خویشکاری یا مسئولیت فردی

خویشکاری یا مسئولیت فردی

تورج پارسى

سربر آستانه ى حافظ آموزگارهمیشه حاضر، یارهمه ى دلتنگى ها و شادى هایم  مى گذارم در کوچه باغ هاى پرخاطره ى شیرازبه من خیره می شود بى آنکه سخنى بگویم  در گوشم مى خواند، کلامى که در راستاى زمان جارى است :

نه هرکسى که کله کج نهاد و تند نشست

کلاه دارى و آیین سرورى داند

 وفاى عهد نکو باشد ار بیاموزى

و گرنه هر که تو بینى ستمگرى داند........

میان وفاى عهد وآیین سرورى پیوندى هست به عبارت دیگر از پایه هاى زندگى پیمان دارى است و در اینجا بى گمان تاکیدى بیشتربر آن هست.

همه ى انسان ها در راستاى زمان بنا بر خویشکاریشان داراى کارنامه هستند ، این انسان مى تواند یک فرد عادى جامعه  یا کسى نشسته بر تاک* هرم باشد.! هر دو انسان دریک امر مهم  یعنى مسئولیت یا خویشکارى هم انبازند ، از این دیدگاه تنها مردگان از مسئولیت آسود ه اند . وفادارى به عهد یانگهداشت پیمان بنا براین اصل پایه ى خویشکارى است . خویشکارى انسان نه تنها در برابرخانه یا روستا یا شهریا کشور خویش است بلکه در برابرهمه ى هستى است .

 این دکترین به خرد وگزینش آزاد  باورمندست یعنى اینکه " هر کس باور خویش را به ازاد کامى بپذیرد "*  در نتیجه انسان مسئول گزینش خویش مى گردد  :

پیر توس( ۱۰۲۵- ۹۳۴ م)  سخن گاتایی را در کشته شدن سلم به دست منوچهرچنین بیان کرده است  اوتاکید  بر مسئولیت فردى که سرنوشت را رقم مى زند دارد :

درختى که پروردى آمد به بار

ببینى برش را کنون در کنار

گرش بارخارست خود کشته یى

و گر پرنیانست ، خود رشته یی

سعدی شیراز ( ۱۲۹۲- ۱۲۱۰ م ) نیز همان مهم را این چنین مى نمایاند :

هر که در مزرعه ی دل تخم وفا سبز نکرد    

 زرد رویى کشد از حاصل خود گاه درو

حافظ شیراز ( ۱۳۸۹-۱۳۲۰ م )  نمایی می دهد که گویی  نخست گاتا را خوانده و سپس ساده و جاری سروده است

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر

کای نور چشم من به جز از کشته ندروی

و چه زیبا بانوی فرهیخته ى ادب پارسی پروین اعتصامی ( ۱۹۴۱- ۱۹۰۶م ) این مهم را بیان کرده است

هر چه کنی کشت همان بدروی        کار بد و نیک ، چو کوه و صداست

انجام مسئولیت در ره خیر همگانى "درمان بخش زندگى است " از این منظر مى توان در "ساختن جهانی نو، جهان زایاى بار آور " پیروز شد . سد نکته در اینجاست که مى تون آگاهانه در آبادانى جهان شرکت داشت و هستى را شادمان تر ساخت .    

 

نخستین امپراتورى که نخستین باردر تاریخ

دین و دولت را از هم جدا نگهداشت

 

 

این قلم نیزباورمندست که هخامنشیان زرتشتى بودند و(1926-1892)Harold Albert Lamb تاریخ دان امریکایی باور داشت که " کوروش پارسى ادامه دهنده ى راه زرتشت است ". اونخستین زرتشتى بود که پهناورترین امپراتورى مشرق زمین را  بنیان گداشت .  راز توفیق کوروش آگاهى و شناخت خویشکارى خود به نام یک فرد از جامعه ى بشرى بود ،حتا انگاه که وى  بر تاک هرم مى نشیند ، سرورى را در آن مى بیند که فضیلت انسان را به رسمیت بشناسد وصلح و امنیت و آسایش راارمغان آورد ، این مهم را آنگاه توانست به کردار آورد که دین و حکومت راجدا کرده  و عرصه دین را شخصی بنمود . او با خرد خویش درهاى تازه اى را گشود ، به نام فاتح ، شخم زدن و ویران ساختن را حذف و آبادانى را دربرنامه خود گذاشت . به هر کجا رفت غیر خودى معنایی نیافت بر همین هدف ایجاد شرایط همکارى با برگزیدگان محلى راگذاشت ، سنت هاى محلى را ارج نهاد و خود را با آنها همراه ساخت ، که بارمند بود، برهمین اساس " هیچ نهادى را حذف نکرد بلکه در یک انطباق تدریجى نهاد ها را با چهار چوب مقررشده کارسازتر ساخت، یعنى او که کوروش باشد تاکید بر استمرار داشت نه گسست .او مى دانست که صلح و آشتى را به زور نمى توان بوجود آورد بلکه حفظ صلح که برآیند آن آبادانى است تنها با تفاهم میسر است .

بى گمان اگر کوروش دین  رادر عرصه حکومت میدان مى داد وبر مردمان تحمیل مى کرد هرگز توفیق نمى یافت که مینیاتور رنگین چنین امپراتورى بزرگى را همساز و همراه سازد ، این درس بزرگى بود که خود فرا گرفت و آموزاند که منجر به صدور منشور نامورش گردید .

 

 امروز که من و شماى ایرانى پراکنده در این جهان مى زی ایم ، مى بینیم که غرب - همان غربى که در قرون وسطا مبتلابه جنون دین بود - با جدا کردن دین از عرصه دانش و حکومت و جایگزین نمودن و رسمیت دادن حق شهروندى به جاى هم دینى که منجر به خودى و غیر خودى مى شود، تاکید بر رسمیت دادن حقوق بشردارد تا مبناى داد در روابط اجتماعى  گردد ( modernity )

دراینجا  یک قیاس  تاریخى به ما یارى مى رساند تا کارخردورانه ى فاتح جوانمرد ( سیروپدیا ) را نخستین بنیاد آنچه را که حقوق بشر نامیده می شود بدانیم . به راستى او باورمندانه اعتبار انسان را عملى ساخت تا انسان بتواند نفس بکشد و خود را شریک خیرورویاهاى همگان ببیند. به گفته ى اسپینوزا لمس و شناخت آزادى است که سبب جاودانگى انسان مى گردد.

هرچند که اهل تاریخ را " از بدو تولد با علایم سرنوشتى از دیگران متمایز مى کنند " و رخت افسانه اى مى پوشانند، اما این قلم باور دارد که کوروش  آدمى بود همچون دیگران اما توانست از موقعیت خانوادگى خود خردمندانه سود جسته ، خویشکارى خود را به نام فرد و و در یک مقطع تاریخى به نام شاه شاهان بشناسد ،براى آبادانى جهان بکوشد آنرا به درستى نگاهبانى بکند و به سوى روشنایی ببرد ."او خواستار روشنایى براى همگان شد "و تاریخ نیز روشنایی بدو ارزانى داشت " همانگونه که انیشتن گفته است : بگذارید هر انسانى به عنوان یک فرد محترم باشد و هیچ انسانى همچون بت مورد پرستش قرار نگیرد.

نیک آگاهیم که فرمانروایان بد برخلاف فرمانروایان دادگر جهان را به تباهى مى برند باید هزاران باره ، آگاهانه و با خویشکارى گفت " مبادا که فرمانروایان بد بر ما فرمان برانند "

 

باز به کوچه باغ هاى شیراز بر مى گردم تا طنین  صداى بسیار بسیار رندانه ى حافظ  را هزاران باره بشنوم :

 وفاى عهد نکو باشد ار بیاموزى

و گرنه هر که تو بینى ستمگرى داند.

 

پانویس و سرچشمه ها :

*تاک واژه اى است پارسى به معناى سقف است در زبان سوئدى هم تاک گفته مى شود.

*اى مزدا

آنگاه که تو در آغاز ، تن و دین ما را بیافریدى و از منش خویش مارا خرد بخشیدى ، آنگاه که جان مارا تن پدید آوردى ، آنگاه که ما را نیروى کار ورزى و گفتار راهنما ارزانى داشتى از ما خواستى که که هر کس باور خویش را به آزاد کامى بپذیرد. یسنه هات۳۱ کرده ۱۱

* آنچه از اوستا سود جسته ام برگرفته از اوستا کهن ترین سروده ها و متن هاى ایرانى گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه ، چاپ یازدهم است.

*امپراتورى هخامنشى ، پیر بریان ترجمه ى ناهید فروغان جلد اول نشرقطره

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد