خرد، جهان بینی و مانیفست فردوسی در شاهنامه است

 
خرد، جهان بینی و مانیفست فردوسی در شاهنامه است
خدای شاهنامه، خدای خرد است و خدای خرد نمی تواند و نمی خواهد ، شمشیر به دست به جان هستی بیفتد تا نیستی بیافریند و خشنود گردد.
 
بخشی از سخنرانی استاد تورج پارسی در «انجمن مکتب عشق» (سوئد)
به مناسبت 25 اردیبهشت ،روز  فردوسی بزرگ
www.savepasargad.com
 به عادت مطالعاتی ام، هنگامی که کتاب از کتابخانه وام می گیرم یا اینکه از کتابفروشی خریداری می کنم نخست  نگاهی به صفحات پایانی کتاب می اندازم یعنی به سرچشمه یا ماخذهای کتاب. اما در رابطه با‌شاهنامه باید نخست به سرآغازش نگریست ، خشت پایه اش ، سنگ زیرین بنیادی آن : به نام خداوند جان و خرد،
 از همان گام نخست و با دیدن همین دو کلمه ی «جان» و«خرد» می دانی کجا ایستاده ای و گوینده کیست! و سپس در جای جای کتاب می بینی که  خرد و جان هم سنگ و هم گوهر هم اند.
 
 خرد که معادل آن در زبان انگلیسیintellect  و معادل عربی آن عقل است یک جهان بینی است worldoutlook یاconception du monde به عبارتی دیگر گستره ی اندیشه است البته این دیدگاه مطالعاتی گوینده این مطلب است یعنی "عقل  "را یک حالت تجریدی یک ایندوید می بینم ، به هر روی خرد را ، جهان بینی ارزیابی کرده و در همین راستا  ره خواهم پیمود .
 پیر توس  در ارزیابی خود درباره ی خرد به این نتیجه نهایی می رسد :
«خرد  ، بهتر از هرچه ایزد بداد» 
چه به آفرینده ای به نام خدا باور داشته چه مانند یک ماتریالیست جهان را مادی ببینیم، ماده ای که هرگز خلق نشده، اما همیشه بوده است. یا به گفته ی دانشمند انگلیسی استیفن هاوکینگ در کتاب طرح بزرگش، بگوییم  جهان یک آفریننده ندارد، بلکه این هستی است که خود را می سازد, فردوسی  خرد با صفت"بهتر "را از داده های ایزدی بالاتر و برتر دانسته و مزیت آنرا چنین بر می شمرد :
خرد رهنمای و خرد دلگشا     
خرد دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی ، از اویت غمی
وزویت فزونی و زویت کمی
کسی کوخرد را ندارد به پیش
دلش گردد از کرده ی خویش ریش
از اویی به هر دوجهان ارجمند
گسسته خرد ، پای دارد به بند
این یک مانیفست است!. یعنی از این منظر انسان برتر و بهتر کسی است که خردمند باشد ، در این واژه مرز جغرافیایی و سیاسی نیست ، شاه و غیر شاه مطرح نیست ، دوست و دشمن هم مطرح نیست. به همین سبب دوست کسی است که خردمند باشد و بس چه ایرانی چه تورانی ! دوست همان  واژه پرگستره ای است که انسان نامیده می شود ا ! پژواک صدای فردوسی است از قرن چهارم که در قرن هفتم در زبان مولوی جاری می گردد : کز دیو دد ملولم و انسانم آرزوست ، دوست همان انسان است یعنی خردور، خردمند .
شاید بتوان به جرات گفت پس از پاگیری زبان دری تنها در شاهنامه است که این چنین تکیه بر خرد می کند و خرد را درواقع به عنوان یک گوهر  ارج گذاشته آن چنانچه که بگوید  در آفرینش بالاتر از خرد وجود ندارد .
 نیک آگاهیم که خرد تکیه بر تجربه دارد،خرد اندیشه ی پالایش شده است در حالی که اشراقRational یا Illuminationاندیشه ی اشراقی  نگرش احساسی مغز است که پیروی از چونی و چرایی  نمی کند .  . اما حماسه ی  شاهنامه که بر اسب تیز پای فاخرشعر سوار است ، چونی ها و‌چرایی ها را پی می گیرد آن هم با بنیان و جهان نگری خود که  بر خرد استوارست .  با خرد است که مرز میان درست یا نادرست را آشکار می سازد. وحتا تا آنجا پیش می رود که به زبانی ظریف خدا را از آن جهت پذیرفتنی بداند که آفریننده  خردست. به همین دلیل کارسترگش را با نام خداوند "جان  و  خرد " آغاز می کند .  آفرینش انسان به جای خود انچه گام نخستین و تعین کننده است خردست . پس کار آفرینش با خرد سامان می یابد . خرد که باشد "داد "هم هست یعنی انصاف و عدالت ،پس هستی و خرد و داد را که کنار بگذاریم سه گوشه ای آشکار می‌شود که تعین کننده اند و سخن آغازیند .
و اما "داد " ترازوی حق است و پدیده ی مستقیم خردست اگر خرد نباشد نطفه ی داد یا عدالت بسته نمی شود . داد یا حق خود پروریدن ، زیستن و حرکت در همه ی عرصه های اجتماعی و بهره بردن از خیر همگانی است . بدون حرکت تغیر حاصل نمی شود . آب باید جاری باشد و گرنه می گندد اگر جاری بودن را از آب بگیریم بی دادست ،مرگ عدالت است ،وقتی داد هست طبیعت هم به آدمی دل خوش میکند:
جهان چون بهشتی شده آراسته   
 ز « داد »  و ز «خوبی  » و از « خواسته »
 بیداد خشکسالی است یا به گفته شاهنامه :
شود در جهان چشمه ی آب خشک         نگیرد به نافه درون بوی مشک
ز کژی گریزان شود راستی                     پدید آید از هر سویی کاستی
انسان می تواند با داد که پدیده ی ناب خردست به پاکی و اشویی برسد . فردوسی با تاکید و ظریف کاری که ویژه اوست آنراچنین با رای قاطع بیان می کند
فریدون فرخ فرشته نبود               به مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی      تو داد و دهش کن فریدون تویی
هنگامی که همچون یک پاتولوگ به آناتومی این موضوع دست به کار می شویم و از منظر ماتریالیسیم دیالکتیک با دقت بنگریم بیشتر به ظریف کاری این مرد توسی این اندیشمند خراسان بزرگ ره می یابیم ،  و آشکار می شود که با آوردن چنین دکترینی آب پاکی روی خیلی افکار ریخته است ، خرد  نزد همگان که باشد میدانی برای به غیب و غیبیان و متافیزیک نیست ،قلب شاهنامه در همین جا می تپد اگر چه نقطه آغازین بود اما مرکز شاهنامه است ، شاهنامه انسان محورست و این انسان هم مسئول کارخویش است  خرد ، سازنده سرنوشت است, اگر چه هر دو سرای  پیش می کشد بازکلید هر دو سرای را خرد می داند  ودر نتیجه مشیت الهی را پس می زند  پس سرنوشت در پیشانی کسی رقم زده نشده و انسان با کوله بارخرد ، به مرتبه ی انسانی می رسد از این جهت هر چه از پهنه ی گسترده ی خرد تراوش کند داد است و آبادانی اگر غیر از این باشد باید ریشه اش رادر خطه ی دیوان و اهریمنان  جستجو کرد .
