بهشت گناهکاران



بهشت گناهکاران

اسد رخساریان


این زندان است
زندانی که بی دریغ
به تماشای احتضار قربانی
سرود ستایش را
زیر دندان های کرم خورده ی هزاران هزار ساله جویده است،
بهشت گناهکاران است
و در کنار درخت سیب
دار بلند را
جز از برای معصومان
بر پا نمی دارند

- که خواب مقدّسان بر شده از گورهای کهن را تعبیر می کنند
با کوفتن پتکها
                 بر مغزها
و تازیانه ها
              بر استخوان و گوشت.

و بیداری در آرزوی خواب مرگ میگذرد
که اسیران در باد رها شده اند
و آن که نجات یافته
در جنون و اندیشه اش
زخمهای خلق خدا را
با لبان برآماسیده
بوسه میزند.

با ژنده پوشان رها شده در باد
در کوچه ها و خیابانها
در مزارها و کارگاهها
دعای آهسته ایی
زمزمه می شود
که تنها سکوت می نیوشدش.

این زندان است
با سنگنبشته ایی
                   بر پیشانی هر سنگ
و با استخوانی
                   به دندان هر خشت.

و مذبح مذهب خدایان تشنه به خون را
                                               در این فضا
فرشتگان عدالت حلقه کرده اند
که آواز شکنجه سر میدهند
بذر کینه می پاشند
و معصومیت
در بازار ایشان
گوهری ست
که در کالای تاجران اش می پیچند و
برق خیال
در نگاه خریداران می تابانند.

و سرود خوشی طنین می اندازد
در شامگاه خونین این دژ مست
هنگام که شراب توهّم زندانبان و زندانی
یر یک خمره می جوشد
و پندار تلخی شکل می گیرد
در ضمیر آزادی
که برای ایشان رهایی نیست
در ضمیر ریبایی
که نشو و نمای اش را
مجالی نیست
نیست.
1370





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد