از جوانان سوید تا جوانان محروم ایران
تورج پارسی
روز یکم ماه جون روزپایانی دیبرستان ها و جشن روز جوانانی است که دوازده سال تحصیلی را پشت سر گذاشته و آماده ورود به دانشگاه می شوند. در چنین روزی دانش آموزان درسالن مدرسه گرد آمده برگ پایانی یا دیپلم خود را می گیرند ، دانش آموزان پسر و دختر کلاه فارغ التحصیلی به سر می کنند و پدر و مادرها هم با پلاکاردهایی که عکس دوره کودکستانی آن جوان را بر آن گداشته اند بیرون مدرسه در انتظارمی مانند ، یک جور ارزش گذاری کار جوان در میدان آموزشی است ارزنده است به ویژه عکس کودکستانی یا حتا شش ماهگی آن جوان نمودار حرکت است ، حرکتی که تغیر در پی داشته ودارد . سپس ماشین ، تراکتورو ... با گل و گیاه و شاخه های سبز درختان و پرچم سوئد و بادکنک های رنگین آذین ساخته و در خیابان ها با صدای بوق و موزیک حرکت می کنند ، خیابان سرشار از شادی و شادمانی می شود. در کشور هلند هم دیدم در چنین روزی کیف مدرسه ی جوان را بر در خانه آویزان می کنند تا آشنایان و رهگذران بدانند که در این خانه جوانی بخشی از راه، را پشت سر گذاشته است .
آنروز دوستی از استکهلم زنگ زد که به اپسالا می آید ، همراه ایشان در پیاده رو گواه و همراه جوانان یعنی سرمایه های جهان شدیم ! به یاد جوانان ایران افتادم ، به یاد فقر به یاد اعتیاد ، به یاد فحشا ، به یاد زندان ، به یاد اعدام به یاد سنگسار ، به یاد تحقیر و شکنجه و اخراج از مدرسه و دانشگاه به اتهام پیدا بودن موی سر ، لاک ناخن ،نوع رخت مذهب ، عقیده سیاسی و هزار درد بی درمان دیگر ا ، آغاز مدرسه دردست و نداری پایان مدرسه پرسش هزار پاسخ ، نوشته زیر را به همین مناسبت که چند سال پیش در رابطه با آغاز سال تحصیلی نوشتم باز نشر می دهم با مهر همیشگی
زنگ آغاز سال آموزشی به صدا در آمد
۱۳ ملیون دانش آموز روانه آموزشگاه ها شدند
ما در کار آموزشی به نسبت سالها تدریس آنقدرصلاحیت داریم که به خود این اجازه را بد هیم تا در زمینه آموزش و پرورش کودکان و جوانان به گفتگو بنشیینم.
ما نیزچون دیگران دوران کودکی داشته و فرزندانی پرورش داده ایم و از سویی مهری که همیشه در دلمان نسبت به کودکان شعله ورست انگیزه این نامه است که به مناسبت مهرگان که آغاز سال آموزشی است با مادران و پدران و آموزگاران در میان بگذاریم .
انسان مفهوم یک خانواده بزرگ را دارد ، این خانواده یک پارچه و به هم پیوسته است . این خانواده بنا به آموزش نخستین آموزگار خانواده انسانی ، در ره گسترش خیر همگانی گام بر می دارد . این نخستین راست سخنی است که باید به کودکان فرا داده شود .
کودک پس از آنکه پیرامون خود را شناخت باید آرام آرام در جریان کارهای پیشینیان قرار گیرد تا بیاموزد که " دیگران کاشتند تا او بخورد " درین زمینه بازگویی تاریخ فرهنگ به زبان ساده یاری رسان خواهد بود باید برای کودکان از روی درستی و راستی ازرنج ها و شادی ها ، از پیروزی و شکست ها، از درستکاری و زشتکار ی نیاکان سخن گفت به کودک باید آموخت که به کارهای پیشینیان به دیده پاک بنگرد تا به هم پیوستگی فرهنگی که بخش پسینش به عهده خود اوست از هم نگسلد . البته این به این معنا نیست که گذشته انسانی پالوده از هر لغزشی است ، انسان در برابر اشتباهاتش رنج ها برده تا به آفرینش قابل احترامی رسیده است . کودک باید به این قدر شناسی برسد تا خود را درین خانواده بزرگ انسانی همراه ببیند .
روح پاک و آرام کودک را با دروغ آلوده نکنیم ، دروغ نخستین فریب و کاری ترین ضربه ای است که کودک را از واقعیات دور خواهد کرد ، پی آمد چنین کاری بی اعتمادی و گریز از شرکت در ساخت آینده خواهد شد باید به کودک آموخت که ، خانواه ، میهن و سرزمینی که در آن می زید مال او و برای اوست ، نیاکان به ما واگذاشتند ، ما به آنان وامی گذاریم .
کودک باید آمادگی آنرا دا شته باشد تا ماموریتی بس بزرگ را به گردن بگیرد. . اگر ما پدران و مادران و آموزگاران درین امر کوتاهی کنیم آینده روشنی را نباید منتظر باشیم .
امروز ما ایرانیان کوچ نشینانی هستیم پراکنده در دنیا . البته کوچ نشینی یا ترک خانه و کاشانه خواه به میل خواه به اجبار ، به اندازه عمر آدمی سالمندست و شاید بتوان به یک سخن سنجیده انسان را کوچ نشین دانست
در نظام هستی انسان تنها موجود کوچ نشین نیست بلکه حیوانات هم از چرنده تا پرنده به یک شکل غریزی کوچ نشینند .کوچ نشینی ما را از ارزشهای پیشین ، وابستگی های عاطفی ، سرمایه های اقتصادی و مهم تر از همه هویت یا شناسنایی نامه ای که در آن رشد کرده ، خو گرفته و اعتماد یافته ایم دور می کند ، در عوض مارا به نبردی تازه در محیطی تازه فرا می خواند .
نتیجه کلی این فراخوانی بستگی به پاسخ ما دارد . آنانی که از کارایی روانی برخوردار باشند پاسخی خردمندانه تر خواهند داد و آسیب ناپذیرتر خواهند ماند
آنچه که دربخش نخست مورد نظر ست موضوع بسیار مهمی است به نام کودک و نو جوان کوچ نشین . اینان به محیط تازه زودتر می توانند اخت بگیرند و زبان میزبان را فراگیرند . خطری که امکان دارد کودک و نوجوان را تهدید کند ، کند ه شدن و یکباره غرق شدن در فرهنگ میزبان است . اینان در سن بالاتر متوجه اینجایی نبودن خود شده و به یک بی جایی د چار می شوند . این حالت در یک گستره ی مشکل آفرین ، سخت ترین ضربه را وارد خواهد ساخت .
ره برون رفت کودک و نو جوان کوچ نشین ازبن بست های آتی تکیه بر هویت و شناخت خود و ریشه هایی که از آن برخاسته ، خواهد داشت . هویت ارابه ایست که زبان مادری نقش اسب آنرا بازی می کند . اگر اسب را از ارابه جدا کنیم ، هویت را بی روح ساخته ایم به گفته ای ،انسان بی هویت مانند انسان بی حافظه است پس زبان مادری بند ناف پیوستگی با فرهنگ نیاکانی است . البته این به چم پس زدن فرهنگ میزبان نیست بلکه این به کــــــــودک یاری می رساند تا پلی میان هویت خود و فرهنگ میزبان بزند .
بنا بر پژوهش پژوهشگران علوم تربیتی ، کودکانی که زبان مادری را پیگیر شده و نگهداشته اند ، در فراگیری زبان های دوم و سوم تواناتر بوده و نقشی سازنده تر در محیط تازه به عهده گرفته اند . این پرسش مطرح است که چه کسانی مسئولیت زبان مادری را به عهده دارند ؟
پدر و مادر و کودک و آموزگار نقش پردازان زبان مادری هستند . کودک به عنوان گیرنده و پدر و مادر و آموزگار، نقش ، دهنده را خواهند داشت . هیچ یک از ساقهای این سه گوش به تنهایی کاری از پیش نخواهد برد . امیدوارست که خانواده ها درین زمینه همراهی و همکاری بیشتری با آموزگاران زبان مادری نشان بدهند تا در آینده شرمنده گذشته نشوند
کودکان داخل کشور را باید ازمنظرهای ى دیگری هم مورد بررسى قرار داد . نخست از منظر آموزشى اگر که به مدرسه می رود درزیر چترسیاه استبداد دینی آفرینش و خلاقیت مورد توجه و تشویق نیست بلکه صرفا تعبد و تسلیم سبب کوفتگی روح روان کودک گشته و او را از گام به پیش باز می دارد . برای کودکی که برای نخستتین بار پا به مدرسه می گذارد ، یعنی مکانی تازه و مردمانی تازه را می بیند می باید ازشیوه های درست پداگوژی سود جست تا کودک با خاطری آسوده و بی ترس و دلهره این دنیای جدید تا اندازه ای ناشناخته را بشناسد و تازگی محیط به اوترو تازگی ببخشد . به همین دلیل مثلا در کشور سوید کودک کودکستانی پیش از انکه کلاس آمادگی را شروع کند یک روز در ماه مه از ( Dagis ) یا کودکستان به اتفاق پدر و مادر به مدرسه دعوت می شود تا میحط مدرسه را از نزدیک ببیند و با آموزگاران و کارکنان آشنا شود تا در آغاز سال تحصیلی که معمولا در نیمه ی دوم اگوست است با آشنایی پیشین بی دلهره ونگرانی دبستان را بیاغازد . اما در ایران درزیر چتر استبداد دینى طرحی را به نام "روز اول کلاس اولی ها درمسجد" پیاده کرده اند تا که "در این روز دانشآموزان خاطره خوبی در آغاز سال تحصیلی در ذهن خود حک بکنند".
پس برای ایجاد خاطره ی خوب " دانشآموزان خود را به این مکان مقدس خواهند برد."
معاون آموزش عمومی آموزش و پرورش شهر تهران گفت: روز اول مدرسه روز بسیار مهمی برای دانشآموزان است. اگر برخورد خوب و مناسب در این روز با دانشآموزان شود، دانشآموز در طول سال تحصیلی مدرسه را دوست خواهد داشت. وی افزود: تمام هدف ما این است که مهر را با مهر آغاز کنیم.
( خبرگزاری فارس اول مهر ماه ۱۳۸۴
این هم پداگوژی آخوندی در قرن پرشتاب کنونی که در زیر نام مهر و مهربانی روز نخست کودک را به مکان مقدس می برند !!!! که بر آیند آن مشخص است .
جهت شناخت بیشتر کتاب های درسی دوره آخوند ها توجه تان را به پژوهش دکتر سعید پیوندی در سایت زیر جلب می کنم ، ببینید که چه جنایتی در حق دانش آموزی ایرانی انجام گرفته است ، اسلامی شدن کتاب های درسی یعنی مسموم ساختن روح و روان پویا کودک . در یک کتاب درسی آمده است :
انسان واقعی یعنی مسلمان !!!!
از سوى دیگر فقر و شرایط درونی خانواده نیزعاملی است که می تواند روح آرامجوی کودک را به تلاطم وادارد که برآیندش در کرداراو نمایانگر خواهد شد. دغدغه ی کودک از یک سو و دغدغه ی خانواده ی کودک از سویی دیگرکه معضلی را به نام دغدغه آغاز سال تحصیلی می آفریند
" والدین بین دوراهی گیر کرده اند از طرفی می خواهند فرزندانشان را مشتاق ورود به مدرسه کنند و از طرف دیگر با قیمت های سرسام آور روبرو هستند، ضمن اینکه بچه ها هم دوست دارند با وسایل تازه سال تحصیلی جدید را شروع کنند "
بیشی از کودکان نیز به علت فقرخانواد ره به مدرسه نمی یابند و حتا باید کار کنند . بنا برپژوهش سازمان بین المللی کار ۱۴٪ کودکان در ایران به جای رفتن به مدرسه ، برای تامین زندگی خانواده کار می کنند . بنا بر آمار غیر رسمی میان پانسد تا یک ملیون کودک خیابانی داریم ، در نقطه ای که هرگز گمان بر آن نمی بردیم که کودک خیابانی داشته باشد شهر یاسوج بود اما آمار دولتی نشان می دهد که تاکنون ششسد کودک خیابانی شناسایی شده اند . در سال ۱۳۵۴خورشیدی درکهگلویه بویر احمدی پژوهشى دانشگاهی داشتیم خانواده در شکل گسترده به عمر خود ادامه می داد اگرهم ناداری وجود داشت اما پیوند و پیوست تیره و طایفه پشتوانه ی موثری بود ولی هرگز ، هرگز معضلی به نام کودک خیابانی وجود نداشت و یاسوج سر سبز و مرتفع هرگز به خواب نمی دید که روزی در دامن سرسبزش کودکی بی پناه سر بر زمین بگذارد
آیا کودک خیابانی که از نعمت خانواده محروم است می تواند به مدرسه ره بیابد ؟.
چگونه می توان به رویا ی کودک خیابانی ره یافت ، رویای نان ، رویای آغوش گرم ، رویای مدرسه، رویا ی ........
سال تحصیلى در ماه مهر آغاز می شود ، مهرگان یا جشن دوستی جان که پس نوروز از جشن های بزرگ ایران باستانی است نیز در ره است اما دریغا دریغ بر چشمان گریان کودکان ایران زمین
* این نوشته پیشتر در سایت کمیته نجات پاسارگاد نشر یافته بود
توجه تان را به پژوهش زیر از دکتر سعید پیوندی جلب می کنم:
http://www.fis-iran.org/fa/irannameh/volxxiv/iranseducationalsystem
ما وخیام
تورج پارسی
زرتشتیان در آیین های دینی خود هنوز به یاد درگذشتگان و زندگان باده می نوشند ، باده را در جامی می خورند که نامگانی نام دارد درون این جام نام در گذشتگان و زندگان کنده کاری شده است مغان مهری و زرتشتی باده را خون گاو یکتا می دانند ، نخستین گیاهی که از بدن آن گاو بر آمد تاک یا رز یا درخت انگور است که "درخت زندگی "نامیده می شود . دختر رز در شعرهای حافظ همان باده است ، با مهر همیشگی و نوش باد می خوشگوار.
تورج پارسی
با باران
دوباره خواهیم رویید