دیوان در شاهنامه همان بی خردانند همانی که درباره شان گفت :گسسته خرد ، پای دارد به بند
تو مر دیو را مردم بد شناس            کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هر آن کو گذشت از ره مردمی              ز دیوان شمر ، مشمرش آدمی
دیو یکی از واژه های کهن آریاییان است. دیوان گروهی از ایزد بت های آریائی بشمار می آمدند. پس از جدائی ایرانیان از هندوان  بت های پیشین را یعنی دیوان که مورد پرستش هندوان بودند، از صحنه زدوده شدند و از تبار اهریمنان بشمار آمدند. این دیوان هم اکنون همه جا هستند می تواند یک فرد عادی باشد می تواند یک حکومت باشد ،نمونه بسیار آشکارش ضحاک است ، او ضحاک را دریک بیت تعریف می کند که نمایانگر و تصویر دقیق و درست بی خردان و ستمکارانست :
ندانست خود ,  جز «بد آموختن »         
جز از  « غارت » و « کشتن » و  «سوختن »
اما آنگاه که بی خردان یا دیوان امور را غصب کنند ، اوج تمامیت خواهی ، خود محوری و استبداد فرا خواهد رسید وتصویر عمومی و روشن جامعه عوض می شود و نظام ارزش ها سقوط می کند . زندگی در عصر  ضحاکی چه نمایه ای دارد ، اوضاع مردم چگونه است  :
نهان گشت کردار فرزانگان            پراکنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد ، جادویی ارجمند               نهان راستی ، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز          به نیکی نبودی سخن جز به راز
 از دید فردوسی سر بلندی آدمی ناشی از خردست :
سرش راست بر شد چو سرو بلند         به گفتار خوب و خرد ، کار بند
پذیرنده ی هوش و رای و خرد                  مرو را دد و دام فرمان برد
ز راه خرد بنگری اندکی                          که معنی مردم چه باشد یکی
امادر شاهنامه هر کجا کمی بوی تقدیر گرایی برخاست بایدآنرا پدیده ی  زروانیسم  دوره ی ساسانی و تقدیر اسلامی دانست
خدای شاهنامه جدا  از این بخش تقدیر گرایی،خدای خرد است و خدای خرد نمی تواند و نمی خواهد ، شمشیر به دست به جان هستی بیفتد تا نیستی بیافریند و خشنود گردد . خدای خرد قدرت مطلقه نیست، چرا که در اینجا مساله ی خرد عمومی مطرح است  خرد فضا را بر ما تنگ نمی کند ، خرد راهگشاست در جامعه ی خرد گرا انسان پا به پیش می نهد و به گفته ی غزالی در نصحیته الملوک " خرد درتن آدمی همچون تری  در درخت است ، چون درخت تر باشد همه ی خلق از گل و بهار و میوه ی آن شادمان می شوند .  جمشید که شاه ـ موبد بود از خرد کناره می گیرد و به دام غرور و منیت می افتد او نظم دهند ه جهان و آموزنده ی دانش ها و بینش هاست اما قربانی غرور خود می گردد لا جرم :
بر او تیره شد فره ی ایزدی          به کژی گرایید و نا بخردی
بنا بر کنکاشم در شاهنامه فره ی ایزدی را همچون رای مردم می شمرم و بس
اسفندیار درگاه رودرو شدن  با رستم دردرون خود دربند جدالی است  ، آشفته بر سر دو راهی مانده ! آیا  از پدر که شاهست پیروى کند و در واقع اطاعت کورکورانه بکند ، یا به حکم خرد به کردار بیاید  ورسم و پیروی کورکورانه به دور افکند  ، سرانجام کفه ی ترازو ی غرور و جاه طلبی و من گرایی سنگین می شود ، چشم بر خرد می بندد و چیزی را بر می گزیند که  فرجامش را دیدیم ، اماسیاوش  میان حکم خرد و حکم پدرکه شاهست، حکم خرد را آری می گوید و رهرو خرد می گردد و سرفراز در تاریخ می ماند و جاری می شود .
یک بار دیگر تکرا می کنم :
فریدون فرخ فرشته نبود               به مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و د هش یافت آن نیکویی      تو داد و دهش کن فریدون تویی
 
www.savepasargad.com
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد