بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد


بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
تورج پارسی

گویا حافظ این غزل را برای فرزندش که " آسان بشد "  سروده است ، در این غزل حافظ  به تمام معنا " مویه " می کند ، شروه می خواند  و از رفتن  " میوه ی دلش و بازی ایام   " می نالد !
 فریاد " ساروان بار من افتاد " نش  را پس از قرن ها در این غزل می شنویم  و گویی همه ی معنا را حساب شده  در همین بیت  جا می دهد و نفس می بندد :
نزدی  شاه  "رخ " و فوت شد امکان حافظ ....
اما این بدین معنا آوردم که درباره ی  مزدک نامه  یا در واقع کتاب مزدک بنویسم . دوستان اهل قلم و کتابم بانو پروین استخری و استاد جمشید کیانفر  سال ها پیش فرزندشان مزدک را از دست دادند ....

مزدک در بیست و یک آدرماه هزار و سی سد شست و دو خورشیدی به جهان لبخند زد و در چهاردهم خرداد هزار سی وسد هشتاد شش در تصادف رانندگی چشم خندان از جهان بست یا به گفته ی حافظ شیراز : آسان بشد !
زندگی مزدک را نگاه می کردم در همین عمر کوته که شایدم واژه  "ناکام " کاستی داشته باشد که به کار گیرم ، بسیار پر جوش و خروش بوده است ، جهت تغیر، حرکت پر توفیق داشته است ، یعنی " منی "  است که در خود " ما " شده و آینده را رقم می زده است !
از هفده سالگی / مهر ۱۳۷۹/ پیش دانشگاهی را آغاز می کند
و در نخستین روز ماه مهر سال هشتاد خورشیدی  دانشجوی سال اول مهندسی دانشگاه می شود .
 در کارنامه اش   همکاری ،  عضویت  ، طراحی ، صفحه آرایی  و بنیانگزاری موسسه ی فرهنگی و هنری  به چشم می خورد . همکاری هایش همه در زمینه ی فرهنگ و هنر بوده و در زمینه ی طراحی توجه ام را سخت به خود گرفت : طراحی متن و جلد جیرفت کهن ترین تمدن شرق
صفحه آرایی و طراحی متن و جلد راهنمای مرکز پژوهشی بررسی های باستان شناسی
و.....
در نگاه دوستانش نیز آدمی پخته  جلوه  کرده  است : اورا ادبی بی پایان بود والدین را  ، طنازی غریب و معرفتی عجیب داشت و در محبت آیتی بود ../ آرش محمودی پور/ سخن اول

The characteristics or blend of characteristics that make a person unique"
از نظر روان شناسی شخصیت آدم ها باهم متفاتند ، آنچه را که در بحث شخصیت نظرمن را از منظر بالینی به خود جلب می کند رشد و آرایش و  پیرایشی است که از کودکی آغاز می شود تا " ویژگی یا اونیک " را بوجود بیاورد . در اینجا آهنگ آن نیست که در پی کارسیما باشم که صورت مساله تغیر بیابد بلکه  به آنچه هست نگاه می دوزم تا بتوانم ره را ادامه بدهم ....
آنچه برآیند این نگاه جامعه شناختی و روان شناختی بود این است که برخی هنگام در مدار زندگی یک رویداد ، پایانی را اعلام می کند و با حساب سر انگشتی " دفتری " را می بندد
یعنی مرگ در شکل  طبیعی اش هنگامی است که   " ملیون ها یاخته ی ساختارسازبدن هنگام فعالیت پروتوپلاسمی   از کار بیفتد و سبب مرگ یاخته شود"  اما آنگاه که مرگ داس بر ساقه ی نو درختی می  گذارد همانگاه  است که دریغا ! دریغا از دل بی تیمار بر می خیزاند و  حیرانی  ویرانی  می باراند !
اما  رویکرد خرد انست که در برابر " بازی ایام  "تسلیم  نشد بلکه چراغی بیفروزانی که در روشنایی آن " میوه دل " به گونه ای دیگر " زنده " بماند !
پروین و جمشید این ره را بر گزیدند ، حتا اگر گفته ی زنده یادمان م. امید ابرهای همه عالم شب و روز .....
به نیکی مزدک نامه را سامان بخشیدندتا بماند و بماند و بماند " میوه ی دل "  .
مزدک نامه یا کتاب مزدک در برگیرنده ی پژوهش های ایران شناختی است ، مزدک نامه  ۶  و ۷ یادبود ششمین  و هفتمین سالگرد در گذشت مزدک است . چراغ  مورد نظر  این چنین روشن و روشنایی بخش شده است .
مزدک نامه مجموعه ایست ارزشمند از پژوهش های ایران شناختی  پژوهشگران ،بی گمان  نمودار  کوشش و همت ماندگاری است  که ارجش می نهم و ارجش می نهند . از نظر چاپ حروف نگاری و صحفه آرایی نیز ممتازست .....
 سخن را  با کلام مزدک به پایانی که خود آغازست می برم :
عمر انسان بر دو روزست و هر روز آن روز به روز "  به نقل از  آرش محمودی , سخن اول ...


