من از همواری این خلق ناهموار میترسم..

من از همواری این خلق ناهموار میترسم...
"صایب"

ندا شفیعی

جنگ در هر کجای دنیا ،جز ویرانی همه سویه ، پیامد چشمگیر دیگری ندارد.
کشته شدگان و آسیب دیدگان در هر جنگی برای مردم آن کشور ، محترم و قابل ستایشند.درست مثل کشته شدگان ، مجروحین ، اسیران ، مفقودین و آسیب دیدگان جسمی‌ و روحی‌ جنگ ایران و عراق.
کشته شدن هر فرد بی شک برای خانواده و مردم کشورش دردناک و متاثر کننده است.اما کشته شدن جوانان در میدان جنگ آن‌هم بدست هموطنی که به جبهه‌ دشمن پیوسته دردناکتر است..
وقاحت می‌خواد که اینگونه وقیحانه ، برای خود هورا کشیدن و افتخار کردن ...
آنچه که من در این سالها دیدم و با افتخار از آن یاد می‌کنم این است که کشته شدگان ، آسیب دیدگان، و... جنگ ایران و عراق برای هر گروه ، قشر ، فرقه ..اعم از مذهبی‌ ، غیر مذهبی‌ ، سیاسی ، غیر سیاسی ، طرفدار یا مخالف جمهوری اسلامی ، همواره قابل احترام بودند و هستند و البته خواهند بود . به جزبرای فرقه مجاهدین که جهت سرپوش گذاشتن به خیانت خود ازکشته شدگان در جبهه‌ ایران به عنوان "بسیجی‌‌های آقای خمینی " و یا "نیروهای ژندارمری خمینی "نام برده اند. در صورتیکه در آن‌زمان ارتش ، سپاه و بسیج همه ۱ هدف مشترک و آن‌هم حفظ خاک ایران و مردم ایران را داشتند. به کار بردن اینگونه واژه‌ها برای آن‌ها که به نآ حق به دست مجاهدین خائن کشته شدند کتمان حقیقت است و، کلاه گشادی است که سران مجاهد به سر هوادارن خود نهادند تا شاید روزی از آنها هم جهت قربانی کردن اهدافشان استفاده کنند. سرانجام اینکه مردم از خاک میهن دفاع کردند دفاع نه از اسلام و بود نه از خمینی
مجاهدین یا همان خیانتکاران بدانند که نه می‌بخشیم ، نه فراموش می‌کنیم...
جهت اطلاع آن دسته از دوستان هم که مجاهدین را دشمن حکومت ایران میدانند و به آنها دل بسته اند برسانم که :" الزاما دشمن ِ دشمن ،دوست مردم نیست بلکه میتواند به مراتب خطرناک تر و خرابکارتر باشد."
ندا شفیعی اردیبهشت ۱۳۹۲
اسنادی بر خیانت های مجاهدینِ رجوی

سابقه ی تاریخی دریای پارس

سابقه ی تاریخی دریای پارس

به مناست دهم اردی بهشت روز دریای پارس

دکترتورج پارسی

استرابو  strabo   ( ٢٤ ad - ٦٣ Bc   )    تاریخ دانی که به پدر جغرافیا نامورست از چهار دریای دنیای قدیم نام می برد :
۱ - دریای روم که امروز دریای مدیترانه نامیده می شود
۲ _ دریای پارس یا سینوس پرسیکوس Sinus persicus
۳ - خلیج عربی که امروز دریای سرخ نامیده می شود
۴ - دریای مازندران
دریای پارس یا سینوس پرسیکوس  میان ایران و شبه جزیره ی عربستان واقع شده و با دریای عمان از راه تنگه هرمز پیوند پیدا می کند . بر شمالی آن یعنی از دهانه ی اروند رود تا تنگه هرمز کرانه ی ایران زمین است و در اندک مساحتی از گوشه شمال غربی آن کشورهای ایراک ( عراق ) و کویت جا گرفته اند .
در روزگار شاهنشاهی هخامنشی این دریا را پارسا درایا  
  Parsa deraya
 می گفتند که با آنچه امروزه ایرانیان کرانه نشین این دریا از بوشهر تا بندر عباس در گویش خود به کار می برند نزدیک است دریه ی پارس
 Deryayay pars
از آغاز سده ی بیستم میلادی در نوشتارهای جغرافیایی واژه "خلیج " به جای واژه ی "دریا " به کار گرفته شد و در عوض کمتر از نام درست آن که دریای پارس است و تاریخی چند هزار ساله پشت سر دارد سود جستند . چه خوبست ما نیز همچون کرانه نشینان آنرا " دریای پارس " بخوانیم و از واژه ی خلیج بپرهیز یم
ساز ناکوک الخلیج العربی !
در سال ۱۹۳۰ یعنی نه سال پیش از جنگ دوم جهانی بر مبنای سیاست استعماری دولت انگلیس  
 Sir charles Belgrave
     نام بی مسما و بی سند خلیج عربی را به کار برد . او که نماینده ی سیاسی بریتانیا و از سال ۱۹۲۰ تا ده ۱۹۵۰ مشاور امیر بحرین بود طرح تغیر نام همیشه پارس را   ریخت و به وزارت امور خارجه دولت متبوعه خویش پیشنهاد داد و پیش از آنکه پاسخی دریافت کند برخی ادارات دولتی را تشویق نمود تا از نام جعلی خلیج عربی استفاده کنند ، اما دولت بریتانیا به علت درگیرهایی که با رضا شاه و جنگ دوم جهانی پیدا کرد ، این پیشنهاد را بایگانی کرد اما البته از چشم دور نگه نداشت بلکه شیوه دیگری را در پیش گرفت به این عبارت که از ده ۱۹۵۰ کوشید عرب ها را از گوشه و کنار تشویق کند که به بحرین کوچ کنند تا بومیان ایرانی در اقلیت قرار دهد . این کار نیز توسط چارلز بلگریو انجام یافت بطوری که تا پایان ده ۱۹۶۰ بر جمعیت عرب مهاجر افزوده شد و گروه اکثریت   جامعه رارا تشکیل دادند و در واقع گامی دیگر در در ره ایران زدایی از دریای پارس توفیق . نقشه شوم نماینده سیاسی انگلیس آتش زیر خاکستری بود که نیاز به فرصت تازه داشت ، این فرصت هم در سال ۱۹۵۸ در ایراک - عراق - به وجود آمد .
ایراک یا ( عراق ) همسایه ی غربی ما
چگونه کشوری به این نام شکل گرفت ؟
پس از شکست دولت عثمانی در جنگ دوم جهانی اول ، فاتحان جنگ یعنی انگلیس و فرانسه برای حفظ منافع خود در سرزمین های شکست خورده دست به تشکیل کشورهایی کوچک چون سوریه ، ایراک ، لبنان و اردن زدند و در کشورهای تازه تاسیس دولت های سرسپرده خود را بر سر کار آوردند .
در این زمان نقش موثر ادوارد لارنس
 Edward Thomas Lawrence                                                        
 نامور به لارنس عربستان (  ۱۹۳۵  - ۱۸۸۸ م ) باستانشناس ، افسر ، سیاستمدار و نویسنده ی انگلیسی یا به گفته ای جاسوس انگلیس که پس تر دارای عنوان  Sir  هم شد برجسته است . لارنس ، فیصل پسر حسین شریف مکه را که از سرسپرده گان دولت  بریتانیا بود و در جنگ انگلیس بر علیه عثمانی شرکت بی چون و چرا داشته به کنفرانس صلح پاریس (۲۹ ژانویه ۱۹۱۹ ) فرستاد ، پس از این کنفرانس فیصل به عنوان پادشاه سوریه تعین شد ، اما چون سوریه تحت قیمومت فرانسه قرار گرفت ، فرانسویان فیصل را نپذیرفتند ، لارنس دوباره به برپایی کنفرانسی در قاهره دست می یازد که در آن سر چرچیل ، سرپرسی کاکس ، گرترودیل و جان فیلیپی شرکت داشتند . در این کنفرانس فیصل با پذیرش همه ی شرایط بریتانیا به عنوان دست نشانده انگلیس به پادشاهی کشور نو بنیاد ایراک تعین یا منصوب شد ( اگوست ۱۹۲۱) در مدت ۳۷ سال سرسپردگی - پادشاهی فیصل یعنی از اگوست ۱۹۲۱ تا کودتای جمهوری خواهان جولای ۱۹۵۸ به رهبری سرهنگ قاسم که فیصل دستگیر و کشته شد ۵۸ هیات دولت در کشور ایراک تشکیل شد که از آن میان نوری سعید ( ۱۸۸۸-۱۹۵۸ م )۱۴ بار به نخست وزیری رسید ، فیصل و هیات دولت او سرسپرده سیاست استعماری انگلیس در منطقه بودند .
پیدا شدن سرهنگ قاسم در تصویر سیاسی ایراک
سرهنگی به نام عبدالکریم ابن قاسم مقصود ( ۱۹۶۳-۱۹۱۴ م )   که درس خوانده ی مدرسه های نظامی بغداد و انگلستان بود و در ۱۹۴۸ در جنگ بر علیه اسراییل و در سال ۱۹۵۶ در دوران بحران کانال سوئز شرکت کرده بود در جولای ۱۹۵۸ کودتا کرد و رژیم سلطنتی ایراک را بر انداخت و با سمت نخست وزیر و فرمانده ی کل قوا و ریاست جمهور کار خود را آغاز کرد . این سرهنگ چهل و چهار ساله از همان آغازبه دست آوردن قدرت سیاسی - نظامی ادعای رهبری جهان به اصطلاح عرب را داشت ، اما رقیب او در این میان سرهنگ چهل و دو ساله ی مصری جمال عبدالناصر (۱۹۷۰ - ۱۹۱۶۹ م ) بود که دشمنی با اسراییل نامش را بر سر زبان انداخته بود و چشمان به اصطلاح جهان عرب به او دوخته شده بود . قاسم برای اینکه میدان را از دست رقیب مصری بیرون بیاورد به پیشنهاد بایگانی شده ی
 Sir Chales Belgrave
خون تازه ای بخشید و آنرا دوباره به جریان انداخت ، به این عبارت که نام دریای پارس را الخلیج العربی و و خوزستان را نیز عربستان اعلام کرد . اما شگرد آقای قاسم نزد عرب ها نگرفت به طوریکه حتا کویت قرارداد استقلال خود را با انگلیس نیز در سال ۱۹۶۱ همراه با نام الخلیج الفارس امضا کرد . اما سرانجام تلاش و تبلیغات ناصر یسیم و بعث عراق و سوریه بی ثمر نماند و در دهه ی ۶۰ تا ۷۰ در جهت پیشبرد پان عربیسم که در واقع یک رودرویی با ایران بود نهادهایی در شیخ نشین ها ی دریای پارس شکل گرفتند . این نهاد ها که اغلب   در دانشگاها و مراکز علمی و پژوهشی فعالیت می کردند زیر پوشش سیمنارها و کنفرانس های پژوهشی ! با بودجه های کلان به شیوه های گوناگون پژوهشگران را وادار می کردند که تا نام غیر تاریخی - حقوقی   الخلیج العربی را به کار گیرند . در این ره پول نفت کشورهای عربی بی دریغ پخش شد درنتیجه بسیاری از مراکز دانشگاهی و پژوهشی به ویژه شرکت هایی که در حوزه ی چاپ تاریخ و جغرافیا کار می کردند نام جعلی خلیج عربی را پراکندند و از خوان دلارهای نفتی بهره ها بردند که در معرکه گیری پان عربیسم B B C
 و تایمز لندن نقش عمده ای را بازی کردند آنچنان که دهه ی شست و هفتاد روزنامه های انگلیس تحت تاثیر رادیو ی فراگیر بی بی سی از نام من درآوردی و مصلحتی خلیج سود جستند شگفت آورست که تمام خلیج های دنیا نام دارند مگر دریای پارس که در تاریخ ، نام و هویت تاریخی دارد . نا گفته نماند که  صدای سازموسسه ی نشنال جیوگرافیک National Geographic
نیز قابل تامل بود اما با تلاش دکتر تریتا پارسی ونایک و گروه از خردوران ایرانی ، نشنال ژوگرافی اشتباه عمد یا غیر عمد خودرا جبران کرد ! !
نگهبانان دریای پارس  persian golf task force.
شوربختانه در برابر پان عربیسم کاری انجام نشد در نتیجه اینان نه تنها نام دریای پارس را به خیال خود با پول نفت تغیر دادند بلکه پدیده های فرهنگ پربار ایران زمین را نخست به نام تمدن اسلامی !!!! و سپس به نام "تمدن عرب " در دنیا پراکندند . شوربختانه این کوتاهی سبب شده است که در انسیکلوپدیا ها ، رادیوها تلویزیون ها ، کتاب های درسی مدرسه و دانشگاه های غرب آنچه ایرانی و فرایند فرهنگ ایرانی است به نام عرب گفته و نوشته شود و با عبارت "غرب مدیون تمدن عرب است "  مهر تایید و تکریم پای آن گذاشته شود .
خوشبختانه در سال ۱۹۸۸ ایرانیانی آگاه و مسئول که بیشتر آنها از دانشگاهیان هستند احساس مسئولیت کرده دور از بی حالی و بی تفاوتی و حتا محافظه کاری سازمانی برای نگهبانی و دفاع حقوقی - تاریخی هویت دریای پارس تشکیل دادند . این سازمان برای نهادها و شرکت های متخلف نامه هایی را که از پشتوانه ی تاریخی حقوقی برخوردارست می فرستد این روشنگری و آگاهی اثر مثبت داشته مگر نزد شرکت هایی که منافع بی شماری در کشورهای عربی دارند .
  سرچشمه ها
Sven Tägil Konflikt o samarbete vid Persika vilken  lund University Press
پیروز مجتهد زاد   خلیج پارس در درازنای تاریخ ره آورد شماره ۴۰ زمستان ۱۳۷۴
پیروز مجتهد زاده بحرین جز خاک ایران نبود که جدا شد
  ره اورد شماره ۴۸ پاییز ۱۳۷۷
فرهنگ معین
ماهان عابدین کیهان لندن شماره ۹۷۰ دوازده شهریور ۱۳۸۲
نام دریای پارس در برخی زبان های گیتی
انگلیسی      Persian Gulf
آلمانی          Persischer Golf
ایتالیایی      Golfo persco
فرانسه        Golf Persique
روسی         Персидский залив
ژاپونی       Perusha wan 

اردی بهشت فصل بلوغ بهاری


اردی بهشت فصل بلوغ بهاری
دکترتورج پارسى
اول اردی بهشت روز سعدی
 دوم اردی بهشت یا ۲۲ اپریل  روز زمین
 روزی است که در آن بسیاری از مردم  دور نگر جهان به پاکسازی محیط زیست می پردازند ، به حفظ آن یاری می رسانند و پیمان می بندند که محیط زیست را خردمندانه نگبانی بکنند
سوم اردی بهشت جشن  اردیبهشتگان
 پانزدهم اردی بهشت روز  شیراز  
۲۵ اردی بهشت روز فردوسی
۲۸ اردی بهشت بزرگداشت خیام
و شادباشی هم به همه ى آنانکه در اردی بهشت چشم به جهان گشوده اند  .
اشه
Asha یا Ereta
واژه اوستایى است که بچم  راستى ، نظم کیهانى یا هنجار هستى است "در گات ها کم و بیش ۱۸۰ بار از اشا نام آورده شده است "
.Ereta درفارسى باستان  
Arta درسانسکریت Rta
 ودر پهلوى کهن  Art
ودر پهلوى جدید و فارسى امروزى Ard
 به زبان انگلیسى right
به زبان سوئدى rätt
از یک ریشه درست شده اند .
arta
در بخش نخستین نام ارتخشتر یا اردشیر که چم فرمانروایی راستى است یا ارتیان (اردوان ) که به چم نگهبان راستى است آمده است .  
" ereta
 به چم حرکت مستقیم ( درست ) براى  رسیدن و به دست آوردن است یا به عبارت دیگر : حرکت درست ، در زمان ومکان  درست و ابزار درست براى دسترسى به نتیجه ى درست است ، "
حرکت جاودانه اى که در زمان و مکان جارى است عام ترین قانون مندى جهانست که ویژگیش تغییر و تازه شدن است.
 به عبارتى حرکت در راستاى رسایى و کمال است بطورى که  هر مرحله از کمال ، نردبانى مى گردد براى مرحله ى دیگر . سکون و آرامش صرفا جنبه ى نسبى دارد . در این نظم جهانى تنها یک قانون است که پیوست و پویایی هستى ها را هنجار مى دهد و آن اشا یا قانون " راستى " و"داد " است .  از آنجاىى که آدمى در این دکترین از آزادى گزینش برخوردارست درنتیجه از "کشته " ى خود مى خورد به همین سبب  اشا درکردار او دخالتى ندارد اما برآیند کارش  با ترازوى اشا  سنجیده مى شود. براصل اىن دکترین " هماهنگى بشر با اشا یا هماهنگ شدن او با نظم جهان هستى . برایش آرامش می آورد "
اشاوهیشتاAsha vashishta
یا بهترین راستى یا اردى بهشت ،گوهر داد است دومین فروزه اهورایى است که در جهان مادى  نگهبان آتش است چرا که آتش مظهر پاکى است .گل مرزنگوش
Origanum Vulgar  یا
 Origanum majorana اSweet marjoram
 ویژه ى اشاوهیشتاست
اشاوهیشت یا اردی بهىشت نام سومین روز و دومین ماه سال است که چون نام ماه و روز همانند بشود " اردیبهشتگان " خوا نده و انرا جشن گیرند . اردى بهشت جشن اخلاق و فضیلت آدمى است ، جشن نیکى و نیک کردارى است چرا که راستى بهترین نیکى است . در نماز روزانه  اشه وهیشت یانماز اشه زرتشتیان خوانند.
اشم وهو وهیشتم استى اوشتا استى اوشتا اهماىى هیت اشایى وهیشتایى اشم
ashem vohû vahishtem astî
ushtâ astî ushtâ ahmâi
hyat ashâi vahishtâi ashem.
Holiness (Asha) is the best of all good:
it is also happiness.
Happy the man who is holy with perfect holiness!۱
راستى بهترین نیکى است ، خرسندى است . خرسندى براى کسى که راستى را براى بهترىن راستى بخواهد.
اردی بهشت فصل بلوغ بهاری در استان پارس  به ویژه درشیراز است ، شیراز اقلیم رنگ و بو می شود، یا به تعبیر درستی " خلعت اردىبهشتى " می پوشد به "راستی صولت برد می آرامد و اوان دولت ورد می رسد " "و جمال دختر رز نور چشم " همگان می گردد ،
پیراهن برگ بر درختان      
چون جامه ی عید نیک بختان
اول اردی بهشت ماه جلالی  
 بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لالی  
همچون عرق بر عذار شاهد غضبان
این حال وهوا ی اردی بهشتی است که : چو آب مى رود این پارسی به قوت طبع ،آنچنان که  در بهشت فصل ، طبع شاگردان مدرسه نیز به سرایش می پردازد و گله و زاری مى کند بی گمان از قیل قال مدرسه دلش می گیرد و فریاد می زند :
اردی بهشت مردم اردی جهنم ماست
 زیرا که در دبستان غوغای درس برپاست !
آیا حافظ در بهار توبه شکن ،در اردی بهشت ، ماه می ، ماهی که خم ها به جوش می آیند و هوا شراب خواره می شود ازقیل قال مدرسه دلش می گیرد و فریاد بر می دارد که ما پژواکش را  می شنویم  :
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم   
من لاف عقل می زنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم  
   در کار بانگ و بربت آواز نی کنم
از قیل قال مدرسه حالی دلم گرفت
 یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
کو پیک صبح تا گله هاى شب فراق
 با آن خجسته طالع فرخنده پى کنم
چرا حافظ به یاد حکایت جم و کاووس کی می افتد و بی ترس و بیم "نامه ی سیاه " را به هیچ می گیرد ؟
کی بود در زمانه وفا ؟ جام مى بیار
تا من حکایت جم و کاووس کى کنم
از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر  
 با فیض لطف او سد ازین نامه طى کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزى رخش ببینم و تسلیم وى کنم
 آیا این همان فتوای "عقل  بر دانا " ست که پورسینا نیز آنرا مطرح کرده است ؟
می حلال گشت به فتوای عقل بر دانا
می حرام گشت به فتوای شرع بر احمق
در هواى بهارى پارس آنهم وقت گل ، چشم بستن بر جمال " دختر رز"  کار دیوانگانست :
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
 توبه از مى وقت گل دیوانه باشم گر کنم
  شاعر ملی « ادیب برومند » نیز در وصف اردیبهشتِ بهشت گونه سپاهان سروده  است :
خرّما شهر سپاهان ، خاصه در اردیبهشت
/ کز صفایش بازیابی جلوه خرم بهشت
بنگر از هر سو به هم پیوسته خرمن های گل
/ بنگر از هر جا به هم روییده سبزی های کشت
آتشین گل های صد برگش به باغ اکنون دمید
/ آنچنان که آذرگشسب افروخت نار زردهشت
بوی گل ها بشنو و رشد درختان بازبین  
/ زان چه بستان بان نشاند و زان چه کشتاورز کشت ...۱
و اما شیراز '
شیراز  شهر گل و بلبل شهر هزار رازست  ،هر شهرى در ایران زمین داراى آب و هوایی است که خواه ناخواه زیبایی می آفریند اما آنچه   که شیراز را جلوه اى دیگر می بخشد قرین بودن نامش با تخت جمشید  که دروازه ى فرهنگى جهان باستان بوده و پاسارگاد،،حافظ ، سعدى و.... است .  نام شیراز به عنوان مرکزیت استان پارس یادآور میراث هاى کهن سال و کهن یادى است که از دیروز تاریخ مانده تا امروز ما را به فردایمان  پیوند بدهد .شیراز باید پایتخت فرهنگى نام  بگیرده به پاس همین گنجینه های چندین  و چند هزار ساله اى که دور بر خود دارد .
روز ۱۵ اردی بهشت را به نام روز شیراز ثبت کرده اند کارى است ارزنده اما این نام گذارى را در حالى انجام دادند  که با زدن سد سیوند یکى از بزرگترین سند تاریخى ایران زمین و جهان   یعنى تخت جمشید و پاسارگاد رابه تباهى  کشیدند. نمی دانم چرا یک باره صدای داریوش هخامنشی در گوشم پیچید
:ای اهوره مزدا ! مارا از سه آفت دور نگهدار : دروغ ، دشمن و خشکسالی."
و اما : " بهار نارنج " شکوفه یا فاش نارنج است که در عطرسازی و تهیه مربا  به کار برده می شود .مربای بهار نارنج شیراز خاطره می آفریند  . از سویی شیراز در اردیبهشت ماه در بوی بهار نارنج غرق می شود و بی مناسبت نیست که شیراز را "شهر بهار نارنج " هم نامیده اند .
سرچشمه '
۱ -على اکبر جعفرى ، فصل نامه اشا
۲ - کیخسرو کشاورز، مزدا خدا نیست ،
۳ - - به نقل ازسایت ttp://drshahinsepanta.persianblog.com

حقوق جهانی کودک


 پیمان جهانی حقوق کودک
تورج پارسی
نیک آگاهیم که پیمان حقوق کودک یک پیمان نامه ى جهانى است که برای دفاع وحمایت ازحقوق کودکان تهیه شده است ، البته یافتن حلقه ى گمشده ى حقوق کودک چهل سال پس از تصویب پیمان حقوق بشر پرسش بر انگیز است . آیا به خاطر می آورند که سیزده میلیون کودک در جنگ دوم جهانى کشته شدند وهم اکنون سه میلیارد کودک بر روى زمین زندگى مى کنند
به هر روى این پیمان پس ازده سال گفتگو بین کشورهای عضو سازمان ملل درسال ۱۹۸۹ میلادی تدوین گردید ودرسال ۱۹۹۰ به مرحله اجرا درآمد. هم اکنون از ۱۹۳ کشور جهان ۱۹۱ کشور به این پیمان گرویده و مسئولیت اجراى مواد آنرا دارند( امریکا و سومالى امضانکرده اند) پیمان جهانی حقوق کودک دارای یک مقدمه و پنجاه و چهار/۵۴ ماده است که ۴۱ماده آن حقوق کودک را مطرح می سازد و۱۳ماده آن درباره چگونگی اجرای آن درهرکشور است .
ماده یک، "حقوق کودک را چنین تعریف مى کند: کودک کسی است که سن اوکمتراز ۱۸سال باشد مگر این که براساس قانون ملی قابل اعمال، سن قانونی کمترتعیین شده باشد"
ماده یک اصلى تعیین کننده است که مواد دیگر از آن مایه گرفته اند. به همین دلیل مى باید روى آن تکیه بشود. درکلیه مواد حقوق کودک در رابطه با پدرو مادر، جامعه و دولت به شکل آشکار نمودار داده شده است که ماده دو وسه و سى و دو بسیار شایان توجه است:
ماده ۱- منع تبعیض :
"حقوق این پیمان بدون استثناء متعلق به همه کودکان است ودولت ها باید کودکان را دربرابر هرگونه تبعیض ، حمایت کنند."
ماده ۳-منافع کودک:
"درهراقدامی باید منافع عالیه کودک درنظرگرفته شودودرصورتی که والدین یاسرپرستان کودک دراین زمینه کوتاهی کنند،دولت ها بایدحمایت ومراقبت لازم را ازکودکان به عمل آورند."
ماده ى ۳۲ دامنه کارکودک را چنین مى نمایاند:
"کودک باید دربرابر کاری که رشد وسلامت اورا تهدید می کند، حمایت شود. دولت ها باید حداقل سن کار وشرایط کارکودکان را مشخص کنند."
دریغا دریغ که برخلاف خواست پیمان جهانى کودک ، هم اکنون ۱۸۶ملیون کودک میان پنج تا چهارده سال کودکان کارند ، کودکانى که همه ى آرزوهایشان به تباهى کشیده می شود ! کودکانی که  همه سویه  مورد بهره داری قرار می گیرند از تن فروشی تا ابزار جنگ و....
"بر اساس آمار سازمان جهانی کار (ILO)، سالانه ۲۵۰ میلیون کودک ۵ تا ۱۴ ساله از دوران کودکی بریده می شوند . طبق این آمار ۱۲۰ میلیون‌نفر از آنها  به بازار  می شوند با روزهای سخت کار. قاچاق انسان نیز یکی  از راه‌های  وارد کردن این کودکان به بازارکار است یعنی به جز بردگی روزانه ، روسپی‌گری و فروش اعضای بدن کودکان نیز سرنوشت وحشتناکی است که " سرمایه داری " برای آنان رقم زده است.
* برگرفته از مقاله ای زیر عنوان " چرا حسن نمی خنده " از همین قلم
http://en.wikipedia.org/wiki/Child_labour
Child labour was employed to varying extents through most of history. Before 1940, numerous children aged 5–14 worked in Europe, the United States and various colonies of European powers. These children worked in agriculture, home-based assembly operations, factories, mining and in services such as newsies. Some worked night shifts lasting 12 hours. With the rise of household income, availability of schools and passage of child labour laws, the incidence rates of child labour fell.[8][9][10]
http://www.ilo.org/ipec/facts/lang--en/index.htm

پخش جعلیات در فرهنگ ایرانی

نامه ای از تورج پارسی به دکتر محمود دهقانی
درود به ارجمندم دکتر محمود دهقانی .
نخست سپاس بگویم که دری با زکردید تا شاید بتوان از پخش شعرهای این چنانی و نسبت دادنشان به شاعران دارای نام ونشان  جلوگیری کرد . دیوان وحشی بافقی را دکتر حسین نخعی ویرایش کرد ه و در سال ۱۳۳۸ امیر کبیر منتشر ساخته است . در سال ۱۳۵۰ من در دانشگاه جندی شاپور با دکتر نخعی همکار شدم ، ایشان ریاست دانشکده را به عهده داشت و من در این دانشکده زیباشناسی/Aesthetic/تدریس می کردم و  دیوان وحشی بافقی را دکتر از ره مهر به من هدیه داد .
 این شعر مورد نظر شما/روز مرگم هر که شیون کند از دوربرم دور کنید ..../ را من پیشتر هم دیده بودم و  آشکار می نمود که از وحشی بافقی نیست .
همین شعر مورد نظررا  با شعر سترگ وحشی مقایسه بکنید :
الاهی سینه‌ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سینه پردود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد......
یا : دیریست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم
یا : دوستان شرح پریشانى من گوش کنید
داستان غم پنهانى من گوش کنید
یا : خواهم که شب جمعه ای از خانه ی خمار
آیم به در صومعه ی زاهد دیندار
در بشکنم و از پس هر پرده ی زرقی
بیرون فکنم از در او سد بت پندار
و ..... نمونه های آورده شد از سبک وحشی باقی ....
البته  نا گفته نماند که در دیوان وحشی هم شعر سست هست !

از سویی من در دیوان وحشی بافقی چنین شعری/روز مرگم هر که شیون کند از دوربرم دور کنید ...../ نیافتم آنچه که بر سنگ آرامگاه وحشی هست غزل زیرست :
کردیم نامزد به تو بود و نبود خویش     
گشتیم هیچکاره‌ی ملک وجود خویش
گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست
حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش
من بودم و نمودی و باقی خیال تو     
 رفتم که پرده‌ای بکشم بر نمود خویش
غماز در کمین گهرهای راز بود     
قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار     
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
از چشم من به خود نگر و منع کن مرا     
بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش
بزم نشاط یار کجا وین فغان زار
وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش

 سنگ آرامگاه وحشی در فراز و نشیب تاریخ از جایی به جایی برده شد تا سرانجام در سال ۱۳۲۸ خورشیدی حاکم یزد امیرحسین خان بختیاری آن را از گلخن حمام صدر بیرون آورد و در سرای تلگرافخانه شهر یزد بنای یادبودی ساخت و سنگ را بر آن گذاشتند . شوربختانه در مهر ماه ۱۳۵۷ ساختمان تلگرافخانه را خراب کردند تا خیابانی تازه درست بکنند ، سنگ آرامگاه نیز در
این خیابان کشی سرنوشتی نا آشکار یافت !!!

وحشی از سرایندگان  نامدار سده ی دهم هجری است و ازهمزمانان وی می توان از کلیم کاشی ،عرفی شیرازی و.... نام برد .دوران زندگیش همزمان با شاه تهماسب صفوی ، شاه اسماعیل ثانی و شاه محمد خدابنده بوده است . سال در گذشت وحشی ۹۹۱ هجری برابر با ۱۵۸۳ میلادی است .

اما درباره عکسی که از وحشی آورده شده ! این دیگر نهایت نادرستی و جعلیات  است که بدون سند یا مدرک می سازند پخش می کنند و گروهی نیز  بدون اندیشیدن تقلبات  و جعلیات را مجانی پخش می کنند .  از وحشی بافقی هچ نوع نقش صورتی نیست ! آنچه خود می گوید برخلاف مدرک سازان چنین است . وحشی چهره ای نازیبا و سری کل  یا کچل داشته و خود تک بیتی دارد که سبب شهرتش گشته خودرا چنین به تصویر می کشد :
اگر چه هیچ ندارم سر " کلی " دارم
چو شب شود به سر خویش " مشعلی " دارم !
یک شعر دیگر هم دارد که آنرا از زبان کسی دیگر درباره ی خود سروده است :
باشد او را همین سر " تاسی "
نه سری هم که "مو "در آن باشد
فوطه ای چون فتیله ی مشعل
آن سر " کل " در آن نهان باشد
***
ای کاش می اندیشیدیم ، ای کاش درست را از نادرست می شناختیم و ای کاش از دانش بشری / اینترنت / استفاده درست می کردیم . و ای کاش جعل نمی کردیم و جعل پخش نمی کردیم !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 سرچشمه های این  نوشته
دیوان وحسی بافقی دکتر حسین نخعی چاپ امیرکبیر سال ۱۳۳۸
تاریخ ادبیات دکتر ذبَیح الله صفا جلد پنجم
هزار سال شعر فارسی