فکر می کنم سال چهل و نه بود شبی پاییزی که در حضور نصرت از دولت می سر را " گرم " کرده بودیم این تک بیت را سرودم
دریغ و درد زمان اسب بادپایی بود
مرا به وادی حسرت کشاند و خویش گریخت