هوای باغ


دور باغ گذشت

منصور اوجی شاعر

دور باغ گذشت !

 

تورج پارسی

 

هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت

 

کجاست بام بلندی؟

ونردبام بلندی؟

که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا

و بر شوی و بمانی بر آن و نعره بر آری:

هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت

منصور اوجی

 

امروز به سایت " دوستان فرهیخته " ی دوستم دکتر فروزانفر سری زدم ، در آنجا با تابلویی از خوش نویسی فرزانه احمد رضا دقایقی آشنا شدم که روی شعر زیبای منصور اوجی کار کرده بود . خوش نویسی جلوه ی نیکویی است از منظر زیباشناسی  از این منظر اوج موسیقیایی آرامش را می توان دید و شنید ! این هنر به حرف و سپس به واژه هویتی تازه می بخشد ، هویتی که هم از ابعاد هندسی و هم موسیقیایی و هم کاشت گام به گام زیبایی که برآیند هارمونی و هم آهنگی است بهره می گیرد  .به همین دلیل برخی خوش نویسان  نوازندگی هم می کنند و بویایی آنان باز به شعر نیز از همین منظرست. با شعر شاعران شیرازی نیک  آشنا هستم برخی را نیز از نزدیک می شناسم . با کارهای منصور اوجی هم آشنا بودم اما در این شعر کوتاه " اوجی ؛ خودرا به ثبت رسانید . در همین سوئد یخین همیشه در تنهایی همیشگی ام بارها و بارها این شعر را زمزمه کرده و با خود از این سو به آن سویش برده ام ........ یادم می آید  نخستین بار با بانو " ل " در یکی از شب های شعر گوته این شعر را شنیدم ، شعری که هم پای " چه باید کرد " علی باباچاهی ، همراهم شد که هم چنان همراهست حتا در این دورافتاده نقطه ی یخین . خود اوجی از این شب چنین یاد می کند :

منبع سایت سه‌راهِ جمهوری

http://3rahejomhoori.wordpress.com/art-literature/owji/…

مرا صدا زدند و پشت تریبون که قرار گرفتم اولین قطرات باران پاییزی شروع به باریدن کرد و من در زیر تنها چراغ بر تریبون شروع کردم به خواندن و در تاریکی روبه‌رو تا دوردست‌ها چه بر چمن و چه ایستاده فقط چشم می‌دیدم و برق چشم و سکوت و شنیدن صدای کف زدن‌ها را بعد از پایان هر شعر. چندین شعر خواندم اخوان گفت باز هم بخوان و سیمین نیز. پنج شعر نیمایی خواندم و یک غزل و آخرین شعری که خواندم شعر کوتاه پنج سطری «هوای باغ نکردیم» بود. هوا بارانی شده بود که آمدم بین خانم دانشور و اخوان نشتسم، به محض نشستن اخوان بلند شد و پیشانی مرا بوسید و گفت اوجی این شعرت را بنویس و به من بده که عجیب بیانگر روزهای تباه شده‌ی خود من است و بعدها و بعد‌ترها که بیانگر روزگار تباه‌شده‌ی مردم سرزمین مادریم و بعدها وقتی گلشیری برگزیده‌ای از شعرهای مرا بیرون آورد اسم این شعر را بر آن کتاب گذاشت. این شعر در سال هزار و سیصد و پنجاه سروده شده و الان چهل سال از عمر آن می‌گذرد و به چند زبان ترجمه شده، بدم نمی‌آید این شعر پنج سطری را در این‌جا بنویسم و می نویسم:

کجاست بام بلندی؟

ونردبام بلندی؟

که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا

و بر شوی و بمانی بر آن و نعره بر آری:

هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت!

منبع: ماه‌نامه تجربه، مهرماه نود

 

 

احمد رضا دقیقی خوش نویس و سه تار نواز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد