دو آهنگ از صحنه خونین جنگ دوم جهانی جهانگیر شدند یکی سیفونی شماره ۷ دمیتری شوستاکوویچ بود و یکی هم کاتوشای بلانتر .......
آهنگ کاتوشکا به گفته ی کاوه گویرین زیر نام کازوچک در ایران توسط ویگن خوانده شده است !
با سپاس از آقای کاوه گوهرین که مرا به آن سو برد ! با همه ی اشک هایم به یاد تاتیانا
о всеми моими слезами для Татьяны
With all my tears for Tatiana
************************************************************************************
Katyusha (Катюша)
Расцветали яблони и груши
Поплыли туманы над рекой
Выходила на берег Катюша
На высокий берег на крутой
Выходила, песню заводила
Про степного сизого орла
Про того, которого любила
Про того, чьи письма берегла
Ой, ты, песня, песенка девичья
Ты лети за ясным солнцем вслед
И бойцу на дальнем пограничье
От Катюши передай привет
Пусть он вспомнит девушку простую
Пусть услышит, как она поет
Пусть он землю бережет родную
А любовь Катюша сбережет
Расцветали яблони и груши
Поплыли туманы над рекой
Выходила на берег Катюша
На высокий берег на круто
Katyusha
Date: 1938
Lyrics: M. Isakovsky
Music: M. Blanter
Translation: Igor Koplevsky
Apple trees and pear trees went into blooming,
River mists began a floating flow,
She came out and went ashore, Katyusha!
On the lofty bank, on the steeply shore.
She came out and sang she song about
Her young friend, the bluish eagle from steppe
All about the one she dearly loved,
The one whose letters she treasured and kept.
Hey, a song, the song of the young girl,
Fly and go after the bright Sun,
Find a soldier on the distant borderlands
Say hello from Katya waiting long for him.
Let him remember the young and simple maiden,
Let him hear the song she now sings,
Let him protect his Motherland for sure,
And their love Katyusha will protect.
تاریخ علم است و عالمانه می باید به سراغش رفت !
تورج پارسی
ششم ما ه دسامبر دوهزار هفده
بخشی از فرازهای نامه ام در پاسخ به بانو ...... دانشجوی رشته ی تاریخ دانشگاه تهران
بیان و نوشتن حق همگی است اما اگر در آن پشتوانه ی تخصصی باشد بر دانش عمومی می افزاید اما اگر چنین نبود صرفا زمینه ی " گفتن هایی " می شود که نقد نیست بلکه گفتگوی رهگذارنه است !
شاملو شاعر مطرح کشور که صدای باریتونش در شعر خوانی خود از لون دیگری بود پر شکوه ! در باره ی فردوسی گفت و تا باستان هم رفت البته به جای خود اما ره آوردی در این کار تخصصی نداشت !
بدون شک هر نسل می باید با نگاه تازه و منقدانه تاریخ را وارسی بکند، وا بشکافد بدون پیش فرض ها !! ، باید در واشکافی تاریخ از شیفتگی و چهچهه و به به و زنده باد و مرده باد سیاسی به دور قرار گرفت ! یعنی به سراغش با غرض ورزی یا شیفتگی گندتر ازغرض ورزی نرفت !
تاریخ علم است و عالمانه می باید به سراغش رفت ! تاریخ نه سیاه مطلق است و نه روشن مطلق فراز !
مشکل با تاریخ را باید حل کرد ! تا بتوان بر مدار خرد به شناخت همه سویه آن رسید !
خوشبختانه امروز دانشمندان ایرانی و ....در باره ی این کار تخصصی خوب کار کرده اند که در امید را گشوده است ....... با مهر همیشگی
در عصر فیس بوک
تورج پارسی
سه شنبه پنجم دسامبر دوهزار هفده
در عصر فیس بوک که یک جوری هم بار همه ی دوران تاریخ زیست بشر را به دوش می کشد ، کلام بی جا زیادست ! در جایی خواندم که آدمی از خود بی خبر" ولایت فقیه "را پیوند داده بود به " فره ایزدی " و هر دو را در یک کاسه گذاشته بود که خنده نیاز نبود بلکه گریستن داشت !
در همین زمینه برخی وختا به نوشته هایی برخورد می کنم که یه جوری آیه وایه هستند ، سرگردانند ! هذیانی می گویند ؟ که تاریخ هم از دست شون وادار میشه بوگروزه !!!
استادمان دکتر ژاله آموزگار ، استادانه واژه " فرّه " را واشکافته توجه را به همین معنا که خود کتابی است جلب می کنم ! با مهر همیشگی
خود کتابی است گفته ی استاد !
فرّه مترادف با خویشکاری
دکتر ژاله آموزگار
مگر نه این که در متون پهلوی فرّه مترادف با خویشکاری یعنی انجام وظیفه است؟
همین فرّه است که کشاورزی را به بهتر کِشتن ، آموزگاری را به بهتر تعلیم دادن و سلحشوری را به بهتر دفاع کردن وامیدارد !
از دیروز تا همین حالا که به فرودگاه تهران رسیدم، هر که را دیدیم شیفتۀ شاهنامه و فردوسی بود و ایراندوست. پس آن خلایق کجا هستند
سفرنومچۀ تبریز
دکتر ابوالفضل خطیبی
دیروز به دعوت کارگاه شاهنامهخوانی تبریز برای یک سخنرانی با عنوان« قطعات و ابیات الحاقی شاهنامه» به آن دیار زرخیز عزیز سفر کردم. دوست نازنین و باصفایم دکتر سجاد آیدنلو هم از اورمیه آمده بود و به اتفاق میزبانان تبریزی به ویژه آقای جواد رنجبر، مسئول کارگاه، روز بسیار خوب و پرباری را گذراندیم.
تبریزیها در میزبانی سنگ تمام گذاشتند و ما را شرمندۀ محبتهای بیریا و بیشمار خود کردند. پیش از سخنرانی، از مقبرةالشعرا بازدید کردیم و سپس بیش از یک ساعت در خانۀ هنرمندان تبریز سخن گفتم از انگیزههای متفاوت شاهنامهخوانان و کاتبان در افزودن بیتها به شاهنامه و نیز ده ملاک و ضابطه برای تشخیص بیتهای الحاقی از اصلی که به ده فرمان موسی میمانست و بعد، پرسش و پاسخ. بعد از سخنرانی رفتیم کافه کتاب که یکی از فرهیختگان تبریزی به نام جلال شمعسوزان آن را اداره میکرد. در آنجا گپ و گفتهای دوستانهای بود دربارۀ شاهنامه و شعر معاصر فارسی. ما را به یک قهوۀ ترک مهمان کردند و چقدر چسبید و در عمرم قهوه به این خوشمزگی نخورده بودم. مگر همین قهوۀ ترک در تهران هم نیست؟! پس چرا به آن خوشمزگی نیست؟!
آقای شمع سوزان از روی مهر چند شماره از مجلۀ هویت را که ماهنامهای است دربارۀ هنر و ادبیات و خود آن را اداره میکند، به من اهدا فرمودند. با همان تورق کوتاه نیک دریافتم که سطح این مجله بالاتر از برخی نمونههای مشابه آن در پایتخت است. در شمارۀ دوم نقاشیهای منصور قندریز از عکسهای دوران جوانی زنده یاد بهمن سرکاراتی نظر مرا سخت به خود جلب کرد که پایینتر آنها را میبینید. بعد از کافه کتاب، سجّاد ما را به یک کباب تابهای مهمان کرد در جایی مخصوص و پس از آن، از رکس شیرینی سوغاتی خریدیم.
سجّاد میگوید: اگر کسی به تبریز بیاید و کباب تابهای نخورد و از رکس شیرینی نخرد و با یک پانتورک مکابره نکند، مثل اینکه به تبریز نرفته است. با اینکه من سرم میخارد برای مکابره، در سفرم حتی یک پانتورک هم ندیدم.
ا
؟ پس از شام، به شاهگلی رفتیم و چای نوشیدیم و گپ زدیم و به پرسشهای جدی و کمرشکن میزبانانمان دربارۀ شاهنامه پاسخ دادیم. من هرجا در پاسخ کم میآوردم، طرف را پاس میدادم به یار کمکیام سجّاد. من چندان اهل سفر نیستم، ولی از همین سفره یکروزه فهمیدم سفر گاهی چقدر لذّتبخش است، به ویژه سفری که پای سرورمان فردوسی و شاهنامه هم در میان باشد.
بیتی از یک ترانه هایم
تورج پارسی
چهآرم دسامبر دوهزارچهارده
اگر چه هجر خیره سر، زند به قلب من شرر
ولی در این سکون شب ,نشسته ام پی " سحر"
یاد یاران
در بهاران !