اسکندر گجستک و سفت کبیر

اسکندر گجستک و صفت  کبیر !

تورج پارسی

 

انچه را می نویسم بر مبنای سندهای تاریخی است ، آرزو می کند که نسل جوان ایران دور از شیفتگی و دور از خود کوچکتر بینی و غرض ورزی با تاریخ که علم است بیشتر اخت بشوند، ما در نهایت که تاریخ ملی داریم اما پیوست داریم با جامعه جهانی به همین دلیل نباید نگاه از جهان برداریم ونه تاریخ سرزمین خود را ناچیز بگریم ، نه بی خود بر بلندایش بیفزاییم و نه از بلدایش بکاهیم ، به همین دلیل این نوشته را باز نشر داده و خواندن کتاب یونانیان بربرها و از زبان داریوش را سپارش می کنم .  .

با مهر همیشگی

اروپاییان  با این تقدیس و ملبس کردن اسکندر به صفت کبیر یک هویت دروغین نژادپرستانه را بنیان گذاشته و به شکلی خنده دار پشت آن لمیده و پنهان شده اند . این چنین است که اروپا سانترالیزم به وجود آمده و دروغ های شاخدار زایش یافتند و ماراتن زیارتگاه غربیان شد .

اسکندر و تقدیس او برآیند مبالغه ی شبانروزی چندهزاران ساله ایست که نخست آتنیان در پیروزی خود بر ایرانیان نشان دادند و پس تر خوراک آسیاب خرد و درشت اروپایىان شدکه امریکاییان نیزپسین تر به این سیرک وارد شدند . پدیده ی شوم این پیروزی نابخردانه ی توام با توحش ، واژه ی بربر بود که نخست معنایش به غیر هلاسی ها گفته  می شد ، اما پس از پیروزی وحشیانه ی  اسکندر ، این واژه را در جهت کوچک شمردن  ایرانیان که خود از متمدنین باستان بودند بکار گرفتند . البته  باید تاکید کرد که غارتگران و وحشیان بودند که ایران متمدن را بربر می خواندند

آ یا می توان ملتی را که دارای بنیان تربیتی درستی بوده و از آموزش های ابتدایی آن  راست گویی است و دروغ گفتن را ننگین ترین عمل می دانستند  بربر نامید ؟

هرودت هالیکارناسی می نویسد :

ایرانیان از پنج سالگی تا بیست سالگی به فرزندان خود سه چیزمی آموزند :

اسب سواری                              تیراندازی                                       راستگویی

آنچه که از عمل آن منع شده اند ، نباید در سخن گفتن ایشان نیز به زبان آید ، عقیده بر این است که دروغ گفتن ننگین ترین عمل است و پس از آن وامداری است .

استرابون این مو ضوع را چنین دنبال می کند :

آموزگاران ایشان که پیوسته از فرزانه ترین و پرهیزگارترین مردان برگزیده می شوند برای آنکه عملشان اخلاقی و سودمند باشد ، درس های خود را با داستان های عالی و با سرودهای می امیزند که در آن ها کردار خدایان و تاریخ مردان بزرگ مورد ستایش قرارگرفته است  ۵۲ بدیع

 

 

گزنفون  می نویسد :

در قوانین ایران پیش ازهرکار در آن کوشش می شود که افراد تربیتی پیدا کنند که آنان را پیشاپیش از دست یازیدن به کارهای ننگین و شرارت آمیز باز دارد .۵۱

بنا بر آنچه آمد همانگونه  که در جهان پرشتاب امروزه مساله ی تربیت کودکان و نوجوانان  مورد توجه  است  درایران باستانی نیز بر یک اساس و برنامه ریزی درست سامان می یافته است .   گزنفون از جایگاه آموزش و پرورش می گوید :

ایرانیان جایگاه ویژه ای  دارند به نام جایگاه آزادی که در کنار کاخ شاهی ساخته شد است . برای اینکه سر و صدای کارهای روزانه مانع پریشان شدن نظم لازم و برای آموزش و پرورش نشود. به همین دلیل بازرگانان وفروشندگان کالا حق ورود به این پایگاه آموزشی ندارند . این پایگاه از چهار بخش تشکیل می شود :

۱_  بخش کودکان

۲_ بخش نوجوانان

۳_ بخش مردان کامل

۴_ بخش

 

شوربختانه غرب  هر که را که بلوند نیست و چشمان آبی ندارد مغایر با تئوری اروپا سانترالیزم خود می بیند مسیح را با ایده آل خود ترسیم می کند و از اسکندر قدیسی می سازد که همت به آبادانی جهان داشته . وشاید در ره آبادانی جهان ویرانه ها بر پاساخت ، کتابخانه ها سوزاند و در سرزمینها از قتل و غارت و تخریب و تجاوز کوتاهی نکرد. !!!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد