تنهایی


تنهایى

تنهایى

تورج پارسى

 

روزى از روزان ابرى سیاه

دل " سنگى " ترکید

" بلبل " از بهر دل سنگ گریست

" شب " سیه پوش شد از غصه ى سنگ

" برگى " از شاخ درخت تن به آتش افکند

همگان گفتند : مرد !

" مورچه اى " سخت نفس مى زد و بارى مى برد

لحظه اى مکث سپس گفت بلند :

وه چه خوبست که سنگ " تنها " نیست !

۱۹ اکتبر ۹۸

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد