سیگار قرض کردن هم به این سبب بود !


سیگار قرض کردن هم به این سبب بود !
https://www.youtube.com/watch?v=fbZA1cKhjiU&t=8s
خدایا تو بوسیده ای هیچگاه لب سرخ فام زنی مست را
کفر
نصرت رحمانی 
خدایا تو بوسیده ای هیچگاه 
لب سرخ فام زنی مست را
ز وسواس لرزیده دندان تو 
به "پستان "کالش زدی دست را
خدایا تو لرزیده ای هیچگاه
به محراب چشمان گم رنگ او
شنیدی تو بانگ دل خویش را
ز تاریکیسینه تنگ او
خدایا تو گردیده ای هیچگاه
بدنبال تابوتهای سیاه
ز چشمان خاموش پاشیده ای
به چشم کسی خون به جای نگاه
دریغا ..... تو احساس اگر داشتی
دلت را چو من مفت میباختی
برای خود ای ایزد بی خدا
خدای دگر نیز میساختی
خدایا تو بوسیده ای هیچگاه لب سرخ فام زنی مست را ز وسواس لرزیده دندان تو به پستان کالش زدی دست را خدایا تو لرزیده ای هیچگاه به محراب کم رنگ چشمان او…
YOUTUBE.COM

در گذرگاه نور و رنگ برای نووه هایم که کارهای بابایی راپیگیر هستند !!


در گذرگاه نور و رنگ

برای نووه هایم که کارهای بابایی راپیگیر هستند !!

Image may contain: drink
Image may contain: drink
Image may contain: drink, plant and indoor
Image may contain: drink
LikeShow More Reactions
Comment

به مناسبت رونمایی از کتاب مع شفی تولهی میراث زنده یاد تقی آصفی شاعر

به مناسبت رونمایی از کتاب مع شفی تولهی میراث زنده یاد تقی آصفی شاعر
تورج پارسی
سوم مارس دوهزار هیژده
در سرزمین ما رشد فارسى درى به عنوان زبان رسمى و ادبى از میدان کاربردى گویش‌ها در یک شکل تدریجى کاسته است. اما از آنجایی که گویش‌ها در سینه‌ى مردمان جاى داشته و دارند– (ترانه‌ها، متل‌ها چستان‌ها و …- ) هم‌چنان به عمر خود ادامه داده‌اند، بى آنکه بتوانند رهى به سوى ادبیات رسمى بیابند. در واقع این خویشکارى اهل قلم بود که از این گنجینه سود بجوید هم ادبیات رسمى را ببالاند و هم از واژگان بیگانه بپالایاند و هم گویش‌ها را بال و پرى ببخشد.شوربختانه مکتب ‌دیده‌ها زبان یا لفظ خود را داشتند (لفظ قلم) و مردم هم زبان خود را این چنین ما در حوزه‌ى جغرافیاى زبان هم دچار آشفتگى گشتیم. تا آنجا که به یاد می‌آورد، کتاب‌هاى جمال‌زاده و هدایت، کوچه و فرهنگ آن را رسمیت داد و از اشرافیت ادبیات کاست تا مردم همانطور که بودند با همه‌ى خلقیات روحى و روانى به صحنه‌ى ادبیات ره یافتند. در همین رهگذر چوبِک و رسول پرویزى در صحنه‌هاى بومى داستان‌هاى خود، واژگان بوشهرى را میدان داده و بکار گرفتند که دنباله‌ى آنرا در داستان‌هاى منیرو روانى‌پور و مرتضا محمودى مى‌توان آشکار دید. در شعر نیز مىتوان ازجمله نقش روزنامه‌ی چلنگر به ویژه شعرهاى محلى افراشته یاد کرد.

امروز با رشد رسانه‌هاى همگانى و سوادآموزى کوتاه شدن راه ده به شهر و شهر به شهر و … نیاز به زبان رسمى را فراگیرتر کرده و به همان نسبت از میدان کار گویش‌ها کاسته است .على‌محمد حق‌شناس از منظرى دیگر، مرگ‌ومیر زبان‌ها را مى‌نگرد “سال و مرگ زبان‌ها را اگر نشود تعیین کرد بارى راز مرگ و راز زایش آنها را شاید بشود. و من راز زبان‌ها را در رکود و سترونى شعر مى‌بینم. هر زبانى آنگاه مىمیرد که آخرین شاعرش مرده باشد. مرگ شعر و شاعر به نوبه‌ى خود، آنگاه در زبانى اتفاق مى‌افتد که این هر دو به هر دلیل که باشد از حیات و زمانه‌ى خود قطع رابطه کرده باشند و ازمردم و عیش و عزاى آنان بریده باشند یا به چیزى سرگرم شده باشند که از آن مردم نباشد.”
می توان چنین نتیجه گرفت که گویش هم در رخت چیستان‌ها، قصه‌ها و … شعر و ترانه‌ها عمر دراز مىیابد به ویژه شعر به سبب آهنگین بودن کاربرد عمومى مىگیرد بر زبان‌ها جارى مى‌شود و مىماند … از سوى دیگر شعر محلى در پیوند با موسیقى محلى فضایی فزاینده مى‌سازد چرا که به گفته‌ى ایگور استراوینسکى (۱۹۷۱- ۱۸۸۲) ” از نیرویی برخوردارست که همه چیز را می‪ ‬تواند توجیه بکند”. بىگمان شعر و موسیقىِ محلى، پا به پاى هم، هم‌چنان در دامن آب و خاک، و افسانه‌ى همیشه جارى عشق خود را یله مى‌کنند تا بمانند چرا که نمایه‌ى پر تحرک کار و زندگى و شناخت مبتنى بر زیبایی طبیعت است. چنانچه اریک نیوتن میگوید:زیبایی در طبیعت محصول کردار ریاضى طبیعت است که به نوبه‌ی خود محصول خاصیت وجودى هر موجودى است و حال آنکه زیبایی در هنر، نتیجه‌ى عشق آدمى، عشقى مبتنى بر ادراک مستقیم وى بر اصول ریاضى طبیعت است ."
***
در گویش بهبهانی هم شوقی ، مرتب ، تقی آصفی ، سید ، سلطانی و .... شاعرانی هستند که شعرشان گنجینه ی پری است از واژگان ! واژگانی که از زبان های پیشین با تغیراتی مانده اند ! این واژگان چون به شعر شاعران ره بیابند ، آهنگین بودن شعر می تواند بیمه ی عمری بشود ، البته باید توجه داشت که عامل های اقتصادی / اجتماعی می تواند بیمه ی عمر واژه گان را پس بزند ! چنانچه واژه ی طنبی ، گلمبتی و ... چون از دایره ی ساختمان سازی بیرون افتاده اند دیگر کاربردی ندارند و شایدم نسل تازه آنهارا نشناسد. !
طنبی . [ طَ ن َ ‫/‬ طِ ن َ ] (اِ) طنابی . ایوانی که توی ایوان کلان باشد / فرهنگ دهخدا
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی ست / حافظ
به کارگزاران این نشست سلام می کنم ! سپاس می گویم و یاد همیشگی شاعران را ارج می نهم ! بی گمان شاعران در شعرشان زنده اند ! به همین معناست که هم چنین بر صدر می نشینند !

از دوست گرامی آقای عبدالرحیمی که مرا در جریان این مهم قرار دادند سپاس گزارم / با مهر همیشگی

Image may contain: bicycle and text
LikeShow More Reactions
Co

رشک


    " آنقدر خوبی که هنگام وداع 
    حیفم آید که ترا دست خدا بسپارم " ؟

    رشک

    تورج پارسی

    گل گلواژه ی چار فصل بهار
    خوبکم ،
    گلک سینه ی دشت
    آن چنان واله و شیدای توام
    که محالست ترا به خدا بسپارم !
    اپریل ۱۹۹۷

    Image may contain: plant, flower, nature, outdoor and text

نکو ملکی است ملک صبگاهی


نکو ملکی است ملک صبگاهی
در آن کشور بیابی هر چه خواهی / ستایش صبح ! خسرو شیرین نظامی

تورج پارسی

بیست و سوم فوریه دوهزار هیژده

دیروز هوای صبگاهی سیزده درجه زیر صفر بود ، صبر کردم کمی تک سرما بشکند، رسید به هفت ، شال و قبا کردم و زدم بیرون که عدل نیم ساعتی پیاده روی بکنم ! هفت بی شرف از بیست درجه هم یخین تر بود ، سر انجام بیست دقیقه ای پیاده روی کردم سپس اتوبوس سوار شدم به سوی کتابخانه !! 
ایستگاه بعدی پیرزنی سوار شد با بچه ی پنج و شش ساله ای که چوبی را عصا کرده با پشتی خم وارد شد ! من فکوس شدم روی این بچه نزدیک من که رسید گفتم بشین جای من ! با عصایش زد روی پایم با صدای پیرانه ای گفت بشین بچه !!!!!
در نگاه مادر بزرگهش هم نمی توانستی چیزی بخوانی !!! گذاشتم تا پیاده بشود تا دنباله فیلم قهوه خانه زندگی را ببینم !!! 
پیاده شد عصا !! را داد به مادربزرگش و شق رق راه افتاد خنده ام گرفته بود نگاهش کردم گفت تموم شد !!! 
به راستی که در قهوه خانه زندگی از همه جورش هست شکل طبیعی ترش نزد بچه هاست که توام با شیطنت است !
***
کتابخانه همیشه بوی خش خودرا دارد ! میان مردگان و زندگان در حرکتی ! می خوانی می بویی و می بینی که کتاب هست هر چه می خوانی هر چه می بویی هنوز مردگان و زندگان در پیرامونت ایستاده و بفرما می زنند تا باز بخوانی ، بیندیشی و.....
کنار من دو زن نشسته اندو گپ می زنند ! پیداست پرسشنامه ای را پر می کنند اولی به دومی می گوید باید به اداره مهاجرت راستش را بگویی و راستش را بنویسی !!! 
یک باره پر می کشم به سوی آن دوست که مترجم بود در دیار دیگر ! گفت به آن مردگفتم که حقیقت را بگو ! با تغیر گفت ساده گیر آوردی ! حقیقت را بگوییم که به ضررم تمام بشود !!
***
از کتابخانه آمدم بیرون با کتابی که قرض کردم ، هواآفتابی است اما یخین ! به عادت همیشگی چیزی زمزمه می کنم :
هر جا که پرستوها لانه می کنند ، دلیل بر لطیف بودن هواست !!!

Image may contain: indoor