ترانه ی رعنا به دلیل زیبایی ملودی آن ،
مشهورترین ترانه ی محلی و اصیل گیلان به جلوه ی عرضه و استقبال عامه قرار
گرفته است . سلامت و روانی آهنگ در متن شعری عاشقانه و دلسوز همراه با
کنایاتی که مستغرق فرهنگ حیاء ، برگرفته از آئین روستا در آن جاری است .
گذشته از تمامی این منطقه در بخشی از غرب مازندران نیز زمزمه می شود .
از این سو منطقه ی تالش تا مرز آستارا هم با
ترانه ی رعنا آشنایی دارند و علاوه بر آن در هر کجای ایران حتی اقصی نقاط
خارج از کشور ، تداعی خاطرات فرزندان گیل و دیلم با یاد وطن ، به گاه ترنم و
زمزمه های غربتی از سرنوشت رعنا و ترانه دلنشین آن یاد می شود .
رعنا دختری رشید از تبار کوهستان و در شمار
زیباترین چهره ی روستای کلرود از توابع شوئیل بخش وسیع و خوش آب و هوای
اشکور است . این بخش قدیمی بزرگترین بخش از حیث تقسیمات جغرافیایی گیلان
است و به جرات می توان گفت در شمار بزگترین بشهای کشور است که 230 پرچه
قصبه و روستا دارد .
مراتع سرسبز اشکورات از اهمیت ویژه ای
برخوردار است . قدمت این بخش طبق آثاری که از دل خاکش بیرون کشیده اند تا
به دوره ی اشکانیان تخمین زده می شود .منطقه ی کوهستانی اشکورات از شمال به
رحیم آباد رودسر از جنوب به قزوین ، از شرق به تنکابی و رامسر و غربا به
منطقه ی منطقه ی دیلمستان و کلیشم رودبار زیتون متصل می شود .
اشکورات بستر حوادث مختلفی بود از تراژدی و غرور و تحسین و شادمانی ها است .
از " گبرخاک " تا معدن های مختلف و چشمه های
آب گرم و غیره بوی صدها حادثه و اتفاقات عدیده می آید ، که رخ دادند و رخ
برتافتند.
مردمانی چابک و پرتلاش و سخت کوش که از هوش و
استعداد خاصی برخوردارند ، دیار بکر خویش را با مانایی تاریخی حراست می کند
. گندم ، جو ، گردو ، گل گاوزبان ، فندق و بخشی دیگر از محصولات صیفی ،
نعمات خاکی حاصلخیز اشکور را چشمگیر و معروف کرده است . در گذشته بازار
قزوین از فراورده های فندق و گل گاوزبان این منطقه پربار و مزین بوده است
.
شوئیل مرکز بخش اشکور، مرکز تجمع خانه های
اشکورات بود . اشکرات تا زمان شکوفاییی انقلاب اسلامی ایران از جاده های
مواصلاتی محروم بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، کار احداث جاده ها به
سرعت دنبال شد و هم اکنون تعداد زیادی از قرای این منطقه دارای جاده می
باشد .
تشریح مواد مختلف و قابل ذکر از موقعیت
جغرافیایی ، اقتصادی و فرهنگی اشکور در صلاحیت مورخان خبره و صاحب نظر و
اهل تحقیق است . در این مقال به انگیزه ی تولد ترانه ی رعنا که بهانه ای
است به حواشی فضای زیست او نه به قدر حتی چاشنی شاید به ناخنکی از چگونگی
احوال او بسنده کرده ام .
" رعنا" در جمع عاشقان بی قرار خود به یک چوپان " کلرودی " دلبسته بود و
روزی نیز در مجلسی به همین مناسبت جشن نامزدی رعنا و چوپان محل را برپا می
دارند . در همین ایام یک نفر یاغی از راه دیلمان به اشکور می رسد که فردی
رشید و چهارشانه و قوی و در تیراندازی بسیار ماهر بود این غیر بومی تازه
رسیده روستای کلرود را برای سکونت خود انتخاب می کند کلرود برای او جالب
آمده بود، که از چهار طرف ، کوهای سر به فلک کشیده آن را محاصره داشت .
برای اهالی محل بعدها روشن شد که این شخص به
اشکورات تعلق ندارد و در معاشرت های محطاطانه با او در میابند ، که باید
تازه وارد از تبار کرد باشد . نامش آقا جان بود و بالخره به کرد آقاجان و
آقاجان کرد معروف شد ، به تدریج یک یدو تن از افراد شجاع روستای دیگر "
سورجان " اشکور به نام های امین علی و هادی معروف به هادی سورچانی به او
پیوستند ، این گروه چند نفره به سرکردگی آقاجان کرد در گذرگاه ها کمین می
کردند و بار قاطرهای این و آن را به یغما می بردند . گاهی به منزل ملاکین و
ثروتمندان اشکور دستبرد می زدند و پس از تامین حوایج خود به حد دلخواه ،
از اموال مسروقه مقداری هم بین فقرزا و طبقات کم بضاعت تقسیم می کردند .
آقاجان کرد با در پیش گرفتن این گونه رفتار
متضاد و ناهمگون در فرهنگ مرفهان اشکور به کرد آقاجان دزد معروف شد . اما
در برخی موارد و به نظر بعضی ها این لفظ به کار برده نمی شد ، مخصوصا
آنهایی که از وی مطمطع می شدند ، دلشان نمی آمد ، که واژه ی دزد را پسوند
نام او کنند .
از جمله گروه کم بضاعت و فقیر هم که به دفعات
از خیر اموال تقسیمی آقاجان و دار و دسته اش برخوردار می شدند از او کمتر
به بدی یاد می کردند .
تا اینکه آقاجان کرد ( آقا جان گیلانی و از
کردهای عمارلو گیلان بوده است . این کردها حدود چهار قرن است که در گیلان
مسکن گزیده اند ) به طور اتفاقی چشم به دختر زیبایی دوخت و با تحسین فراوان
این دختر ملیح و چابک را در گذار راهی که به مقصد خویش می رفت نظاره نمود و
رنگ از رویش پرید . مرتعش گردید و از یاور گروهی خود هادی سورچانی اصل و
نسب او را جویا شد .
هادی برایش گفت ، این دختر نامش رعنا است و
آماده ی انجا م عقد و عروسی با دیگری است . یعنی نامزد یک گالش کلرودی است .
گوسفن چوپان است ، بزودی مراسم عروسی آنها برگذار میگردد . آقا جان که
هرگز نمی خواست شکست در این عشق ، عشق تازه جان گرفته ی او را از پا در
آورد و رعنای زیبا ی دلستان کلرود را از دست بدهد ، مراوده و محبت های
دیدار خویش را به هادی سورچانی بیشتر نشان داد و کاملا اطمینان هادی را
نسبت به خود جلب نمود ، و بالخره دل به دریا زد و تمنای دل فتنه گرش را در
قالب سوزی ترحم انگیز برای وی برشمرد و از او در نیل به اهداف موذیانه اش
یاری جست . هادی سورچانی از سخنان آقاجان دچار تردید گردید اگرچه دلش بر
احوال او سوخت ، اما از جوانمردی بدور می دید که دختر قشنگ روستای خود را
به آغوش بیگانه پیشکش کند ، و از طرفی نمی خواست وعده های فریبنده ، همراه
با خواهش های مکررآقاجان را نادیده بگیرد و به سهولت از آن بگذرد ، چرا که
هادی جوانی سبک مغز ، طغیانی و لمپن در نفرت مردم غرق بود و از چشم توجهات
آقاجان افتادن پایگاهی برای او باقی نمی ماند . آقا جان هر چه بود برای او
در حکم فرمانده جلوه گر بود و میل داشت شجاعت و زبردستی اش را در جمع افراد
گروه متهاجم به نمایش بگذارد .
از این رو در پی مشاوره و مکالمات محرمانه
بسیار تصمیم گرفت ، به دستور آقاجان کرد رعنا را از خانه اش بدزدد و یک سر
به محل اقامت آقاجان برساند . آری سرانجام در یک شب موعود هادی سورچانی
رعنا را از خانه ی پدرش به جبر و با توشل به زور دزدید و شبانه به مخفی گاه
آقاجان برد !
زندگی آقاجان و گروه که در هاله ای از توهم
زندگانی مردم و تهاجم و سرقت گره خورده بود با دزدین رعنا که تعلق به یک
گوسفند چران کوه از اهالی کلرود داشت و قریبا می بایست جشن عروسسی آنها سر
می گرفت . اندک اندک مردم از ماوقع خبردار شدند و تعصبات قومی و حیای
روستایی نسبت به این آدم دزدی و جریحه دار شدن عفت عمومی که تصاحب به عنف و
زور از سوی آقاجان کرد موجب شد تا شمارش معکوس حیثیت اجتماعی آنها آغاز
شود و در این رابطه نیز خوانین منطقه با آزاری که از تجاوز آنها می دیدند ،
هیجانات مردمی منطقه را در باره ستمگریهای خیانت کارانه و ناموسی آقا جان و
هادی سورچانی دامن زدند و خواهیم دید کار به کجا کشید و چگونه باد کشته ها
، طوفان درو می کنند .
بهر روی در شرایطی که داشت وحشت و نگرانی
جایگزین آرامش خیال مردم می شد . هیچکس را جرات رویارویی با آقاجان کرده و
یاران بی باکش نبود ، از سوی دیگر مردم دچار تردید شدند که شاید رعنا راضی
به این رفتن بود و از نامزد رسمی اش بریده بود و بیوفایی پیشه کرده بود ،
چند روز بعد آقاجان کرده برابر مرسوم روستا خیاط را به محل سکونت خود برد
تا لباسهای عروسی رعنا را بدوزد .
در اشکورات وقتی قرار بود ازدواجی صورت بگیرد
یا جشنی از جمله جشن عروسی برقرار شود ، قبل از انجام عقد و عروسی خیاط را
به خانه عروس می بردند تا لباسهای عروس را دوخته و آماده برای استفاده در
روز عقد کنان یا عروس بران نمایند . معمولا این مراسم 15 روز بطول می
انجامید و این ایام را رخت سر می گفتند و امروز هم می گویند .
مردم روستا همین که آقاجان کرد را به انجام
این مراسم دیدند یقین کردند که رعنا هم راضی به وصلت با او باید شده باشد .
یعنی با این حساب بی وفایی کرده است و جوان چوپان را در فراق خود نشانده
است .
در همین موقعیت باران ملامت مردمی بر سر رعنا
ریخت و شکوه روستاییان در قالب آهنگی موزون و شیرین با اشعاری فی البداهه و
محاوره ای پا گرفت .
2
گیل آوایی: > سرودی در بیدادگاههای حکومت اسلامی با برداشتی از همین ترانه سینه به سینه مانده است که بصورت ویدئو تنظیم و همراه اصل ترانه ی رعنا با صدای زنده یاد فریدون پوررضا منتشر شده است. این ویدئو نیز در اینجا منتشر می شود
|
---|
متن ترانه ی رعنا با صدای زنده یاد فریدون پوررضا
|
---|
درود بی پایان بر شادروان استاد پوررضا و مسعودی و دیگربزرگان موسیقی ناب ایران زمین - بسیار استفاده بردم و روحم تازه شد . و نیز از این اهتمام فرهنگی شما سپاسگزارم.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است برجریده ی عالم دوام ما
سپاسگزارم