عقلم از خانه برون کن و برقص


عقلم از خانه برون کن و برقص

 

 

عقلم از خانه برون کن و برقص

 

رقص نیایش است ، فارغ شدن از خود تا اوج پرواز . رقص زمزه ای است باخود، گریستن است ، خندیدن است ، رقص فریاد سکوتست . رقص خود بودنست

 همیشه برقص

 

تورج پارسی

 

عقلم از خانه برون کن و برقص

خاک عالم بر سرم کن و برقص

 

فکر بدنامی مکن ، از خود خرابم کن خراب

لخت در کویم بگردان و برقص

 

از تن و از چشم و از لب های خود

تشنه تر از تشنه ام کن و برقص

 

تا برقصی آسمان هم وارهد از خویشتن

بند از من نیز بگشا و برقص

"

کامم از تلخی اگر چون زهر "هست

زهر در جام میم ریز و برقص

 

در حریم عشق می سوزم چو شمع

آتشی بر خرمنم زن و برقص

 

عابدم برلحظه های رقص تو

کولی سر گشته ام کن و برقص

 

تو پریایی ، دل آرایی، بتى ، افسانه ای

بفریبم ، بفریبم همچو کودک و برقص

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد