به کجا بگریزم با بال های سیمانی

به کجا بگریزم با بال های سیمانی
دکتر تورج پارسی


به کجا بگریزم با بال های سیمانی
و طنابی از وحشت
که به گردنم آویزانست
به کجا بگریزم ؟

آنچنان شب است
که گویى برکت خورشید
در تراکم مرگ گرفتار آمده است
و گریه ی تلخ اسب پیر گاریچی
غمیاد باستانی درد و تشوىش توست
بی آنکه به ورق زدن خاطرات خود میلی داشته باشی .

به کجا بگریزم ؟

چرا فاصله را کم کنم
شب با اشتهایی سیری ناپذیر می بلعد
و اعتیاد به شب حکم خدایانست
و پرومته پیش از تولد به زنجیر خو کرده است .

به کجا بگریزم ؟

پس از مرگ خورشید که گریه را کشف کردیم
برکت چاره خشکید
حس مرگ در رگ ها جاری شد
و خدایان را در یاسی به سنگینی ترس و ناچاری
باور کردیم
دراىن کشاکش که ساعت همیشه ۲۵ است
طعم پر حسرت تسکین
ترا چه چاره کند ؟

دیگر آسمان و دریا مال تو نیست (۱)
سرزمینی دیگر نیز تهی از مفهومست
و نکبت میل گریز
ترس از مرگ را دو چندان سازد
مرگ را باور کن
تا خدایان پنداری را بمیرانی
مرگ را باور کن
مرگ سبز را..
                                      ۱۹۹۸ لندن

۱- هر کجا هستم باشم
    آسمان مال منست        سهراب سپهری

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد