آقای دکتر بهادری از ره مهر دیشب میلی به من فرستادند

آقای دکتر بهادری از ره مهر دیشب میلی به من فرستادند ، باسپاس از آقای دکتر توجه را به " مغزهای ایرانی " در کشور امریکا جلب می کنم . در اینجا فقط به نشان دادن آمار استادان دانشگاه و پزشکان بسنده کردم : • According to a study carried out by the Massachusetts Institute of Technology, Iranian scientists and engineers in the United States own or control around $880 billion • At present, there are over 5,000 Iranian physicians working in the United States who have their own practice and/or work in medical institutions.In 2001, it was estimated that the total number of Iranian professors who teach and research in higher education institutions in the United States was over 4,000

نامه ...

نامه ......

تورج پارسى

درخت در بلوغ آب معنا پیدا می کند
و جان و جهان آدمی
در گستره ی مهر و داد
بی داد , مرگ آبست و آدمی .

بیست و پنج دسامبر دوهزار پنج
ویرجینیا

راه دشمن همه نشناخته ایم !

راه دشمن همه نشناخته ایم !


تورج پارسی


بیست و چهارم دسامبر دوهزار چهارده


شعر بسیار اندیشمند نیما را دیشب می خواندم ، شاید بارهای بار این شعر را خوانده ام ، در هر نوبت همچون غزل های حافظ رمز گشایی می کند ! در این شعر نخستین واژه کلیدی " شناخت " است ، شناخت نیز برآیند اندیشه است ، دست آورد کنکاش است ! با درک زمان ،شناخت پدیده ها آسان می شود ، بی گدار به آب زدن که یک ضرب المثل زبان پارسی است در واقع نمودار ی از "نبود شناخت " است
زنگ تلفن به صدا در آمد :
الو می گویم ، می گوید زنده ای ؟ بوریس است دوست روسم دوست فیلسوف و روان شناسم که عادت به سلام ندارد , سلام می کنم :
Привет
بی جواب می ماند ، شروع می کند ، عادتش چنین است این کهن مرد بی خانمان جهان، از مسکو به الجزایر ، کوبا ، برمه ، تبت کوچیده و اینک باشنده ی سوئد است ، می گوید روی شخصیت روانی صدام و خمینی کار می کنم و بر می شمرد وجوه اشتراک شان و سر انجام پس از بیست دقیقه می گوید تاریخ برخی هنگام از زمان، سیرک گریه آوری می شود ! دارد می رود تبت این هم ییلاق دوست روس مان ، همسرش تبتی است !
به حرف های بوریس می اندیشم که اهل فاکت است ، اهل پژوهش و استناد !
قهوه ای می خورم و به تابلوه ای که ناهید خواهرم کشیده خیره می شوم ، جامی و خمی است و کلی معنا ...... دوباره به حضور نیمای یوش می رسم :

کچبی

نیمایوشیج/ علی اسفندیاری

کچبی دید عقابی خودسر
می برد جوجکان را یک سر
خواست تا چاره این راه کند
ببرد راهش و آواره کند
کرد اندیشه و کرد اندیشه
بر گرفت از بر خود آن تیشه
رفت از ده پی ان شرزه عقاب
پل ده را سر ره کرد خراب
راه دشمن همه نشناخته ایم
تیشه بر راه خود انداخته ایم . ۱۳۰۸

‎راه دشمن همه نشناخته ایم !

تورج پارسی

بیست و چهارم دسامبر دوهزار چهارده

شعر بسیار اندیشمند نیما را دیشب می خواندم ، شاید بارهای بار  این شعر را خوانده ام ، در هر نوبت همچون غزل های حافظ رمز گشایی می کند ! در این شعر نخستین واژه کلیدی


اندیشه زرتشت


چند نکته بر این  کار پر ارج آقای نادر سلطانپور  می افزایم :

تورج پارسی


سه شنبه بیست و سوم دسامبر دوهزار چهارده


https://www.youtube.com/watch?v=a8Nls2Vxqto




نخست زرتشت از پندار یا خیال چیزی نگفته بلکه تکیه بر اندیشه و اندیشیدن دارد پس اندیشه نیک است نه پندار نیک .


دوم :


از دیدگاه گات ها اگر بخواهیم تعبیری از بهشت و جهنم داشته باشیم همانا چو نی و چگونگى روحى و روانی آدمی است به همین دلیل نمی توان آنرا در ظرف مکان و زمان جا سازی کرد تا مرزی و حدودی برای آن بوجود آورد ، بر این اصل روان نیک اندیشان ، نیک گفتاران ، نیک کرداران با شادی و شادکامی که برآیند خشنودى وجدان است به سرزمین منش نیک یا

 Dangheuish Demana Manangha
 می روند . نکته ی شایان نگرش این است که برخلاف دین های سامی و وندیداد و اردایویراف نامه سرزمین منش نیک یا جهان پاکی و راستی خارج از ظرف و مکان و زمانست یا به عبارت دیگر :
حالت روحی و روانی است یا به شکل خشنودی وجدان که شادی ترجمان آن است یا ناخشنودی که نشانه اش اندوه بی پایان است . بهشت و جهنم وندیداد و ارداویراف نامه را هرگز به حساب دین زرتشت نگذارید ، دین زرتشت را در واژگان خردبار " گات ها " بجویید ، بهشت و جهنم حاصل کشت ماست و این جهانی است و بس !


سوم :

آنکه مزدا اهورا همان خردست ...


چهارم :

زرتشت انسان را در گزینش راه آزاد می داند ...چون راه برگزیده شد ، انسان مسئول گزینش خویش است


پنجم :


انسان مسئول پیرامون خویش است :روستا ، شهر ، کشور و جهان .

انسان مسئول می باید در آبادانی جهان گام بردارد .
https://www.youtube.com/watch?v=a8Nls2Vxqto


زکوی بلاکشان ....

از وب سایت دوست هنرمندم نوازنده ی تار و خوش نویس آقای احمد رضا دقایقی برگرفته ام : ز کوی بلا کشان آمدم بگو رفته ای کجا ساقی ؟
یادمان بانو مرضیه ، خرم ، بیژن ترقی و آن همه یادهای در دیروز مانده ی مایان !