود از آنجا آمدم بیرون رفتم کتابخانه ی دانشگاه قهوه ای گرم گرفتم و خوردم و تمام !
پس از مدتی شاید دو هفته گذشته بود که این تک بیت در من نواخته شد !
پس تر در زلزله ی بم آنرا با نوشته ای به دکتر دوستخواه فرستادم و در سایت ایران شناختی منتشر شد !
اسب سپید شیهه مکش چون که ناز من
بر برگ گل روی چمن تازه خفته است
دسامبر ۲۰۰۳
تورج پارسی
______________________
* در برخی از روستاها و شهرهای ایران زمین هنگامی که اروس را به خانه ی شوی می برند ، در جلوی خانه ی شوی ، اسب سپیدی را می آورند تا اروس سه بار دستش را به پیشانی اسب بکشد و سپس به خانه در آید . شاید سه بار نشانواره ی نیکی هاى بنیادین آیین زرتشتی است .......