۶۲ سال پس از خودکشی هدایت

۶۲ سال پس از خودکشی هدایت


در میان نویسندگان ایرانی خودرا را به صادق هدایت بیشتر و بیشتر از همه نزدیک دیدم ومی بینم ...... با مهر همیشگی

***


" اگربشر دست از کشتن حیوانات بردارد ، آدم نخواهد کشت " !


دکتر تقی رضوی در دوران مدرسه با صادق هدایت در مدرسه ی سن لویی هم کلاس بوده که پس تر دوست سراسر زندگیش می شود . رضوی می نویسد : صادق جوانی خجالتی ، گوشه گیر بسیار حساس و اغلب هم گرفته بود .....

اما در کلاس روابطم با هدایت در حد سلام علیک بود که یک روز مارمولکی به مدرسه بردم تا سر درس تاریخ طبیعی نشان بدهم . آن را دید یک راست آمد به طرفم و شروع کرد به بد و بی راه گفتن و متهم کردنم به زجردادن حیوان بیچاره ! توضیح دادم که همه ی این کارها در راه علم و دانش می شود . در جواب گفت : ظالم همیشه بهانه های خوبی برای اعمال پلیدش پیدا می کند !. پس فرق میان من و تو و آدم کش هایی مانند چنگیز خان چیست ؟ جواب دادم اصلا قابل مقایسه نیست ! او گفت : چرا هست  چون " اگر بشر دست از کشتن حیوانات بردارد ، آدم نخواهد کشت " !
 کتاب صادق هدایت از افسانه تا واقعیت، نویسنده محمد علی همایون کاتوزیان . مترجم فیروزه مهاجر
* آهو یکی از نقاشی های هدایت است.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/04/110410_l78_hedayat_60th.shtml
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/04/110408_l13_pics_sadegh_hedayat_album.shtml

بیچاره " خیام " نیشابور !

بیچاره " خیام " نیشابور !
تورج پارسی
یکشنبه سی و یکم ماه مه دوهزار پانزده

شاعران و... یک روز گرفتار کاتبانی بودند که به میل خود  آثار آنان را به میل خود و شایدم از روی نا آگاهی دست کاری می کردند ،  امروزه که دانش بشری زمینه ی ارتباط را گسترده  ساخته و جهانی هم به نام فیس بوک ساخته شده است ،برزمینه دست درازها  افزوده شده است ...
یک نمونه از دست درازی های کاتبان در شعر حافظ :
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو سلیمان نشود ...
کاتب سلیمان را حذف و مسلمان را به جای آن گذاشته است ، در فیس بوک که در واقع یک فرصت  و موقیعت مناسب است برای یادگیری و آشنایی ها در زمان پر شتاب ،باز همچون برخی از کاتبان پیشین ، آنرا آلوده ساخته اند آن هم همه سویه ..
امروز توک پایی آمدم تا فیس بوک چشمم خورد به یک رباعی تقلبی از خیام ! که مستی از سرم پرید و ....
برخی شایدم استعدادکی دارند اما بی گدار به دریای خیام می زنند که کاری ناشایست است ، و بی مزدانی نیز آنرا از این دست به آن دست می دهند ... تنها کافی است نسخه ی " می نوش " در آن باشد که چهچه ها خواهند زد و افسوس که زیر نام خیام چنین می شود و به اعتبار خیام چنین  می کنند ..
این رباعی  که به خیام نسبت داده شده است به تمام معنا " بی آبرو " و " خالی از معنا " و از نظر سستی و بی مایگی  هم سان ندارد !  کار متقلبان است در بازار مکاره ! چنین کار سستی در رباعیات خیام نیست ... سستی و بلبشو را ببینید:
دریاب که از روح جدا خواهی شد
در پرده اسرار فنا خواهی شد
" می نوش " ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت ...... !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خیام  همان کسی است که در وانفسای زمان  و در عصر مکاران دین ، در عصر تفتیش عقاید دین، خط بطلان بر خط قرمزها  می کشد و به سخره می گیرد و چوب بر ترس آدمیان می زند که هوشیار بشوند :
آنانکه که زپیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و " حقیقت " از من بشنو
" باد " ست هرآنچه گفته اند ای ساقی !

هوای این چند روز اپسالا سخت ابری و بارانی وسرد و مجال پیاده روی گرفته است ، اما خشنودم که جلد ششم و هفتم مزدک نامه بامهر همیشگی پروین بانو و استاد کیانفر به دستم رسیده که سپاس می برم سروران را و سپاسی ویژه نیز برای ناهید بانو انصاری مان که زحمت آوردنش را از ایران کشیدند ...... مشغول خواندن هستم ،  که به هنگام خواهم نوشت .


قلم

قلم
تورج پارسی
آدینه بیست و نهم ماه مه دوهزار پانزده ، روزی ابری

قلم نباید که در فکر راضی نگهداشتن همگان باشد ،  قلم مسئول به هر دو منظر عیب و هنر" می  " می نگرد   !
قلم نباید  در دایره کوچک وابستگی های قبیله ای ، خودرا گرفتار بکند ، فراترازهر گونه وابستگی  تا  بتواند " تاریخ " را رقم بزند.
 قلم به جنگ نمی رود بلکه چراغ بر می افروزد تا از قلمرو تاریکی بکاهد .
 قلم  "ساختگی " عمرش چندان نپاید !
با مهر همیشگی

سرنوشت هنر و هنرمند ! درد دل های استاد فرهنگ شریف

سرنوشت هنر و هنرمند  !
درد  دل های استاد فرهنگ شریف

تورج پارسی
پنج شنبه بیست و هشتم مه دوهزار پانزده
درباره ی قمر نوشتم "  هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده ،  اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است و هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیندو بی هنر لقمه چیند و سختی بیند "۵ولی برخلاف اندیشه نیک و خردمندانه سعدی ، هنر برای قمر دولت پاینده نبود ، چرا که در غروب زودرس زندگی نه قدر دید و نه برصدر نشست و حتا رادیو تهران که باید خانه و پناهگاه مطمئن هنرمند می بود از او روی برگرفت "
http://moris.blogsky.com/1393/05/14/post-970/
و اینک گواه  هستیم بر جدال استاد فرهنگ شریف برای زنده ماندن  !  پاداش یک عمر هنرمندانه  در تاریکی های بی فردا

«در پرداخت هزینه‌ها با مشکل روبه‌رو بودم؛ چون آن زمان بازخرید شدم و اکنون نه بیمه دارم و نه حقوق می‌گیرم. البته آقای مرادخانی درباره بیمه با من صحبت کرده و از طرف صندوق حمایت از هنرمندان برای بیمه ما اقداماتی صورت گرفته است. اما تا به حال جوابی دریافت نکرده‌ام. چند ماه گذشته نیز که من توسط پروفسور سمیعی در آلمان بستری شدم، با هزینه‌های شخصی خودم بود. تا زمانی که در این مملکت به موسیقی نگاه حرفه‌ای نشود، اوضاع به این گونه است و این هنر اصیل یک شغل محسوب نمی‌شود. باید در سن ما بازنشسته ارگانی باشید تا بتوانید زندگی کنید. برخی از مسئولان به هنر نگاه معیشتی ندارند و انتظار دارند که ما مجانی برای صداوسیما فعالیت کنیم. از سوی دیگر مراکز آموزشی در موسیقی ما هنوز جایگاه خود را به دست نیاورده و سیستم آموزش ابتدایی ما ناقص است. معلمان مانند قدیم دلسوز نیستند. به طور کلی یک موج رخوت در جامعه موسیقیدانان مشاهده می‌شود.