National Iranian American Council (NIAC)
بیانیه شورای ملی ایرانی آمریکایی ها در دعوی دادگاه علیه آقای حسن داعی الاسلام
حکم دیروز دادگاه در مورد دادخواهی شورای ملی ایرانی آمریکاییها (نایاک) علیه آقای سید حسن داعی الاسلام، پیروزی نایاک را در مورد درخواست اصلیش از دادگاه علیه آقای داعی مورد تایید قرار داد، هر چند که در مواردی نیز نایاک نتوانست به اهداف خود دست یابد.
در پاسخ به تهمت و افتراهای آقای داعی به این سازمان و پایهگذار آن، تریتا پارسی، نایاک دعوی خود را علیه ایشان در سال 2008 میلادی به دادگاه برد. هدف ما از این دادخواهی دو چیز بود:
نخست، این که مدعای آقای داعی مبنی بر این که نایاک لابی دولت جمهوری اسلامی ایران است را به دادگاه کشیده و وی را مجبور سازیم که یا مدعای خود را در دادگاه ثابت کند و یا این اتهامات را متوقف سازد.
در مورد این مسئله بسیار مهم، نایاک پیروز شد. آقای داعی در برابر دادگاه این فرصت را داشت که ادعای خود را ثابت کند. اما به جای این کار، وی روش خود را تغییر داد و سعی نکرد که به اثبات حقیقی بودن ادعایش بپردازد. به جای این کار، وی به دادگاه مطرح کرد که نایاک نمیتواند ثابت کند که داعی از نادرست بودن ادعاهایش با اطلاع بوده است. بدین وسیله، او این نکته بسیار مهم و اساسی را اذعان داشت که آنچه ادعا میکرده است صحت نداشته است و اگر به این ادعاها ادامه دهد تنها از روی کینهتوزی و بدخواهی خواهد بود و پایه و اساسی نخواهد داشت.
این تغییر روش برای مدعی علیه کاملا قابل درک است، چرا که پس از بررسی هزاران ایمیل و اسناد نایاک، وی نتوانست حتی کوچکترین مدرکی مبنی بر لابی گری نایاک برای دولت سرکوبگر ایران پیدا کند. قاضی پرونده نیز در حکم خود به این مهم اشاره مینماید. وی مینویسد: "هیچ چیزی در این حکم نباید تفسیر بر این شود که مقالههای متهم صحت داشته است."
هدف دوم نایاک از پیگیری قضایی این مسئله، تغییر این فرهنگ سیاسی جامعه ایرانیان مقیم آمریکا بود؛ تا این فرهنگ را از تهمت و افترا و کمپینهای ترور شخصیت دور کرده و به گفتمان بازتر و شفافتری که منطبق با واقعیت است، نزدیک سازد. ما امیدوار بودیم که با به چالش کشیدن کینهتوزیها و تهمت زدنها، فرهنگ را به جهتی دموکراتیک سوق دهیم.
روی این مسئله تلاشهای ما به نتیجه نرسید. قصد ما این بود که ثابت کنیم آقای داعی با بدخواهی و کینهتوزی عمل کرده است، وی نه تنها دروغ میگفته است، بلکه کاملا مطلع بوده است که حقیقت را نمیگفته است.
در حالی که ما کاملا باور داریم که شواهد نشان میدهد که آقای داعی از دروغ خود آگاه بوده است؛ شواهدی مبنی بر بی توجهی سیستماتیک وی به حقیقت، نادیده گرفتن شواهد در دست که ناقض تئوریهای توطئه وی بود، اعلام وی بر قصدش برای "به پایین کشیدن اوباما" از" طریق نابودی نایاک" و هم چنین حمایت وی از سازمان تروریستی مجاهدین خلق. اما تشخیص قاضی دادگاه این بود که این شواهد مطابق استانداردهای وی نیست و اجازه نداد که ما این فرصت را پیدا کنیم تا آقای داعی را به مقابل هیات منصفه بکشانیم و به دموکراتیزه شدن فرهنگ جامعه ایرانیان مقیم آمریکا کمک کنیم.
در عین حال که متاسفیم که نتوانستیم به چنین موفقیت مهمی برای جامعه ایرانیان مقیم آمریکا دست یابیم، باید رضایت خود را اعلام کنیم که آقای داعی به هیچ عنوان نتوانست در دادگاه از ادعاهای دروغین خود دفاع کند.
در مورد پرداخت مشترک هزینه دادگاه، ما با حکم دادگاه کاملا مخالف هستیم و این تصمیم را به چالش کشیده و تقاضای استیناف داریم.
چهار سال گذشته سنگین و پرچالش بود. نایاک سازمان کوچکی است با بودجهای محدود و تیم حقوقی کوچک. تنها امتیاز ما این بود که میدانستیم و ثابت کردیم که حق با ماست. اما در طرف مقابل، آقای داعی الاسلام از حمایت گروه بزرگی از شخصیتهای حامی جنگ با ایران برخوردار بود. شرکتی که وکالت وی را به عهده گرفت، سیدلی آستن، یکی از بزرگترین شرکتهای حقوقی جهان، بوده و مهمترین مشاور تیم حقوقی وی وکیل جرج بوش در کاخ سفید بود. اما به این دلیل که حقیقت با وی نبود، او دادگاه را از اتهامات اصلی خود منحرف کرده و هزینههای سنگین و بیپایان حقوقی را بر نایاک تحمیل کرد.
البته حکم دادگاه به آقای داعی اخطار داده است. او این بار ادعا کرد که از عدم صحت ادعاهایش بی اطلاع بوده است، اما دیگر نمیتواند چنین بهانهای برای دادگاه بیاورد. وی در حال حاضر زیر ذره بین است و اگر تهمتهای خود را ادامه دهد، نتیجهاش را خواهد دید.
در ده سال گذشته، نایاک تلاش کرده است تا جامعه ایرانیان مقیم آمریکا را از حالت بیتفاوتی و آسیب پذیری سیاسی خارج و آنها را فعال و مسئول تعیین سرنوشت خود سازد. ما به جامعه ایرانی کمک کردیم تا در مقابل جنگ با ایران بایستد، از حقوقش دفاع کند و در مقابل ارزشهایی که آمریکا را قوی میسازد از پا ننشیند.
نایاک هم چنان به خدمت برای منافع ایرانیان مقیم آمریکا ادامه میدهد، به ویژه در این مقطع که خطر جنگ علیه ایران بسیار زیاد و سرکوب در داخل ایران در حال افزایش است و مردم ایران بیش از هر زمانی در سختی هستند.
Get Email News & Updates
© 2009-2012 National Iranian American Council (NIAC)|Home|Contact Us
نامههای صادق هدایت به حسن شهید نورائی
مدتی روی نامه های هدایت کار کردم ، شوربختانه در چیاکشی کذایی نوشته ها را از دست دادم ، باشد با فرصتی بیشتر بتوانم این مهم را سامان ببخشم . امروز در سایت ارجمندم مسعود لقمان بودم ، مسعود دو تا از نامه های هدایت را در سایتش آورده بود ، دریغا از زمان زندگی نا زندگی هدایت تا کنون و بلکی هم فرداهای دگر در سرزمین ما " وقاحت و مادرقحبگی " ادامه دارد و زندگی هم چنان توپ دست " جنده ها و مادر قحبه ها " ی نرینه و مادینه و پااندزان و دگوری های به اصطلاح سیاسی و مذهبی است ! دروغ آیین مردم سرزمین کوروش و داریوش و اینورتر فرزندان امام زمانی است آن چانچه ........بگذریم بوی خلا از بهشت به جهنم می رسد !!!!!!!!!!!.." اینهم مثل باقی دیگرش " با سپاس از مسعود خردور لقمان . تورج پارسی
*****
ازنامههای صادق هدایت به حسن شهید نورائی
وقاحت و مادرقحبگی در این ملک تا کجا میرود! چه سرزمین لعنتی پست گندیدهای و چه موجودات پست جهنمی بدجنسی دارد! حس میکنم تمام زندگیام را توپ بازی در دست جندهها و مادرقحبهها بودهام. دیگر نه تنها هیچگونه حس همدردی برای این موجودات ندارم بلکه حس میکنم که با آنها کوچکترین سنخیت و جنسیت هم نمیتوانم داشته باشم.
در این محیط بوگندوی بیشرم باید پیه همه چیز را به تن مالید. از طرف دیگر حق کاملاً به جانب آنهاست هرچه بگویند و بکنند کم است. وقتی که آدم میان رجالهها و مادرقحبهها افتاد و با آنها هماهنگی در دزدی و سالوسی و تقلب و چاپلوسی و بیشرمی نداشت گناهکار است تا چشمش هم کور بشود!
از نامههای صادق هدایت به حسن شهید نورائی به تاریخ 18 مهر 1326
******-
اگر حوصله داشتم و رغبت میکردم که مزخرفی بنویسم آنوقت بهشان حالی میکردم و نسلشان را حسابی به گُه میکشیدم. عجالتاً که دست دزدها و مادرقحبهها خوب مسخره شدهایم. اینهم مثل باقی دیگرش! (2 بهمن 1325)
******
از هفته گذشته که مجله اطلاعات هفتگی از من قدردانی کرده تنفرم از موجودات اینجا هزاران برابر بیشتر شده این شرح حال عجیب که برایم به کلی تازگی داشت به قلم ابولحسن احتشامی بود.این اسم ..
در دیارمان بانویی بود ساده لوح که رجاله ها .....
تورج پارسی
در دیارمان بانویی بود ساده لوح که رجاله ها از وی به جای بلندگو سود می جستند به او چیزی در گوشی می گفتند و سپارش ها که به کسی نگویی چون تو را مطئمن دانستیم گفتیم ! بانو را که " میم " می نامم سوگند ها می خورد از قبله گرفته تا شاه چراغ و کیک و کیک که زبانم قفله قفل قفل ! " میم به نخستین کس که می رسید داستان را می گفت و تاکید داشت که چون با تو جونی جونی هستم گفتم اما به کسی نگو ! به یک ساعت نشده زندگان که هیچ مردگان هم خبردار می شدند ، رجاله های جاعل و دروغ نسب و نا اهل کار خود را کرده بودند شایعات درست می شد و می پَچید از آنچه که میم هم گفته بود پا فرا تر گذاشته می شد ! و با آبروی افراد بازی می شد !
حال در این عصر زمونه " میم " که البته ساده بانویی بود ، بیشی از مردمان یک جوری از همان تخم ترکه هستند ! اگر حرفی شنیدند آنرا مزه مزه نمی کنند به آسیاب خرد نمی برند بلکه آنرا فوری پخش می کنند سازنده ی جعل یا جاعل که همان رجاله ها باشند راحت آسوده می نشیند به تماشا ! امروز ما گرفتار عمله و اکره یی هستیم که در خدمت جاعلانند ! اما حقیقت تفی است به بزرگی کره زمین که به صورت جاعلان و عمله و اکره آنها خواهد خورد که به زودی بیشتر خواهم گفت . حقیقت زیر ابر نمی ماند هر چند شایعات دروغ میدان دارست !
به گفته ی خردمندانه ی گالیله بیندیشم " حقیقت فرزند زمانست نه فرزند مقامات
" به گفته ی گلیله می ا فزایم " نه فززند مقامات و نه فرزندجاعلان " با مهر همیشگی
پایان من آغاز دیگریست
به رهروان آزادى
تورج پارسى
لنگان و استوار آمد
در پای دار ،
محکم چو دماوند سرفراز،
چون فاتحی به یکایک نگاه کرد ،
با خنده اش ،
تحقیر کرد خیل هراسان گزمه را .
شهر سکوت ،
با آخرین کلام او ،
رنگ دگر گرفت :
پایان من آغاز دیگریست.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>.
تاریخ سرایش ؟
پاسخ استاد ایرانی به طرح تجزیه ایران
دکتر تورج دریایی / ترجمه از بهرام روشنضمیر
نامه دکتر تورج دریایی، استاد تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا، ایرواین، در پاسخ به برنامه دانا روهرباچر نماینده جمهوری خواه کنگره آمریکا که با ارائه طرحی خواستار تجزیه ایران برای کاستن از توان منطقهای آن شده بود.
***************
امروزه شاید بسیار مهم باشد که غیرآکادمیسینها را آموزش دهیم. کسانی که به ترویج اندیشههای اشتباه و زیانبارشان میپردازند. به عنوان یک استاد تاریخ میخواهم به آقای دانا روهرباچر، نماینده محترم کنگره منطقه ۴۶ در اورنج کانتی در کالیفرنیا که خودم در آن زندگی و کار میکنم، درس تاریخ بدهم.
در تاریخ ۲۶ جولای ۲۰۱۲ آقای روهرباچر مینویسد: در نامهای به وزیر امور خارجهی ایالات متحده، هیلاری کلینتون، به اطلاع او رسانده که "از زمانی که مردم آذربایجان از لحاظ جغرافیایی تجزیه شدهاند، بسیاری از آنان خواستار بههمپیوستن خود و سرزمینشان پس از گذشت نزدیک به دو سده از سلطه بیگانهاند" و ایالات متحده باید برای تحقق این آرمان آنان کمک کند.
او سپس چنین ادامه میدهد که: روسیه و ایران میهن آذربایجانیها را در سال ۱۸۲۸ بدون رضایت آنان تجزیه کردند. "جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۱ پس از فروپاشی اتحاد شوروی استقلال خود را کسب کرد" و نامهاش را چنین ادامه میدهد که "اکنون زمان آن است که آذبایجانیهای درون ایران نیز به کسب آزادی نایل شوند" در پایان، روهرباچر اعلام میدارد که "اگرچه کمک به آرمانهای مشروع مردم آذربایجان برای استقلال اقدامی ذاتاً باارزش دارای اهمیت است، با این حال، این کار، میتواند ضربه بزرگتری برای مستبدین حاکم بر ایران، نسبت به تهدید برای بمباران مراکز زیرزمینی تحقیقات هستهای باشد."
به نظر میرسد آقای روهرباچر روی مسائل روز و مهم خاورمیانه و منافع آمریکا و اسرائیل به شکلی پیچیده متمرکز شده است؛ چراکه او سازمان مجاهدین خلق که در فهرست تروریستی آمریکاست را دوستان اسرائیل میخواند.
این به روشنی موضع سیاسی آقای روهرباچر و نفوذ حامیان او را نمایان میکند که که به زیان سیاست آمریکا در خاورمیانه است. در واقع این کوتهبینی و ناآگاهی در مسائل مربوط به منطقه و تاریخ آن است که ایالات متحده را در خاورمیانه (عراق و افغانستان)، زمینگیر کرد. همین بود که ما (آمریکا) را ورشکسته کرد. پرسش اینجاست که چگونه این دست دخالتها در کشورهای دیگر و برنامههای برچیدن دولتهایی که به رسمیت سازمان ملل رسیدهاند، به ایالات متحده سود میرساند؟ و آیا به این سادگی میتوان به کشورهای دیگر کمک کرد؟
خوب، پاسخ کوتاه این است که هیچ کمکی حتا اندک نخواهد کرد. تا جایی که من بررسی کردم، پیشترها این کار به دست قدرتهای استعماری در قرن نوزدهم با روش تجزیه کشورهای خاورمیانه انجام میگرفت. حتا در اورنج کانتی هم چنین آموخته میشود که این اندیشهها و کارها شرورانه بوده و سبب مشکلات جهان در دو سده گذشته شده است. خیلی وقت است که دیگر هیچ کشوری به چنین برنامههای استعماری نمیاندیشد.
آقای روهرباچر چنین بیان میدارد که مردم آذربایجان از سال ۱۸۲۸ برای مدت دو سده گذشته توسط روسیه و ایران تجزیه شدهاند (با خود میاندیشم که او آیا هرگز به جمهوری آذربایجان و استان آذربایجان ایران سفر کرده که چنین ادعایی میکند؟) تنها یک بررسی کوتاه در هر کتاب مقدماتی مدرسهای درباره تاریخ جهان نشان میدهد که سرزمین مورد بحث، بخشی از ایران (آن زمان با نام بینالمللی پرشیا) بود که روسها در سال ۱۸۲۸ به آن تجاوز کردند و آن را به عنوان یک پیمان صلح اشغال کردند؛ اما مهم است بدانیم که سرزمینی که امپراتوری روسیه در آن زمان به عنوان بخشی از پیروزی خود بر ایرانیان تصاحب کرد هرگز آذربایجان نامیده نمیشد.
این مرد مقتدر شوروی، استالین بود که با هدف دخالت در امور ایران منطقه آران (آلبانی باستانی در تاریخ) را آذربایجان نامید تا بدین وسیله دشمنی در کنار ایران و دیگر مخالفان اتحاد جماهیر شوروی، یعنی ایالات متحده و بریتانیا بسازد. به نظر میرسد آقای روهرباچر جا پای استالین گذاشته است!
به عنوان یک پژوهشگر تاریخ باستان وسوسه میشوم به آقای روهرباچر درباره تاریخ بسیار کهن، درس بدهم. نام آذربایجان از نام واپسین ساتراپ (واژه فارسی موجود در زبان انگلیسی، در هر فرهنگ لغت خوبی میتوان بررسی کرد) امپراتوری هخامنشی، با نام آتورپات، در سده چهار پیش از میلاد گرفته شده است. خاندان او به عنوان فرمانروایان بومی پس از فتح اسکندر کبیر هم در آنجا ماندند و از این رو این سرزمین آذربایجان (در پارسی باستان: آتورپاتیکان) نامیده شد.
این واژه پارسی باستانی به معنای “نگهبان آتش” است. به هر رو این نام برای سرزمین جنوب رودخانهی ارس (آذربایجان ایران) به کار رفته، حال آنکه در شمال آن آران، از سوی استالین، آذربایجان نامیده شد. “جمهوری آذربایجان” یک کشور ساختگی سده بیستمی است و به لحاظ تاریخی وجود نداشته است که بتوان دربارهی یکپارچگی و پیوستگی آن سخن راند. این سرزمین در سدههای میانی ترکزبان شده و ترکزبانان یکی از گروههای قومی در میان گروههای قومی فراوان دولت – ملت مدرن ایران و اطراف آناند.
همچنین به آقای روهرباچر باید گفته شود که آذربایجانیهای ایران و آران بودند که ناسیونالیسم نوین ایران را بنیاد گذاردند. آخوندزاده، یک قهرمان ملی (در جمهوری آذربایجان به عنوان آخوندوف)، کسی بود که جنبش روشنفکری را بر اساس اندیشهی ایران بزرگ سامان داد و از آن زمان به بعد، اگر نگوییم بیشتر، باید بگوییم بسیاری از روشنفکران و دولتمردان ایران آذربایجانی بودند. بسیاری از پژوهشگران سرشناس تاریخ در ایران، همچنین زبانشناسان و دانشمندان دوران مدرن ایران نیز پسزمینه آذربایجانی داشتهاند، اما هیچکدام سخن از تجزیه از ایران نزدهاند. نمیدانم چرا آقای روهرباچر و یک مشت رفقایش (مجاهدین خلق در واشنگتن که با خرجکردن پول در تلاشاند اعضای کنگره را بخرند و همچنین اسرائیل)، چنین اظهارات چرندی میکند. این سخنان هم نابجاست و هم از نظر تاریخی اشتباه.
افزون بر این، آذربایجان ایران تنها به ترکزبانان اختصاص ندارد، بلکه کردها، آشوریان مسیحی و تعداد کمی از ارامنه هم در آنجا ساکناند. آقای روهرباچر باید بیشتر مطالعه کند تا برای یک سرزمین چندقومیتی و برای دولت – ملت ایران حکم تکقومیتیبودن ندهد. میتوان از جنگهای کوزوو، صربستان – بوسنی و هرزگوین، همچنین ارمنستان – آذربایجان و دیگر مناطق درس گرفت. جاهایی که به ما نشان دادند، "تفکیک قومی" به "پاکسازی قومی" و جنایتهای بشری میانجامد.
ایران در ۲۵۰۰ سال گذشته تمدنی چندقومی بوده است. این کسانی چون آقای روهرباچر هستند که به دام اسرائیل و سازمان مجاهدین خلق افتادهاند. آنها که برای اهداف فرصتطلبانه خود تجزیه و اختلافافکنی را در دستور قرار دادهاند.
من مطمئن هستم که آن نماینده کنگره واژه "مقاومت" را شنیده است و میداند هر گونه اقدام کوتهبینانه میتواند به مصیبتهای درازمدتی برای خاورمیانه و برای ایالات متحده آمریکا بیانجامد. پس امیدوارم این درسی برای آقای روهرباچر باشد تا خودش را بیرون از امور مربوط به ایران نگه دارد و بر روی معضلاتی چون بیکاری، سیستمهای آموزشی منسوخ و فقر در منطقه خود تمرکز کند. او اینجا در اورنج کانتی بیشتر مورد نیاز است تا در جایی آن همه دور و جدا افتاده. اندیشههای مشابه او در مورد تجزیه افغانستان نیز از او شخصیتی ناموجه در آن کشور ساخته است.
بیایید کالیفرنیا را نجات دهیم. پیش از اینکه بیگانگان سخن از جدایی آن از ایالات متحده آمریکا بزنند!
منبع: انجمن پژوهشی ایرانشهر