استاد پرویز شهریاری فرهیخته ای از تبار فضیلت انسانی در گذشت

 

استاد پرویز شهریاری فرهیخته ای از تبار فضیلت انسانی در گذشت اما نام او ، نام سرفراز او در تاریخ معاصر ایران جاری است . به فروهر استاد درود فرستاده ودر کنار همه ی هم کیشان به وَیژه خانواده شهریاری می ایستم :

راستی بهترین نیکی است. خرسندی است.

خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترین راستی بخواهد.

Ašem . vohu . vahištem . asti… Uštā . asti…Uštā . ahmāi . hyat . ašāi . vahištāi . ašem

 

Ashem Vohu (invocation of Asha):

Holiness (Asha) is the best of all good:

it is also happiness.

Happy the man who is holy with perfect holiness1

 

هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام


هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام

هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام

تورج پارسی

خانه ام  یک اتاقه است

اتاق یک پنجره دارد

اتاق با من در تفاهم زندگی می کند

هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام.

افق لبریز از واژه و ترنم وشکوه ست

واژه ها  با من اختند وبا تبسم همیشگی به اتاقم می آیند

واژه ها بوی اردی بهشت می دهند

روبرویم می نشینند ، گپ می زنند ،

و روان می شوند بر زبان در و دیوار

هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام .

روزی که نامت را بر چهار دیوار غیر هندسی    

همین اتاق که با یک پنجره به جهان می نگرد نوشتم

همه ی حروف الفبا با رخت های رنگین بدیدنم آمدند

دیگر کهنه نیستم

دست روی پشت افق می کشم

دست هایم آبی می شوند

افق آواز می خواند

افق یک آهنگ قدیمی را زمزمه می کند

من هم زمزمه می کنم

دیوار زمزمه می کند

پنجره زمزمه می کند

و رهگذری که غریبه می نماید

مرا به نام فریاد می کند

زنی است با  آینه و پرنده که  از زمین روییده است

زن ، آینه و پرنده را در پنجره می گذارد

زن آواز می خواند و من در  پسین گاه آواز ، به کودکیم بر می گردم

 به راستی هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام

هرگز ......

 

پنجم اپریل سن خوزه ، کستاریکا

از آن جایی که به نام زرتشت نکته هایی نوشته می شود ، پند اندرزهای


از آن جایی که به نام زرتشت نکته هایی نوشته می شود ، پند اندرزهایی آورده می شود

·

از آن جایی که به نام زرتشت نکته هایی نوشته می شود ، پند اندرزهایی آورده می شود که هیچ یک جایی و مکانی در " گاتا " ی زرتشت ندارد ، این نوشته را باز نشر می دهم امید دارد که به آن توجه بشود . گفته های زرتشت در گاتا های اوست و بس .

با مهر همیشگی

اندر حکایت هوایی حرف زدن

 

تورج پارسی

 

آن حضرت زنده یاد ، دوست دوران ماضی ،زبان زد هاہی ویژه ی خود را داشت ، از جمله هوایی حرف زدن به معنای بی مبنا و به گفته ی عامه : الکی گفتن ! از ایشان در این سرای بی در و پیکر باز مانده البته زمینی حرف زدن خردمندانه گفتن و بررسی کردن بود یعنی ساده انگاری نکردن . حال هوایی حرف زدن  بد جوری به میمنت وجود ذیجود اینترنت  رواج پیدا کرده است ، اینترنت یا به گفته ی دوست فرانسه نشینم  انترنت زمینه سازست هم برای هوایی ها و هم زمینی ها ، یعنی به مبارکی هر دو میدان دارند اما آنچه ماندگارست حرف یا گفته ای است که ماخد و مبنایی داشته باشد و از خرد بر خاسته باشد یا به گفته آن دوست ماضی،  زمینی باشد . یکی از همین افراد هوایی گو ترانه ی تک درختی سروده ی نواب صفا را که عباس شاپوری آهنگش را ساخته قلمداد فرموده بود که : این را نواب صفا به خاطر زندگی قمر الملوک وزیری سروده !!

نواب صفا در کتاب قصه ی شمع رویه ۴۵۸ می نویسد : بعد از مرگ پیاپی چند هنرمند معروف به خصوص در گذشت دردناک و نا گهانی داریوش رفیعی آن هم به علت تزریق مرفین با سرنگ آلوده به میکرب کزاز ، افکار مسئولان رادیو را نگران تسری این بیماری به سایر هنرمندان به خصوص پرویز یا حقی گردیدند . بنا بر مصلحت دید و پیشنهاد آقای معینیان و موافقت شاه رار شد پرویز تحت نئر بهداری شهربانی که ساختمان بیمارستان آن در خیابان بهار شمالی در حال اتمام بود به معلاکه بپردازد . زمنا چون دوران خدمت سربازیش فرارسیده بود متهد شد که اعتیاد را ترک کند و در این صورت از خدمت نظام وظیفه معاف شود . در آن ایام خود من هم متاسفانه دچار اعتیاد شده بودم و از این موضوع رنج می بردم . تصنیف معروف تک درخت یا بی پناه را که آهنگ آن از عباس شاپوری است و خواننده اش پوران است در همان ماه ساخته بودم و در اسفند ۱۳۳۷ که در بیمارستان بستری بودم غالبا از پاشا سمیعی رئیس رادیو می خواستم که این اثر را پخش بکند در واقع مضامین این شعر و آهنگ شرح حال خود من است و با این اشعار آغاز می شود : تک درختی بی پناهم که در سکوت صحرا فریاد من شکسته در گلویم ...

قصه شمع خاطرات هنری اسماعیل نواب صفا نشر البرز ۱۳۷۸

تازگی می بینم و می خوانم از قول زرتشت هم می نویسند ، آن هم چیزهای بسیار بسیار بسیارهوایی !!! انواع پند و ارزش !!!  امروز شوربختانه هوایی حرف زدن  برای خودش دنیایی ساخته است ، اینان بی گمان گاتاها را نخوانده اند ، ، جهت آنان که نمی دانند گفته های خود زرتشت  به نام گاتا نامورست  که بخشی از اوستا . زرتشت تنها کسی است که از دور و دور تر های تاریخ اندیشه تاکید بر مسئولیت شخصی دارد . توجه دوستان را به مقاله ی زیر که پیشتر نشر داده بودم جلب می کنم تا شاید بشود از قول زرتشت چیزی هوایی نساخت . جهت آگاهی تو صیه می کنم به اوستا کهن ترین سروده ها و متن های ایرانی گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه چاپ چهاردهم و نوشتار دکتر علی اکبر جعفری و.. مراجعه بکنید . با مهر همیشگی.

نه کشت و نه فرمان کشتن به کس داد !

ششم فروردین نوروز بزرگ یا زادروز زرتشت

تورج پارسى

سخن از انسانى است که در دور دست ترین نقطه ى تاریخ ایستاده اما در اندیشه، معاصر ماست !

او کسى است که نخستین بار درست گوش کردن ،اندیشیدن ، خرد ، گزینش آزاد راه و مسئولیت شخصى را مطرح ساخت ، سرودش نو آیین بود !

عصر، عصر خدایان پندارى است ، عصرى که خشنودى خدایان راتنها با قربانى کردن چهار پایان و حتا انسان باید به دست آورد. خدایان برده دارانى خود کامه بودند که پیشکارانى زمینى داشتند ،تکیه ى او بر خرد ، ارج انسان و مسئولیتش ، آهنگى تازه بود ، آهنگى که در آن انسان معنا داشت و بر همان معنا معتبر مى نمود !

در نگاه او انسان - زن و مرد -   فرمانبرمحض نیست ،چرا که انسان مى اندیشد ، مى پرسد و پاسخ مى خواهد .

او ستیز با تاریکى نکرد بلکه چراغ برافروخت تا ازقلمرو تاریکى بکاهد ، تاریکى که مجالى گسترده دارد.

 او باور دارد که هر کس باید باور خویش را به آزادکامى بپذیرد

او دروغ و اندوه را تباهى جهان و راستى را بهترین نیکى و خرسندى مى داند و بر این پایه کار و کوشش با منش نیک را شادى ، آبادانى و روشنایى می خواند

او انسان - زن و مرد - را رونده ، پویا ونوآور مى بیند به همین سبب با آموزش خود در انتظار سپیده دمى است که با کوشش جمعى و خیر همگانى جهان را خرم و همواره آبادان ببیند.

خواست او ساختن جهانى نو است ، تازه گرداندن جهان . زدودن کهنه گى و فرسودگى است که آنهم از روى خرد و دانش و کوشش و کار سامان مى یابد این اصل آنچنان از اهمیت برخوردارست که چندین و چند بار برآن تکیه کرده است

او برانگیزاننده اندیشه است، تاانسان - زن و مرد -  در تبلور اندیشه به آزادگى برسد .

به همین سبب او در اندیشه جارى است و این قلم او را جاودانه مى داند و زادروزش را در یکایک واژگانش مى بیند واژگانى که در پرتو منش نیک جهانى زایا و بارور آرزو مى کنند

فرخنده است او که : نه کشت و نه فرمان کشتن به کس داد

 

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

by Touradj Parsi on Tuesday, 8 May 2012 at 02:43 ·

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

Don't Be Evil !

تورج پارسى

 آنچه در این جا بر آن تکیه مى کنم کتمان حقیقتبه دلایلى مشکوک و غیر قانونى است ، امروزه برخى از موسسات علمى و غیرعلمی  در برخى از لحظه هاى زمان  دست به کار هاى مشکوکى مى زنند که با حیثیت پایگاهى که دارند و مورد اعتبار همگان است خوانایى ندارد و آدمى را به شک مى اندازد که آیآ این پایگاه هم فروشنده است ؟ آیا  در برابر پول مى تواند به راحتى پا بر روى وجدان علمى و کارى خود گذاشته و نامى جعلى را به جاى نامى واقعى ارایه  بکند ؟

به تازگى گوگل دسته گلی به آب داده و نام دریاى همیشه پارس را به نام الخلیج العربى  در گردونه ى خود قراداده است . هنگامى که آن دو دانشجوى دوره دکتراى دانشگاه استنفورد 

Lary Page و Sergey Brian  

به یاد می آورم که  در سال ۱۹۹۶ پروژه پژوهشى خودرا  آغازکردند   و دو سال پس تر کمپانی گوگل  تولد رسمى خود را با یک نشانواره ى اخلاقى :

Don't Be Evil

درکالیفرنیا اعلام نمود و هشدار داد که "برای پولدار شدن، راه هایی غیر از راه کج وخلاف هم وجود دارد" به فال نیک   گرفته آفرین گفتم .  به راستى دنیایى را با ویژه گى هاى تازه گشودند  دنیآیى پر از شگفتى ها . به همین سبب  به هر خانه و کاشانه ره یافت  محرمش دانستند و ارجش نهادند .

اما این چنین که پیداست به پیمان خودیعنى پیمانى که بنیانى شرافتمندانه    داشت چندان پا بر جا نمانده راه راست را رها ساخته و ره کج و خلاف را برگزیده است !

پرسش این است که آیا مى توان یک نام تاریخى - حقوقى را تغییر داد ؟

و چرا مى باید نامى کهن را تغییر داد ؟

چه کسانى و بر کدام اصل حقوقى دست به چنین جرمى آشکارزده اند :

۱_  Sir charles Belgrave

  در سال ۱۹۳۰ یعنی نه سال پیش از جنگ دوم جهانی بر مبنای سیاست استعماری دولت انگلیس نام بی مسما و بی سند خلیج عربی را به کار برد . او که نماینده ی سیاسی بریتانیا و از سال ۱۹۲۰ تا ده ۱۹۵۰ مشاور امیر بحرین بود طرح تغییر نام همیشه پارس را ریخت و به وزارت امور خارجه دولت متبوعه خویش پیشنهاد داد و پیش از آنکه پاسخی دریافت کند برخی ادارات دولتی را تشویق نمود تا از نام جعلی خلیج عربی استفاده کنند ،"

۲ _سرهنگی به نام عبدالکریم ابن قاسم مقصود ( ۱۹۶۳-۱۹۱۴ م )   که درس خوانده ی مدرسه  ی نظامی بغداد و انگلستان بود و در ۱۹۴۸ در جنگ بر علیه اسراییل و در سال ۱۹۵۶ در دوران بحران کانال سوئز شرکت کرده بود در جولای ۱۹۵۸ کودتا کرد و رژیم سلطنتی ایراک را بر انداخت و با سمت نخست وزیر و فرمانده ی کل قوا و ریاست جمهور کار خود را آغاز کرد . این سرهنگ چهل و چهار ساله از همان آغازبه دست آوردن قدرت سیاسی - نظامی ادعای رهبری جهان به اصطلاح عرب را داشت ، اما رقیب او در این میان سرهنگ چهل و دو ساله ی مصری جمال عبدالناصر (۱۹۷۰ - ۱۹۱۶  م ) بود که دشمنی با اسراییل نامش را بر سر زبان انداخته بود و چشمان به اصطلاح جهان عرب به او دوخته شده بود . قاسم برای اینکه میدان را از دست رقیب مصری بیرون بیاورد به پیشنهاد بایگانی شده ی Sir Chales Belgrave

