بامداد نخستین روز سال ! به خیر بادا !
غرق شده " باده " ی من در دل خم
خم بشکست ولی " باده " نریخت !
تورج پارسی
چرا باید از میراث فرهنگی نگهبانی کرد ؟
تورج پارسی
پایانی سال ۲۰۱۷
بشر، در عرصه ی هستی، چنگالی که به او توان رو در رویی با حیوانات درنده را بدهد نداشت. اگر از چوب دستی سود می جست، باز هنوز در مرحله ای که می باید قرار گیرد نبود. اما از روزی که سنگ را تراشید گام در مرحله ای گذاشت که در تاریخ زیست او تعیین کننده گردید. او، در این فرازو نشیب، مصون از خطا نبود اما پی گیرانه راه را به سوی بهتر شدن طی کرد؛ آنچنان که توانست در برابر ناساگاری های طبیعی و طعمه شدن، خود را مصون نگهدارد . دسترسی به آتش نخستین انقلاب در زندگی بشر و در مسیر ابزارسازی و تغییر ابزار بود که جهش بسیار بزرگی را رقم زد .
و امروز اگر شاعران همچنان بر بال ابرها به ناکجاها گشت می زنند، همان انسان دیروزین، با خرد و دانش چشم گیر خود کهکشان ها را در می نوردد.
این بشر با ناملایماتی که در عرصه ی هستی پشت سر گذاشته ، پولاد آبدیده و ارزشمندی شده که توانسته است تاریخ را بسازد و خود هر چه بیشتر ببالد. بشر، در راستای زندگی پر فراز و نشیب خود بر روی زمین، آثار و یادمان هایی بر جای گذاشته است که با بررسی آنها و در نظر گرفتن زمان و مکان ساختن شان می توان نوسان های پیشرفت و پس رفت او را مشخص نمود .
با این حساب هر قطعه سنگی، سفالی، ویرانه ی کاخ و ساختمانی، و یا تپه خاموش و فراموش شده و دور افتاده ای، برگی از تاریخ زیست انسان است که باید با اعتبار به آن نگریست چرا که در آن محصول رنج و مرارت پیشینیان نهفته است. به گفته ی اکتاویو پاز، جهان «خوشه ای از نشانه هاست.» بخشی از این یادمان ها ی گمشده هم چنان در شکم زمین مادر سرگردانند تا دستی آشنا و مسئول آنها را به دیگر صفحات تاریخ بیفزاید و مارا به درازا ی کهن کرداری انسان در عرصه ی هستی آشناتر سازد .
به گفته ی شاعر، اگر آشنا به راز و رمز کار باشیم بی گمان در دل هر ذره آفتابی نهفته خواهیم دید .آیا نمی توان اندرون زمین را همچون روی زمین یک بانک اطلاعاتی کهن دانست که در بر گیرند ه ی راز شگفت انگیز زندگی انسان از زیست ابتدایی تا بنیان نهادن فرهنگ و تمدن است ـ بانک شناخت هویت فرهنگی انسان، چه در عرصه ی ملی و چه فراملی ؟ آیا اگر انسان، گذشته را به دیده ی اعتنا نمی گریست، چگونه حال را به آینده پیوست می داد؟
و آیا به سبب همین خردمندی نبود که تاریخ مفهوم یافت و انسان به خود معنا داد؟
انسان، با شناخت مفهوم زمان ـ آن هم به شکلی تعیین کننده ـ به گذشته نگاه می افکند تا در زمان حال بتواند مسافر آگاه آینده باشد . به همین دلیل اعتبار گذشته به شکل کارنامه ی تاریخی چونی و چرایی انسان ویژگی تاریخی می بخشد و، بدین شکل، گذشته و حال و آینده تاریخی انسان به هم پیوند می دهد .تاریخ هر ملتی شناسنامه ی اوست، برآیند ی است ازآنچه که او در عرصه ی فرهنگ مادی و معنوی به ظهور رسانده است .و، در این برآیند، فرهنگ جهانی مینیاتوری است رنگین از کارکرد ملت ها؛ آنچنان که می توان نتیجه گرفت که باشندگان بر این کره ی خاکی همگی در رشد و توسعه ی فرهنگ جهانی شریک اند . به دلیل همین پیوست و پیوند میراث ملی سرزمین ها ست که ارزش جهانی شان را فراملی قلمداد کرده و آنها را بخشی از میراث جهانی بر می شمارند.
http://www.radiofarhang.nu/archive/12848.htm
آن روز با دکتر دوستخواه تلفنی گپ می زدم ، تا رسیدیم به پرفسور ریچار فرای ، دکتر دوستخواه خاطره ای را تعریف کرد که پس تر آنرا منتشر کرد . با مهر همیشگی
"هر روز شابدُل عظیمی بودم؛ امروز شمرونی شدم!"
خاطره ای از دکتر دوستخواه از پرفسور ریچارد فرای در همایش ایران شناختی
نگارنده، این کامیابی و افتخار را یافت که در ده روز برگزاری ی
همایش ایران شناختی
۶ تا ۱۵ فوریه۱۹۹۸
باعنوان از اوستا تا شاهنامه در دانشگاه سیدنی
با استاد، همنشینی و گفت و شنود داشته باشد و از خرمن دانش و فضل او،
خوشه بچیند.
از جمله خاطره های روزهای دیدار و همنشینی با استاد فرای، یکی هم این است
که او همه روزه بی هیچ آداب و ترتیب و تکلّفی، تنها با پیراهنی آستین کوتاه و
شلواری ساده در تالار سخنرانی ها حضور می یافت.
اامّا در بامداد روزی که نوبت سخنرانی اش بود، با پیراهنی سفید و آستین بلند و پاپیون، برای خوردن ناشتایی به تالار غذاخوری آمد.
نگاه های حاضران، به او دوخته شد؛ ولی هیچ کس، چیزی نگفت (و شرط ادب نیز جز این نبود.)
استاد که شگفتی زدگی ی همگان را با زیرکی دریافت، رو به جمع کرد و گفت:
"هر روز شابدُل عظیمی بودم؛ امروز شمرونی شدم!"
در عکسی که می بینید دروغ بزرگی اما پوچ و خالی ساخته و پرداخته شده است ! این کلام زرتشت نیست !
تورج پارسی
بیست و ششم دسامبر دوهزار هفده
نخست زرتشت از پندار یا خیال چیزی نگفته بلکه تکیه بر اندیشه و اندیشیدن دارد پس اندیشه نیک است نه پندار نیک .
دویم :
از زبان زرتشت دروغ زیاد ساخته می شود ! کلام زرتشت را در " گاتا" بجویید و بس !
از دیدگاه گات ها اگر بخواهیم تعبیری از بهشت و جهنم داشته باشیم همانا چو نی و چگونگى روحى و روانی آدمی است به همین دلیل نمی توان آنرا در ظرف مکان و زمان جا سازی کرد تا مرزی و حدودی برای آن بوجود آورد ، بر این اصل روان نیک اندیشان ، نیک گفتاران ، نیک کرداران با شادی و شادکامی که برآیند خشنودى وجدان است به سرزمین منش نیک یا Dangheuish Demana Manangha می روند . نکته ی شایان نگرش این است که برخلاف دین های سامی و وندیداد و اردایویراف نامه سرزمین منش نیک یا جهان پاکی و راستی خارج از ظرف و مکان و زمانست یا به عبارت دیگر :
حالت روحی و روانی است یا به شکل خشنودی وجدان که شادی ترجمان آن است یا ناخشنودی که نشانه اش اندوه بی پایان است . بهشت و جهنم وندیداد و ارداویراف نامه را هرگز به حساب دین زرتشت نگذارید ، دین زرتشت را در واژگان خردبار " گات ها " بجویید ، بهشت و جهنم حاصل کشت ماست و این جهانی است و بس !
سوم : آنکه مزدا اهورا همان خردست ...
چهارم :
زرتشت انسان را در گزینش راه آزاد می داند ...چون راه برگزیده شد ، انسان مسئول گزینش خویش است !
: پنجم :
انسان مسئول پیرامون خویش است :روستا ، شهر ، کشور و جهان .