به خاطر دست هایت
تورج پارسی
به خاطر دست هایت
با پای برهنه و پتی
از دیوارهای خاردار زمانه
از همه ی صخره ها و کوه ها ـ بی آنکه مرا کفش های آهنین باشد ـ
از همه گنداب های چرکین در چرک همه ی لحظه های تلخ بی رویا
از همه ی گریه های شبانه ام که عمری است به آن ها عادت کرده ام
عبور می کنم ، عبور
تا سرزمین آبی دستانت را ببویم ،
وببوسم در ترنم لبانی که آواز ی جهانی می خوانند
تا در گستره ی نگاهی فروتن که سال ها ست آنرا پس انداز کرده ام
در چشمانت سفر کنم .
آه اگر دنیا فقط ، فقط یک تخته سیاه به وسعت زندگی داشت
بی گمان نامت را با همه ی خط های جهان بر آن می نوشتم
تا جهان را به یگانگی همیشگی اردی بهشت دست هایت بخوانم .
با پای برهنه و پتی ......................................... فوریه ۲۰۱۰ پاریس
خوشا به حال آنکه به خاطرش از همه صخره ها و کوه ها،از همه گنداب های چرکین و از همه گریه های شبانه ات عبور می کنی...
خوشا به حال آنکه برای بوسیدن دست هایش این همه راه را می آیی...
خوشا به حال این همه خوشبختی...
خوشا به حال این همه زیبایی...
خوشا به حالتان...
درود از مهرتان سپاسگزاری می کنم . دکتر پارسی