خون تازه ای بخشید و آنرا دوباره به جریان انداخت ، به این عبارت که نام دریای پارس را الخلیج العربی و و خوزستان را نیز عربستان اعلام کرد . اما شگرد آقای قاسم نزد عرب ها نگرفت به طوریکه حتا کویت قرارداد استقلال خود   با انگلیس را نیز در سال ۱۹۶۱ همراه با نام الخلیج الفارس امضا کرد . اما سرانجام تلاش و تبلیغات ناصر یسیم و بعث عراق و سوریه بی ثمر نماند و در دهه ی ۶۰ تا ۷۰ در جهت پیشبرد پان عربیسم که در واقع یک رودرویی با ایران بود نهادهایی در شیخ نشین ها ی دریای پارس شکل گرفتند . این نهاد ها که اغلب  در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی فعالیت می کردند زیر پوشش سیمنارها و کنفرانس های پژوهشی ! با بودجه های کلان به شیوه های گوناگون پژوهشگران را وادار می کردند که تا نام غیر تاریخی - حقوقی   الخلیج العربی را به کار گیرند . در این ره پول نفت کشورهای عربی بی دریغ پخش شد درنتیجه بسیاری از مراکز دانشگاهی و پژوهشی به ویژه شرکت هایی که در حوزه ی چاپ تاریخ و جغرافیا کار می کردند نام جعلی خلیج عربی را پراکندند و از خوان دلارهای نفتی بهره ها بردند که در معرکه گیری پان عربیسم

B B C

و تایمز لندن نقش عمده ای را بازی کردند آنچنان که دهه ی شست و هفتاد روزنامه های انگلیس تحت تاثیر رادیو ی فراگیر بی بی سی از نام من درآوردی و مصلحتی خلیج سود جستند. شگفت آورست که تمام خلیج های دنیا صاحب   نامند اما چه گونه مى شوداز دریای پارس که داراى هویت تاریخی و حقوقى است فقط با نام من دراوردى خلیج یاد کرد!  

 

۴ _ موسسه ی نشنال جیوگرافیک

National Geographic که از اعتباری جهانی در دانش جغرافیا برخوردارست در اتلس تازه ی جهان که منتشر کرده  نسبت به اتلس پیشین خود تغییراتی داده بود که از جمله ی این تغییرات گنجاندن نام خلیج عربی در داخل پرانتز در مقابل خلیج پارس !!!آقای الن کرول مسئول گروه تدوین کنندگان نقشه های اتلس گفته بود که گذاشتن نام خلیج عربی در نسخه ی تازه نشنال جیوگرافیک به این دلیل است که برخی کشورها این نام را به صورت رسمی بر خلیج فارس نهاده و استفاده می کنند و ما نیز بر کاربرد این نام در این کشورها اذعان داریم !!! خوشبختانه این موسسه در برابر اعتراض همگانى ایرانیان نام خلیج فارس را دوباره جایگزین ساخت .

۵ - این بار گوگل

G00gle

است که شاید برای پولدار شدن، راه های  کج وخلاف را برگزیده است . بى گمان موتور گرداننده گوگل بهاسترابو  strabo   ( ٢٤ ad - ٦٣ Bc   ) 

   تاریخ دانی که به پدر جغرافیا نامورست  دسترسى دارد. استرابو از چهار دریای دنیای قدیم نام می برد که یکى از آنها  دریای پارس یا سینوس پرسیکوس

Sinus persicus

همان دریای پارس یا سینوس پرسیکوس  که میان ایران و شبه جزیره ی عربستان واقع شده و با دریای عمان از راه تنگه هرمز پیوند پیدا می کند . بر شمالی آن یعنی از دهانه ی اروند رود تا تنگه هرمز کرانه ی ایران زمین است و در اندک مساحتی از گوشه شمال غربی آن کشورهای ایراک - عراق - و کویت جا گرفته اند .

از آنجایی حکومت حاکم برایران نگهبان منافع ملى نیست و خود از نابود کنندگان میراث فرهنگى ما است  این خویشکارى یکایک ما ایرانیان است که از تمامیت ارضى ایران دفاع کرده و در برابر دشمنان خیانتکار  بایستیم . شیخک هاى حآشیه خلیج فارس و برخى از کشور هاى عربى نیز که پشت این خیمه شب بازى ایستاده ودلار هاى باد آورده را پرداخت مى کنند تا براى خود تاریخ بسازند باید بدانند تاریخ را با دادن رشوه نمى توان تغییر داد یا ساخت .

آگاهیم که روز دهم اردیبهشت روز خلیج فارس است ، روز هم صدایى و اعتراض ملت ایران است در برابر شیخان حاکم و موسسه گوگل و شیخک هاى حاشیه ى خلیج فارس ،، صدا را رساتر سازیم چرا که در لحظه هاى حساس تاریخ ایستاده ایم !!

" من از زنگار هر آینه

بیزارم

که مى پوشد  جلاى روشن تصویر معصوم حقیقت را " - محمد زهرى -

*

این مقاله را چند سال پیش که موسسه ی گوگل دست به شرارت زد و نام دریای پارس را تغَیر داد نوشتم . شوربختانه این موسسه دوباره دست به تکرار عمل ناشایست خود زده است به همین دلیل نوشته را بازنشر می دهم

 

·

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

Don't Be Evil !

تورج پارسى

 آنچه در این جا بر آن تکیه مى کنم کتمان حقیقتبه دلایلى مشکوک و غیر قانونى است ، امروزه برخى از موسسات علمى و غیرعلمی  در برخى از لحظه هاى زمان  دست به کار هاى مشکوکى مى زنند که با حیثیت پایگاهى که دارند و مورد اعتبار همگان است خوانایى ندارد و آدمى را به شک مى اندازد که آیآ این پایگاه هم فروشنده است ؟ آیا  در برابر پول مى تواند به راحتى پا بر روى وجدان علمى و کارى خود گذاشته و نامى جعلى را به جاى نامى واقعى ارایه  بکند ؟

به تازگى گوگل دسته گلی به آب داده و نام دریاى همیشه پارس را به نام الخلیج العربى  در گردونه ى خود قراداده است . هنگامى که آن دو دانشجوى دوره دکتراى دانشگاه استنفورد 

Lary Page و Sergey Brian  

به یاد می آورم که  در سال ۱۹۹۶ پروژه پژوهشى خودرا  آغازکردند   و دو سال پس تر کمپانی گوگل  تولد رسمى خود را با یک نشانواره ى اخلاقى :

Don't Be Evil

درکالیفرنیا اعلام نمود و هشدار داد که "برای پولدار شدن، راه هایی غیر از راه کج وخلاف هم وجود دارد" به فال نیک   گرفته آفرین گفتم .  به راستى دنیایى را با ویژه گى هاى تازه گشودند  دنیآیى پر از شگفتى ها . به همین سبب  به هر خانه و کاشانه ره یافت  محرمش دانستند و ارجش نهادند .

اما این چنین که پیداست به پیمان خودیعنى پیمانى که بنیانى شرافتمندانه    داشت چندان پا بر جا نمانده راه راست را رها ساخته و ره کج و خلاف را برگزیده است !

پرسش این است که آیا مى توان یک نام تاریخى - حقوقى را تغییر داد ؟

و چرا مى باید نامى کهن را تغییر داد ؟

چه کسانى و بر کدام اصل حقوقى دست به چنین جرمى آشکارزده اند :

۱_  Sir charles Belgrave

  در سال ۱۹۳۰ یعنی نه سال پیش از جنگ دوم جهانی بر مبنای سیاست استعماری دولت انگلیس نام بی مسما و بی سند خلیج عربی را به کار برد . او که نماینده ی سیاسی بریتانیا و از سال ۱۹۲۰ تا ده ۱۹۵۰ مشاور امیر بحرین بود طرح تغییر نام همیشه پارس را ریخت و به وزارت امور خارجه دولت متبوعه خویش پیشنهاد داد و پیش از آنکه پاسخی دریافت کند برخی ادارات دولتی را تشویق نمود تا از نام جعلی خلیج عربی استفاده کنند ،"

۲ _سرهنگی به نام عبدالکریم ابن قاسم مقصود ( ۱۹۶۳-۱۹۱۴ م )   که درس خوانده ی مدرسه  ی نظامی بغداد و انگلستان بود و در ۱۹۴۸ در جنگ بر علیه اسراییل و در سال ۱۹۵۶ در دوران بحران کانال سوئز شرکت کرده بود در جولای ۱۹۵۸ کودتا کرد و رژیم سلطنتی ایراک را بر انداخت و با سمت نخست وزیر و فرمانده ی کل قوا و ریاست جمهور کار خود را آغاز کرد . این سرهنگ چهل و چهار ساله از همان آغازبه دست آوردن قدرت سیاسی - نظامی ادعای رهبری جهان به اصطلاح عرب را داشت ، اما رقیب او در این میان سرهنگ چهل و دو ساله ی مصری جمال عبدالناصر (۱۹۷۰ - ۱۹۱۶  م ) بود که دشمنی با اسراییل نامش را بر سر زبان انداخته بود و چشمان به اصطلاح جهان عرب به او دوخته شده بود . قاسم برای اینکه میدان را از دست رقیب مصری بیرون بیاورد به پیشنهاد بایگانی شده ی Sir Chales Belgrave

خون تازه ای بخشید و آنرا دوباره به جریان انداخت ، به این عبارت که نام دریای پارس را الخلیج العربی و و خوزستان را نیز عربستان اعلام کرد . اما شگرد آقای قاسم نزد عرب ها نگرفت به طوریکه حتا کویت قرارداد استقلال خود   با انگلیس را نیز در سال ۱۹۶۱ همراه با نام الخلیج الفارس امضا کرد . اما سرانجام تلاش و تبلیغات ناصر یسیم و بعث عراق و سوریه بی ثمر نماند و در دهه ی ۶۰ تا ۷۰ در جهت پیشبرد پان عربیسم که در واقع یک رودرویی با ایران بود نهادهایی در شیخ نشین ها ی دریای پارس شکل گرفتند . این نهاد ها که اغلب  در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی فعالیت می کردند زیر پوشش سیمنارها و کنفرانس های پژوهشی ! با بودجه های کلان به شیوه های گوناگون پژوهشگران را وادار می کردند که تا نام غیر تاریخی - حقوقی   الخلیج العربی را به کار گیرند . در این ره پول نفت کشورهای عربی بی دریغ پخش شد درنتیجه بسیاری از مراکز دانشگاهی و پژوهشی به ویژه شرکت هایی که در حوزه ی چاپ تاریخ و جغرافیا کار می کردند نام جعلی خلیج عربی را پراکندند و از خوان دلارهای نفتی بهره ها بردند که در معرکه گیری پان عربیسم

B B C

و تایمز لندن نقش عمده ای را بازی کردند آنچنان که دهه ی شست و هفتاد روزنامه های انگلیس تحت تاثیر رادیو ی فراگیر بی بی سی از نام من درآوردی و مصلحتی خلیج سود جستند. شگفت آورست که تمام خلیج های دنیا صاحب   نامند اما چه گونه مى شوداز دریای پارس که داراى هویت تاریخی و حقوقى است فقط با نام من دراوردى خلیج یاد کرد!  

 

۴ _ موسسه ی نشنال جیوگرافیک

National Geographic که از اعتباری جهانی در دانش جغرافیا برخوردارست در اتلس تازه ی جهان که منتشر کرده  نسبت به اتلس پیشین خود تغییراتی داده بود که از جمله ی این تغییرات گنجاندن نام خلیج عربی در داخل پرانتز در مقابل خلیج پارس !!!آقای الن کرول مسئول گروه تدوین کنندگان نقشه های اتلس گفته بود که گذاشتن نام خلیج عربی در نسخه ی تازه نشنال جیوگرافیک به این دلیل است که برخی کشورها این نام را به صورت رسمی بر خلیج فارس نهاده و استفاده می کنند و ما نیز بر کاربرد این نام در این کشورها اذعان داریم !!! خوشبختانه این موسسه در برابر اعتراض همگانى ایرانیان نام خلیج فارس را دوباره جایگزین ساخت .

۵ - این بار گوگل

G00gle

است که شاید برای پولدار شدن، راه های  کج وخلاف را برگزیده است . بى گمان موتور گرداننده گوگل بهاسترابو  strabo   ( ٢٤ ad - ٦٣ Bc   ) 

   تاریخ دانی که به پدر جغرافیا نامورست  دسترسى دارد. استرابو از چهار دریای دنیای قدیم نام می برد که یکى از آنها  دریای پارس یا سینوس پرسیکوس

Sinus persicus

همان دریای پارس یا سینوس پرسیکوس  که میان ایران و شبه جزیره ی عربستان واقع شده و با دریای عمان از راه تنگه هرمز پیوند پیدا می کند . بر شمالی آن یعنی از دهانه ی اروند رود تا تنگه هرمز کرانه ی ایران زمین است و در اندک مساحتی از گوشه شمال غربی آن کشورهای ایراک - عراق - و کویت جا گرفته اند .

از آنجایی حکومت حاکم برایران نگهبان منافع ملى نیست و خود از نابود کنندگان میراث فرهنگى ما است  این خویشکارى یکایک ما ایرانیان است که از تمامیت ارضى ایران دفاع کرده و در برابر دشمنان خیانتکار  بایستیم . شیخک هاى حآشیه خلیج فارس و برخى از کشور هاى عربى نیز که پشت این خیمه شب بازى ایستاده ودلار هاى باد آورده را پرداخت مى کنند تا براى خود تاریخ بسازند باید بدانند تاریخ را با دادن رشوه نمى توان تغییر داد یا ساخت .

آگاهیم که روز دهم اردیبهشت روز خلیج فارس است ، روز هم صدایى و اعتراض ملت ایران است در برابر شیخان حاکم و موسسه گوگل و شیخک هاى حاشیه ى خلیج فارس ،، صدا را رساتر سازیم چرا که در لحظه هاى حساس تاریخ ایستاده ایم !!

" من از زنگار هر آینه

بیزارم

که مى پوشد  جلاى روشن تصویر معصوم حقیقت را " - محمد زهرى -

*

این مقاله را چند سال پیش که موسسه ی گوگل دست به شرارت زد و نام دریای پارس را تغَیر داد نوشتم . شوربختانه این موسسه دوباره دست به تکرار عمل ناشایست خود زده است به همین دلیل نوشته را بازنشر می دهم

 

درباره ترانه گیلکی رعنا یا رانای

درباره ترانه گیلکی رعنا یا رانای

نوشتاری از استاد فریدون پوررضا

 


ترانه ی رعنا به دلیل زیبایی ملودی آن ، مشهورترین ترانه ی محلی و اصیل گیلان به جلوه ی عرضه و استقبال عامه قرار گرفته است . سلامت و روانی آهنگ در متن شعری عاشقانه و دلسوز همراه با کنایاتی که مستغرق فرهنگ حیاء ، برگرفته از آئین روستا در آن جاری است . گذشته از تمامی این منطقه در بخشی از غرب مازندران نیز زمزمه می شود . 
از این سو منطقه ی تالش تا مرز آستارا هم با ترانه ی رعنا آشنایی دارند و علاوه بر آن در هر کجای ایران حتی اقصی نقاط خارج از کشور ، تداعی خاطرات فرزندان گیل و دیلم با یاد وطن ، به گاه ترنم و زمزمه های غربتی از سرنوشت رعنا و ترانه دلنشین آن یاد می شود . 
رعنا دختری رشید از تبار کوهستان و در شمار زیباترین چهره ی روستای کلرود از توابع شوئیل بخش وسیع و خوش آب و هوای اشکور است . این بخش قدیمی بزرگترین بخش از حیث تقسیمات جغرافیایی گیلان است و به جرات می توان گفت در شمار بزگترین بشهای کشور است که 230 پرچه قصبه و روستا دارد .
مراتع سرسبز اشکورات از اهمیت ویژه ای برخوردار است . قدمت این بخش طبق آثاری که از دل خاکش بیرون کشیده اند تا به دوره ی اشکانیان تخمین زده می شود .منطقه ی کوهستانی اشکورات از شمال به رحیم آباد رودسر از جنوب به قزوین ، از شرق به تنکابی و رامسر و غربا به منطقه ی منطقه ی دیلمستان و کلیشم رودبار زیتون متصل می شود . 
اشکورات بستر حوادث مختلفی بود از تراژدی و غرور و تحسین و شادمانی ها است . 
از " گبرخاک " تا معدن های مختلف و چشمه های آب گرم و غیره بوی صدها حادثه و اتفاقات عدیده می آید ، که رخ دادند و رخ برتافتند.
مردمانی چابک و پرتلاش و سخت کوش که از هوش و استعداد خاصی برخوردارند ، دیار بکر خویش را با مانایی تاریخی حراست می کند . گندم ، جو ، گردو ، گل گاوزبان ، فندق و بخشی دیگر از محصولات صیفی ، نعمات خاکی حاصلخیز اشکور را چشمگیر و معروف کرده است . در گذشته بازار قزوین از فراورده های فندق و گل گاوزبان این منطقه پربار و مزین بوده است . 
شوئیل مرکز بخش اشکور، مرکز تجمع خانه های اشکورات بود . اشکرات تا زمان شکوفاییی انقلاب اسلامی ایران از جاده های مواصلاتی محروم بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، کار احداث جاده ها به سرعت دنبال شد و هم اکنون تعداد زیادی از قرای این منطقه دارای جاده می باشد . 
تشریح مواد مختلف و قابل ذکر از موقعیت جغرافیایی ، اقتصادی و فرهنگی اشکور در صلاحیت مورخان خبره و صاحب نظر و اهل تحقیق است . در این مقال به انگیزه ی تولد ترانه ی رعنا که بهانه ای است به حواشی فضای زیست او نه به قدر حتی چاشنی شاید به ناخنکی از چگونگی احوال او بسنده کرده ام .
" رعنا" در جمع عاشقان بی قرار خود به یک چوپان " کلرودی " دلبسته بود و روزی نیز در مجلسی به همین مناسبت جشن نامزدی رعنا و چوپان محل را برپا می دارند . در همین ایام یک نفر یاغی از راه دیلمان به اشکور می رسد که فردی رشید و چهارشانه و قوی و در تیراندازی بسیار ماهر بود این غیر بومی تازه رسیده روستای کلرود را برای سکونت خود انتخاب می کند کلرود برای او جالب آمده بود، که از چهار طرف ، کوهای سر به فلک کشیده آن را محاصره داشت . 
برای اهالی محل بعدها روشن شد که این شخص به اشکورات تعلق ندارد و در معاشرت های محطاطانه با او در میابند ، که باید تازه وارد از تبار کرد باشد . نامش آقا جان بود و بالخره به کرد آقاجان و آقاجان کرد معروف شد ، به تدریج یک یدو تن از افراد شجاع روستای دیگر " سورجان " اشکور به نام های امین علی و هادی معروف به هادی سورچانی به او پیوستند ، این گروه چند نفره به سرکردگی آقاجان کرد در گذرگاه ها کمین می کردند و بار قاطرهای این و آن را به یغما می بردند . گاهی به منزل ملاکین و ثروتمندان اشکور دستبرد می زدند و پس از تامین حوایج خود به حد دلخواه ، از اموال مسروقه مقداری هم بین فقرزا و طبقات کم بضاعت تقسیم می کردند . 
آقاجان کرد با در پیش گرفتن این گونه رفتار متضاد و ناهمگون در فرهنگ مرفهان اشکور به کرد آقاجان دزد معروف شد . اما در برخی موارد و به نظر بعضی ها این لفظ به کار برده نمی شد ، مخصوصا آنهایی که از وی مطمطع می شدند ، دلشان نمی آمد ، که واژه ی دزد را پسوند نام او کنند . 
از جمله گروه کم بضاعت و فقیر هم که به دفعات از خیر اموال تقسیمی آقاجان و دار و دسته اش برخوردار می شدند از او کمتر به بدی یاد می کردند . 
تا اینکه آقاجان کرد ( آقا جان گیلانی و از کردهای عمارلو گیلان بوده است . این کردها حدود چهار قرن است که در گیلان مسکن گزیده اند ) به طور اتفاقی چشم به دختر زیبایی دوخت و با تحسین فراوان این دختر ملیح و چابک را در گذار راهی که به مقصد خویش می رفت نظاره نمود و رنگ از رویش پرید . مرتعش گردید و از یاور گروهی خود هادی سورچانی اصل و نسب او را جویا شد .
هادی برایش گفت ، این دختر نامش رعنا است و آماده ی انجا م عقد و عروسی با دیگری است . یعنی نامزد یک گالش کلرودی است . گوسفن چوپان است ، بزودی مراسم عروسی آنها برگذار میگردد . آقا جان که هرگز نمی خواست شکست در این عشق ، عشق تازه جان گرفته ی او را از پا در آورد و رعنای زیبا ی دلستان کلرود را از دست بدهد ، مراوده و محبت های دیدار خویش را به هادی سورچانی بیشتر نشان داد و کاملا اطمینان هادی را نسبت به خود جلب نمود ، و بالخره دل به دریا زد و تمنای دل فتنه گرش را در قالب سوزی ترحم انگیز برای وی برشمرد و از او در نیل به اهداف موذیانه اش یاری جست . هادی سورچانی از سخنان آقاجان دچار تردید گردید اگرچه دلش بر احوال او سوخت ، اما از جوانمردی بدور می دید که دختر قشنگ روستای خود را به آغوش بیگانه پیشکش کند ، و از طرفی نمی خواست وعده های فریبنده ، همراه با خواهش های مکررآقاجان را نادیده بگیرد و به سهولت از آن بگذرد ، چرا که هادی جوانی سبک مغز ، طغیانی و لمپن در نفرت مردم غرق بود و از چشم توجهات آقاجان افتادن پایگاهی برای او باقی نمی ماند . آقا جان هر چه بود برای او در حکم فرمانده جلوه گر بود و میل داشت شجاعت و زبردستی اش را در جمع افراد گروه متهاجم به نمایش بگذارد . 
از این رو در پی مشاوره و مکالمات محرمانه بسیار تصمیم گرفت ، به دستور آقاجان کرد رعنا را از خانه اش بدزدد و یک سر به محل اقامت آقاجان برساند . آری سرانجام در یک شب موعود هادی سورچانی رعنا را از خانه ی پدرش به جبر و با توشل به زور دزدید و شبانه به مخفی گاه آقاجان برد ! 
زندگی آقاجان و گروه که در هاله ای از توهم زندگانی مردم و تهاجم و سرقت گره خورده بود با دزدین رعنا که تعلق به یک گوسفند چران کوه از اهالی کلرود داشت و قریبا می بایست جشن عروسسی آنها سر می گرفت . اندک اندک مردم از ماوقع خبردار شدند و تعصبات قومی و حیای روستایی نسبت به این آدم دزدی و جریحه دار شدن عفت عمومی که تصاحب به عنف و زور از سوی آقاجان کرد موجب شد تا شمارش معکوس حیثیت اجتماعی آنها آغاز شود و در این رابطه نیز خوانین منطقه با آزاری که از تجاوز آنها می دیدند ، هیجانات مردمی منطقه را در باره ستمگریهای خیانت کارانه و ناموسی آقا جان و هادی سورچانی دامن زدند و خواهیم دید کار به کجا کشید و چگونه باد کشته ها ، طوفان درو می کنند . 
بهر روی در شرایطی که داشت وحشت و نگرانی جایگزین آرامش خیال مردم می شد . هیچکس را جرات رویارویی با آقاجان کرده و یاران بی باکش نبود ، از سوی دیگر مردم دچار تردید شدند که شاید رعنا راضی به این رفتن بود و از نامزد رسمی اش بریده بود و بیوفایی پیشه کرده بود ، چند روز بعد آقاجان کرده برابر مرسوم روستا خیاط را به محل سکونت خود برد تا لباسهای عروسی رعنا را بدوزد .
در اشکورات وقتی قرار بود ازدواجی صورت بگیرد یا جشنی از جمله جشن عروسی برقرار شود ، قبل از انجام عقد و عروسی خیاط را به خانه عروس می بردند تا لباسهای عروس را دوخته و آماده برای استفاده در روز عقد کنان یا عروس بران نمایند . معمولا این مراسم 15 روز بطول می انجامید و این ایام را رخت سر می گفتند و امروز هم می گویند . 
مردم روستا همین که آقاجان کرد را به انجام این مراسم دیدند یقین کردند که رعنا هم راضی به وصلت با او باید شده باشد . یعنی با این حساب بی وفایی کرده است و جوان چوپان را در فراق خود نشانده است . 
در همین موقعیت باران ملامت مردمی بر سر رعنا ریخت و شکوه روستاییان در قالب آهنگی موزون و شیرین با اشعاری فی البداهه و محاوره ای پا گرفت . 

تو گوتی مو سوزن ونکم رعنا 
رفیق دزدان ونکم رعنا 
بدی تره سوزن چاکودن رعنا 
رفیق دزدان چاکودن رعنا 
راه سه زه رود سر به جیره رعنا 
قزاق بما دس به تیره رعنا 
بزابو تی آقا جان چپیره رعنا 
تی آقا جان کرد امشو میره رعنا 
اونه هفتمه کی بیگیره رعنا 
این بخش از ترانه در جریان غائله و دفع اشرار مخصوصا انتشار خبرتیر خوردن آقا جان بر سر زبانها افتاد و بعدها که از مرز اشکورات گذشت و معروف شد و به دیگر نقاط گیلان رسید . به جای ( سه زه رود ) سیاهکلرود ، سیگارود خوانده شد . آن هم به واسطه ی سرایت ترانه به سایر آبادی های رودسر و لنگرود و غیره بود . 
مردم برخی از روستاها و قصبات و بخشهای منطقه جاده های شیب دار محل خود را گذار حادثه به حساب آوردند و برای رعنای معروف اشعار مختلفی ساختند . در بسیاری از نواحی رعناهای دیگر روستاها مورد ملاطفت و گاهی مذمت طنز آلود قرار می گرفتند و هر جا سخن از زیبایی بود سرنوشت رعنا متداعی بود ، هر جا که سخن از بیوفایی بود ، یا وفا بود ، رعنا در چرخش ملامت تاب می خورد . رعناهای بسیاری نیز بار ملاطفت این و آ« شدند و از تحسین مردمی محروم نماندند . 
" رعنا گولا رعنا مره قبولا رعنا " سرزنشی است که درد در او جاریست " رعنا گولای رعنا گول سنبلای رعنا " در این مرحله رعنا به ناز زیبا بودن خود فخر می فروشد و با آن رعنا که در نگاه تلخ آسیمه سران اشکور سنگ باران لفظی می شد فرق فاحش دارد ، ببینیم چقدر ملامت و نیش ملامت ها چنگ و دندان تیز کرده است . 
" ای روسیا رعنا برگرد بیا رعنا " 
در حالی که محیط حادثه " سه زه رود" از توابع اشکور بوده است ، که آقاجان کرده را به رگبار بستند و ماجرا به این شرح است : 
در پانزدهمین روز یعنی آخرین روزی که کار خیاطی برای لباس های رعنا در خانه ی آقاجان کرد به اتمام می رسید و مراسم رخت سر به مرحله ی نهایی اش نزدیک می شد ، از مراکز تصمیم گیری به موجب گزارشهایی که دریافت شد ، حکم صادر می شود و قوای مسلح مامور قلع و قمع راهزنان مناطق اشکورات می شوند . 
به نقل از روستائیان کهنسال که بعضی از آنها نیز از نزدیک شاهد ماجرا بوده اند ، شخصی بنام نصرالله معروف به نصرالله خان ارتشی با جمعی از قزاقهای تحت فرماندهی خود وارد اشکور و در شوئیل منزل یکی از مالکین قدرتمند اشکور بنام قاسم غفوری ساکن می شود . 
بررسی قبلا از نکته نظر امنیتی انجام شده بود ، درست در پانزدهمین روز توقف رعنا در خانه ی آقا جان یا به زور نگهداشته شده ، این خانه محاصره می شود ، آقاجان کرد حلقه ی محاصره را با زیرکی خاصی شکست و با چند تن از یاران (کلرود) گریخت و به روستای " سه زه رود" از توابع اشکور رسیده و بطرف رودخانه ای که شعبه ای از " پلرود" اشکور است . گذشته از اقدامات تهاجمی و حساب شده ی آقا جان کرد علیه پولداران منطقه که به همیاری همدستان او انجام گرفت ، عناصر محلی وابسته به آقا جان گاهی نیز جدا از عملکرد و اطلاع او دستبردی به منزل روستائیان می زدند و موجب ترس و وحشت مردم می شدند . 
در این گونه موارد پول و کالاهای مسروقه را به نفع خود منظور می داشتند ، مردم که همه چیز را از چشم آقاجان می دیدند ، دفع شر او را طالب شدند و با ماموران دولتی همکاری کردند . با توجه به اینکه تعدادی تیرانداز محلی نیز از سوی صاحبان زمین در منطقه اجیر شده بودند و به گروه نصرالله خان ارتشی پیوستند . بالخره آقاجان کرد توسط شخصی بنام پیله آقا محمد علی زاده داماد قاسم غفوری یکی از ملاکین اشکور و در معنی میزبان ماموران دولتی در گذرگاه به اصطلاح امن خود هدف گلوله قرار می گیرد . شایع بود آقا جان پس از اصابت تیر که خون زیادی از او می رفت آخرین توانش را به کمک گرفته و به زحمت می نشیند و با آواز بلند ضارب خویش را می خواند که من عهد کرده ام ، هرکس که مرا از پای در آورد دستش را ببوسم . 
پیله آقا ضارب آقا جان بطرف او متمایل می شود آقا جان کرد که اسلحه اش به زمین افتاده بود ، انگشتان دست پیله آقا را ظاهرا به قصد بوسیدن می گیرد و با دست دیگر کارد آویخته به کمرش را بیرون می کشد و او را در موقعیتی قرار می دهد که فرصت شلیک گلوله دیگر از وی سلب می شود . 
اما در این موقع قزاق ها سر رسیدند و با رگبار آخرین تلاش محیلانه آقا جان را بی اثر کردند و به حیاتش خاتمه دادند . 
آقا جان کرد در حاشیه ی رودخانه ی " سه زه رود" چال شد و گور او در همین ناحیه با سنگ چین مشخص شده است .
متعاقبا یاران آقا جان کرد نیز با کشته شدن فرمانده خود تار و مار می شوند . آری رعنا به یاری معتمدان محل به خانه ی خود آورده می شود و او با تشریح گرفتاری از زمان دزدیده شدن و ذکر این نکته که حتی به لبخندی به دزد معروف یعنی آقا جان کرد تمکین نداده است ، خود را از تهاجم و خشم و نکوهش روستائیان می رهاند و از خشونت و بدرفتاری رباینده ی خود یعنی "هادی سورچانی " برای مردم داد سخن می دهد . 
مردم روستا از هادی سورچانی دل پر خونی داشتند و گذشته از ربودن رعنا و سپردن او به آقاجان کرد ، بعنوان یک آدم یاغی و بیرحم و علاوه بر دستیاری موثر با آقاجان در کل راهزنیها و سرقت های انجام شده – تکروی هم داشت و بعضی مواقع به تنهایی به غارت اموال این و آن می پرداخت و در آزار مردم کوتاهی نمی کرد و کسی هم به دلیل نزدیکی او با آقا جان کرد جرات شکوه و شکایت را نداشت . 
اینها زمینه ای شد و به تجری مردم انجامید و آتش انتقام روستائیان شعله ور گردید و در همین شرایط ، جمع کثیری از مردم دردمند با بغض های تلمبار شده ، متشکل و به هیجان آمدند و به سراغ هادی سورچانی رفتند ، بعد از دستگیری او ر می کشند و تکه تکه اش می کنند . 
با رسیدن رعنا به خانه ی پدری و کشته شدن هادی سورچانی خبر رهایی رعنا نیز به چوپان بخت برگشته ای که موسوم به نوروز و از فراق رعنا با ناله های نی و بع بع گوسفندان مراتع سبز اشکور راز و نیازها داشت می رسد .
عروسی رعنا با عاشق دیرینه اش سر می گیرد . رعنا به خانه بخت می رود در حالی که هنوز که هنوز است ! ترانه ای که در سرنوشت تلخ او گره خورده است ، در محافل و مجالس انس خوانده می شود و این قطعه ی فولکلوریک دانشین همچنان باقی خواهد ماند و در ادوار مختلف با آرانژمانهای مناسب زمانی عرضه خواهد شد و در سینه ی تاریخ ثبت است و هر جا که موسیقی فولکلور مطرح می شود و آواهای بومی این منطقه بخشی از آنها را شامل است جایگاه ویژه خود را دارد . 
شرح ترانه حکایتی از ابهامات و اتهامات ناوارد بر او است . یعنی بر رعنا که نمی دانست ، در دام شکار بیرحمی دانه می چیند ، نه می دانست و نه خواست که از هادی سورچانی برای رفتن به خانه ی غیر متابعت کند . اما مردم نیز نمی دانستند و اگر جانب او را نگرفتند ، فکر کردند رعنا بخواسته به رفتن با هادی تمکین کرده است و از یک سو نمزد رسمی یک گالشی زحمتکش بود و در روستا معمولا کسانی که به همسری یکی راه سرنوشت خویش را می یابند ، جدایی از تقدیر برایشان بمثابه ی جنگ با سرنوشت است و معمولا رضایت بر جدال با قضا و قدر نمی دهند . از این رو مردم او را نکوهش کردند و از او خواستند که از حیثیت روستایی خود دفاع کند و آنچه برایش دم گرفتند وخواندند . 
رعنا بعد از عروسی با جوان دلخواه خود بنام نوروز اهل کشایه از توابع اشکور حدود سه سال زندگی مشترک با او داشت و بدرود حیات گفت و در همان روستای کشایه مدفون گردید . 
از رعنا در دوره بسیار کوتاه زندگی بعد از ازدواج یک دختر پا بعرصه وجود گذاشت . نام دختر رعنا " کافیه " و اکنون نیز در قید حیات است ، کافیه در روستای ( لوسرا) از توابع روستاهای جنگلی رحیم آباد رودسر زندگی می کند . 
ترانه ی رعنا مستفاد از دو بیتی های جاری که برای حفظ ریتم و ضرب ترانه از بخش اندرز و ملامت بیوفایی دنیا در دوبیتی ها ناخنک زدند و وزن آن را معادل مقام آهنگی رعنا در آوردند . 
یک قسمت دیگر نیز دقیقا همانست ، که می شود گفت مربوط به سرنوشت رعنا و در بداهه سرائی برای سرزنش او سر دادند . بخشی دیگر بخاطر زیبایی رعنا که در تعریف از وجاهت او خاص و عام میان مردم منطقه با کلامی تحسین آمیز در باره اش گفته اند . و مشاهیر متمول اشکورات را عاشق سینه چاکش قلمداد کردند ، و با شعر او را ستودند .
برخی از ابیات نیز که در ترجیع بند ترانه ، آن قسمتی که بصورت ( واگیر) یعنی کر و همخوانی اجرا می شود ، حکایت از رعناهای دیگر شرق گیلان دارد که رعنای خاص خود و زیبایی آهنگ رعنا پیشکش او شده است . در اینگونه موارد با ذکر " رعنای گولای گول سنبلای ، مره قبولای رعنا – رعنا میشه – سیا کشمشه " و غیره از او حمایت می کنند و رعنای اصلی معمولا با ترجیع بند " ای رو سیا رعنا / برگرد بیا رعنا / آقاجان دوزه رعنا / تی کار قوزه رعنا " تعریف می شود و همه ی ابیات مترادف با وزن ترانه رعنا هر قدر هم به سخریه می گیرد ، رعنا را می شود گفت برای او ساخته اند . بهر منوال از اصل تا آنچه که رایج است بخشی آورده شد و مسلما با مطالعه ی تحقیقات مولف که آمده است اشعار رعنا به خواننده محترم خط می دهد ، که این رعنا بسته به کدامین شعر و در کدامین سرنوشتش رقم خورده است .(فریدون پور رضا – موسیقی فولکلوریک گیلان ص 131 )
-----------
آوازی به زلالی باران - هوشنگ عباسی

2

گیل آوایی: > سرودی در بیدادگاههای حکومت اسلامی با برداشتی از همین ترانه سینه به سینه مانده است که بصورت ویدئو تنظیم و همراه اصل ترانه ی رعنا با صدای زنده یاد فریدون پوررضا منتشر شده است. این ویدئو نیز در اینجا منتشر می شود

 

متن ترانه ی رعنا با صدای زنده یاد فریدون پوررضا

رعنا تی دامان گل کشا رعنا
تی قوصه آخر ما کوشا رعنا
دیل بدایی کورداخانه رعنا
حنا بنی تی دستونه رعنا
آقجان کوده رعنا
ایکار کوده رعنا
جانه من بوگو مرگه بوگو رعنا
دیشو تی واسی چی بوبو بو رعنا

رعنا بِگو با من
بی وفا تویی یا من

پارسال بوشو ایمسال بوما رعنا
تی بوشو را واش در بوما رعنا
تی لنگانه خاش در بوما رعنا

آی روسیا رعنا برگرد بیا رعنا
جانه من بوگو مرگه من بوگو رعنا
دیشو تی واسی چی بوبو بو رعنا

رعنا بگو با من
بی وفا تویی یا من

مشته عاشور مرده نره رعنا
دازا فاگید با تبره رعنا
بزا آقجانه کمره رعنا
آقجان بِکود داده خره رعنا
آقجان کوده رعنا
تی کار کوده رعنا
جانه من بِگو مرگه من بوگو رعنا
دیشو تی واسی چی بوبو بو رعنا

رعنا بوگو با من
بی وفا تویی یا من
رعنا بوگو با من
بی وفا تویی یا من
رعنا بوگو با من
بی وفا تویی یا من
.......

متن سرود رانای


رانای تو گی گب نزنای رانای
دردا بیدینو دم نزن رانای

رانای دانی من آتشم رانای
از می مرام دس نکشم رانای

رانای مرا بردان درید رانای
شکنجه جیر کوشتان درید رانای

رانای ویریز رانای
دره سر نینیش رانای
خانه نینیش رانای

آی ویریز پاکون تی چومانای رانای
نامرد دینه تی اشکانای رانای
زاکان یاد گیریدی تی کارانای رانای

رانای ویریز رانای
دره سر نینیش رانای
خانه نینیش رانای
رانا = رعنا
رانای = رعنای

 

به صفحه خود در فیس بوک پیوند دهید:Share11