کاخ اردشیر بابکان تبدیل به قبرستان روستا شد

کاخ اردشیر بابکان تبدیل به قبرستان روستا شد


مردم روستای آتشکده به دلیل اینکه س...ازمان میراث فرهنگی زمینهای کشاورزی آنها را برای ثبت حریم کاخ تملک کرد اما هزینه‌ای بابت آن پرداخت نکرد اموات خود را در حریم درجه یک کاخ تاریخی اردشیر بابکان استان فارس دفن می‌کنند.

به گزارش مهر، کاخ اردشیر بابکان در 100 کیلومتری جنوب شرقی شیراز واقع شده است. این کاخ از کاخ های ییلاقی اردشیر به شمار می رود که از سنگ پاره و ملات گچ ساخته شده است. گچ بری و تزیینات تالارها بسیار زیبا و با شکوه هستند و به کاخ تچر در پارسه شباهت دارد. اما از چند سال گذشته مردم روستای آتشکده که در جوار کاخ اردشیر قرار دارد در نزدیکی این کاخ مردگان خود را دفن می کنند.

سیاووش آریا، یکی از فعالان حوزه میراث فرهنگی در استان فارس گفت: پس از بررسی و پرسش و پاسخ از کارمندان، نگهبانان و مردم روستای کنار کاخ که به روستای آتشکده مشهور است متوجه شدم که زمین های اطراف کاخ اردشیر تا چندین سال پیش(نزدیک 15 سال) متعلق به کشاورزان و روستاییان بوده و در آن جا کشاورزی می کردند که سازمان میراث فرهنگی آنها را گرفته و دور آن محوطه یعنی حریم درجه یک اثری که ثبت ملی شده است سیم خاردار و فنس کشی کرده و به روستاییان پیمان همکاری داده و گفته که در برابر به آن ها زمین داده و یا پول آن را پرداخت می کند.

وی افزود: پس از گذشت ده سال مردم روستای آتشکده مردگان خود را از چند سال پیش در همان محوطه فنس کشی شده به خاک سپرده اند تا متحمل هزینه نشوند و سازمان میراث فرهنگی نیز مخالفتی نکرده و در واقع به جای دادن زمین یا پول آن به آن ها پروانه ورود به حریم درجه یک را صادر کرده است.

نشانه ی آزادی به دست آمده چیست ؟ دیگر از خود شرمسار نبودن !


بیایم به جای درخت ، جنگل را بنگریم

·

امروز با یک نامه ای که برای دوستی نوشته بودم برخور کردم از آنکه این نامه جنبه همگانی دارد آنرا برای نخستن بار نشر می دهم فکر می کنم مربوط به سال هزار نهسدو نود باشد

با مهر همیشگی

.......

............

...........

 راستی کاکو ما کجا هستیم ، چه می خواهیم ؟ ما پراکند گان پراکنده در برابر دشمن مشترک که پیوند و پیوستی دارد چرا هنوز گیج مانده ایم . چرا ما نمی توانیم همدیگر را تحمل کنیم ، گیریم که از دو گروه فکری باشیم ، چرا حالا که پیاده ایم نمی توانیم با احترام و اعتبار باهم گفتگو کنیم ، فردا ، فردای نیامده در صحنه ی زخمی ایران چگونه می خواهیم با هم روبرو شویم ، آیا این خودی و غیر خودی باز هم وبال جانمان خواهد شد .چرا فقط ( من ) مطرح است اما (ما ) مطرح نیست ؟ چرا باید یا خود را حذف کنیم یا دیگری را ؟

چرا نمی خواهیم در یک مینیاتور رنگین شرکت داشته باشیم که هم در بالیدن دیگران شریک شویم و هم خود پر پرواز بیابیم . بیایم اگر رسالتی برای خود قاىل هستیم ، جهان را آنگونه که هست ببینیم نه آنگونه که  می خواهیم .

مشکل ما با همدیگر یا گروها با همدیگر چندان هم بزرگ نیست ، ما کوچکیم ! آره جانم ما کوچکیم

بیایم به جای درخت ، جنگل را بنگریم تا فردا ، فردایی که  رابطه ى تنگاتنگی با خردمان دارد ، مصداق گفته ی خردمندانه نیچه در بر داشته باشد :

نشانه ی آزادی به دست آمده چیست ؟

دیگر از خود شرمسار نبودن !

در اینجا ناچارم بگویم که گفته ی مارک توین درباره ی نیروهای سیاسى ایران یا اپوزسیون درست از آب در می آید :

"انسان آرامش نخواهد داشت مگر اینکه خودش را قبول داشته باشد "یعنی از نظر روانشناسی سیاسی یک گره کور درکارمان هست بیایم نخست خود را قبول داشته باشیم تا بتوانیم دیگری را در هر رنگ و روی سیاسی که باشد قبول کرده وبپذیریم

باز هم اگر در این نوشته نازکتر از گل یافته شد آنرا به ریش سپیدم ببخشید ...........

                                                                  با مهر همیشگى

                                                                 تورج پارسی

 

درخت با سربرگ هایش سبز می ماند !


درخت با سربرگ هایش سبز می ماند !

·

لبخندتان

برای فرزندان فررزندانم

اردشیر، داریوش ، کوروش و آمستریس

تورج پارسی

تا لبخندتان

که می گستراند باغ و راغ را

پیاده می آیم

پیاده

با دلی سرشار ازشادمانی نیاکانی

***

به یاد کانت افتادم

ارجمندی درباره ی شهرام ناظری نظر خواست من بنا شناخت موسیقایی ام پاسخش دادم آن دوست بزرگوار که عمرش دراز باد گفت من دوستش دارم !!! شگفتا که یک باره از یک گفتمان موسیقیاییی تبدیل می شود به مساله ی شخصی ! این چنین است که در گفتمان ها که باید میدان داد و ستد فکری باشد با تعبیرات شخصی پایان می بابد البته با ادویه ی : من نه سر پیازم نه ته پیاز . به یاد کانت افتادم که گفت : هدف آموزش شناخت امور نیست ، شناخت ارزش هاست . با مهر همیشگی