زیبایی

رخ یار

زیبایی

 

تورج پارسی

 

دشتبان را گفتم

زیبایی را چه پنداری ؟

دست را سایبان چشمان کرد و گفت

سبزه زاران ، آبیاران و گل بانگ شوق پرستوها ست

بر نازش آسمان آبی ابی و آبی

گفتمش نمی دانستم که چنین گستره ای دارد

گفت : جام جهان بین روزگاران است

هزاران هزار گل سوری است بر جاری آب

آفتاب همه ی فصول است

همیشه آغازی بی پایان است !

گفتمش نمی دانستم که چنین گستره ای دارد

دشتبان دست سایبان چشمان کرد و گفت :

آن دور ، دور نزدیک است

همیشه بشارتی است در رکاب زمان

چشمان اشک است در اندام نقره گون مهتاب

گفتمش نمی دانستم که چنین گستره ای دارد

اما نیک می دانم بیشتر از آن است که من می دانم

 

پانزدهم ژانویه دوهزار دوازده ساعت دو نیم شب . اپسالا سوئد

 

بازی ابرها

آرامش ابرها

هارمانی

امید

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

سر از روزن در آرد ......

شاهکار برف

· · · Share · Delete