تن سرشار کن از برهنگی
تورج پارسی
تن سرشار کن از برهنگی
من از این همه دیوار می ترسم
گیسو بیافشان بر کال شانه
و نگاهت را بر رویاهایم بدوز
شاید که در من
ترانه ای در حال سرودنست .
باچشمانم که هزارانند اکنون و همیشه
بر تنت می نویسم :
با تو به دنیا می آیم
با تو می رویم
تن سرشار کن از برهنگی
من و این همه دیوار ......
هیهات ، هیهات !
۳۰ اپریل ۲۰۱۱
در پس تاریک روزگار
تورج پارسی
امید در پس تاریک روزگار
تابد دوباره و خواند سرود عشق
چهارم جولای دوهزار دوازده . اپسالا
نگاهت آبى و آبى است ، آبى جان
تورج پارسى
نگاهت آبی و آبی است ،
و لبخندت ،
به سان قطره ی باران ،
سخاوت و دهش دارد .
بهاری سبز در دستان خود داری ،
بهاری ،کاندر پی ندارد فصل پاییزی .
لبانت واژه آشتی و امیدست ،
که شب را می دهد پیوند با روزان آفتابی ،
و شب رویای آرامی است در گیسوی افشانت ،
که برهر تارآن ،
من خانه وکاشانه اى دارم
ازجنس شعر و نغمه ى دلکش
نگاهت آبى و آبى است ، آبى جان !.
نگاهت .........
مه ۸۸ اپسالا
ای میلی از استاد جلیل دوستخواه
پژوهنده ای از دکتر دوستخواه درباره واژه "روسپید "یا روسفیده پرسیده بود و استاد این پاسخ را داده و رونوشتی نیز برای من فرستاده اند از آنجایی که این واژه کاربرد روزانه دارد خواستم آنرا در اختیار همگان بگذارم . با مهر همیشگی و سپاس به استاد دوستخواه .
پیشینه ی ترکیب روسپید در زبان فارسی
ترکیب روسپید به مفهوم کنایی ی سربلند و آبرومند و با افتخار که تا کنون به کار می بریم، در بنیاد خود به رسم ِ وارونه گویی و طعنه و هجو، به زنان بی بند و بار و هرجایی، گفته می شده است و روسپی – به مفهوم زن هرزه و فاحشه، که تا کنون نیز، کاربُِرد دارد – ساخت کوتاه شده ی آن است.
یکی از نمونه های کاربُرد این ترکیب (با نگاشت ِ کهن ِ روسَپیذ) – که در تاریخ ادبیّات ایران به ثبت رسیده – به شرح ِ زیر است:
یزیدبن مُفرَّغ، شاعر سده ی یکم هجری، در سال ٥٦ ﮬ . ق.، به مناسبت عشق ِ پدیدآمده در میان سعید بن عثمان، برادر عبیدالله بن زیاد، امیر گماشته ی معاویه در خراسان، و زنی به نام سُمیّه، سعید را هجو کرد. عبیدالله ، شاعر را به زندان انداخت و فرمود تا به او نبیذ شیرین و شبرم نوشانیدند و خوک و گربه ای به او بستند و در بصره گردانیدند. چند کودک فارس زبان به دنبال او راه افتادند و می گفتند: «این چیست؟ این چیست؟» و او می گفت:
"آب است و نبیذ است
عُصارات ِ زَبیب است
سُمَیّه روسَپیذ است!"
دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد اول، چاپ دوازدهم، تهران، توس، ١٣٧١، ص ١٤٨.
امروز در سایت فرهیخته صمد سین این زبان زد یا ضرب المثل ژاپنی را خواندم که آنرا همگانی می کنم :
به خاطر "میخی" نعلی افتاد
به خاطر نعلی" اسبی" افتاد
به خاطر اسبی " سواری " افتاد "
به خاطر سواری " جنگی " شکست خورد
به خاطر"شکستی " مملکتی نابود شد
و همه ی اینها به " خاطر " "کسی " بود که " میخ " را خوب نکوبیده بود
***
این صمد سین همیشه ابر باران زاست ، درود بر او و باران زاییش ، این زبان زد ژاپنی که شاید همزاد " خشت اول چون نهد معمار کج" خودمان باشد بردی فلسفی بر پلتفرم چونی و چرایی دارد ! و بسیار بسیار دوربین را روی مسئولیت شخصی فکوس کرده و شاهکاری آفریده است آن هم جهانی پر معنا جهت دسترسی به نفر نخستینی که میخ را آنچنان کوبید که این بر آیند ها را پیش آورد . آفرین صمد و هزاران سپاس.