از سیمفونی شماره ی هفت دیمیتری شوستاکوویچ

از سیمفونی شماره ی هفت دیمیتری شوستاکوویچ
Дмитрий Дмитриевич Шостакович Dmitri Dmitriyevich Shostakovich
تا
ای ایران خالقی و گل گلاب
تورج پارسی
بخش نخست : سیمفونی شماره هفت
" جنگ یعنی چه؟
- آقا جون، من از اسم جنگ خیلی می ترسم!
پدربزرگ سرش را به آرامی بالا آورد و نگاهی به نوه اش کرد و پرسید : مگه تو میدونی جنگ یعنی چه ؟ و نوه اش جواب داد : نه....ولی همه تو کوچه میگن که جنگ خیلی بده . من ازاسم جنگ می ترسم!
پدربزرگ سرش را دوباره پائین انداخت و زیر لب جمله ای را نجوا کرد که نوه اش متوجه نشد . پدربزرگ آرام گفت: بچه جان، تو از اسم جنگ می ترسی و من از خود جنگ ! " اسماعیل هوشیار
ازپیشترها هم یک نمایشنامه رادیویی در ‍‍‍ذهنم مانده به نام "باد وحشی است ، جنگ از ان وحشی تر " فیلم هایی هم که در رابطه با جنگ به ویژه جنگ دوم جهانی و باز به ویژه روسی آن دیده ام بی شمارند . که هر کدام شبانروزان مرا به کابوس برده اند ، این نوشته را هم در کیهان لندن خواندم ،گفتمان میان یک نسل نوپا و نسلی پیر و پیرتر فکر می کنم این از زیباترین ، ساده ترین و پرمعنا ترین تعریف جنگ است ،تعریفی که که تو را به اندیشیدن می برد ، آنچنان که تو جنگ را در درون و برون خودت معنا بکنی حتا تا آنجا بروی که خود را زیر بمباران ها ببینی ، فریاد ها را بشنوی ، خرابی ها ، ویرانی ها ، فقر ، جنایت ،کشتار، بیماری و حراج ساده ی آدمی را در بازار مکاره ی دین و سرمایه !
گفته ی پدر بزرگ " من از خود جنگ می ترسم " مرا به مسکو برد ،روزنهم ماه مه سالگرد شکست نازی ها ، ارتش با شکوه هر چه تمامتر در میدان سرخ رژه می رود . در سال ۱۹۶۵ به دستور برژنف روز نهم ماه مه جزو تعطیلات رسمی بشمار آمد و در سرزمین شوراها آنرا با شکوه جشن گرفتند. در این روز پیرزنان و پیرمردانی را می دیدی که در ژرفای نگاهشان غرور و داغ جنگ هنوز نمایان و به هم امیخته بود ، مدال های فراوانی که بر سینه هایشان داشتند کارنامه ی پیکار پیروزمندانه آنان و ملیون ها نظامی و غیر نظامی بود که در این جنگ جان باختند . جنگی که به گفته ی روزنامه ی لوموند دیپلوماتیک - مه ٢٠٠٥ " واقعه ی اساسی قرن بیستم بود ، یکی از خشونت بارترین و اثرگدارترین وقایع تاریخ بشر که علت این امر در وحله ی اول ابعاد بی سابقه ی آن است . با گسترش و تشدید روز افزون آن سراسر جهان به غیر از قطب جنوب تبدیل به میدان جنگ شد ، جنگی که فراتراز میدان نبرد بود "
در یک برش طولی و عرضی جنگ دوم جهانی ، دو گوشه از آن بیدادگاه را بیرون کشیده و می خواهم با من باشید ! هر دین و آیین داری مبارکت ، هر عقیده و پرچمی داری مبارکت بادا به دیرزیوی و به زیوی اما ، با من باش تا ژرفای فاجعه ی جنگ و پژواک آن را کنار هم باشیم . ما با دو فنومن روبرو می شویم یکی خود جنگ است و دیگری پدیده های آن .من در جنگ و پدیده هایش اشغال ایران توسط متفقین و محاصره ی سه ساله ی لنینگراد را می خواهم بازنگری بکنم تا به برسم به دو صدای موسیقیایی ! تکیه ام بر این دو صدای موسیقیایی است ، صدایی که می ماند ، صدایی که جاری است
، صدایی با نگاه تاریخی !
لنین گراد دومین شهر بزرگ اتحاد جماهیر شوروی است که ازهشت سپتامبر ۱۹۴۱ تا ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴محاصره و بمباران شد ، این ۹۰۰ روز بی گمان در تاریخ این شهر و جهان فراموش نشدنی است
راه ورود به شهر بسته و خواربار و سوخت جیره بندی شده بود ، زمستان ۱۹۴۲-۱۹۴۱ باید سخترین و سردترین زمان بشمار آورد بطوری که آب و برق نبود و برای آب می باید تا رودخانه ی نوا می رفتند که یخ زده بود . هر روز از میزان نان کاسته می شود بطوری که جیره ی نان برای هر نفر ۱۲۵ گرم و برای هر بچه ۱۵۰ گرم در روز بود . روزی رسید که اجساد حیوانات مانند اسب ، سگ ، گربه و ... خوردنی شد . سرما و قحطی همه جا را تار کرده بود بطوری که تنها در ژانویه و فوریه ۱۹۴۲ دویست هزار نفر از سرما و بی غدایی در گذشتند . در مجموع جان باختگان سرما وبی غدایی در سال ۱۹۴۲ به ۶۵۰ هزار نفر رسید ، بهار که شد برف ها آب شدند و جسد ها را آشکار ساخت .در این ایام پر رنج کسی را نمی دیدی که لبخند بر لب داشته باشد ، اما آدمی قلب خود را از دست نداد . پس از شکست نازی ها زندگی اعتبار خود را دوباز یافت.
جمعیت بزرگسالان غیر نظامی لنینگراد سه ملیون بود به اضافه ی ۴۰۰هزار کودک و ارتش سرخ با دویست هزار نفر می باید از شهر و مردم دفاع بکند . روزنامه ی نیویورک پست در شماره ی ۲۲ ژوین ۱۹۴۱ نوشت : باید معجزه ای به بزرگی نازل شدن انجیل روی دهد تا ارتش سرخ از یک شکست کامل رهایی بیابد .!
دیمیتری شوستاکوویچ ۹ اگوست ۱۹۷۵مسکو - ۲۵ سپتامبر ۱۹۰۶سنت پترزبورگ *
دیمیتری شوستاکوویچ موسیقی دان ۳۵ ساله در سال ۱۹۴۱ به ارتش فراخوانده شد و در دفاع ضد هوایی شهر خدمت کرد . سال ، سال وحشت بود ، سال یخ بندان ، سال گرسنگی ، سال مرگ و سال مرگ ها !سال بمباران های ارتش نازی جهت از پا در آوردن دژ لنین گراد . آهنگساز گواه بر همه چیزست ، به جای پیانو اسلحه به دست دارد ، از میان دست های نوازنده اش انسان و توانش را می سنجد ، به درون خود می برد تا پایداری قهرمانانه شهر را در یک روایتی حماسی درسیمفونی شماره هفتم خود در ماژور(Major Scale) به نام لنین گراد ارائه دهد. او افزون بر دفاع از زادگاهش در ارتش ، پیامی موسیقیایی به جهان می دهد . پارتیتور یا دست نوشته -پیام موسیقیایی -سرانجام به سختی از روسیه به آمریکا می رسد. .
آرتورو توسکانینArturo Toscanini i رهبر نامی ارکستر پیام موسیقیایی که به سیمفونی شماره ۷ یا لنینگراد نامورست را در نیویورک اجرا کرد. چنین اجرای پرشوری جهان را از ژرفای فاجعه ی جنگ از سویی واز سویی بردباری و حماسه ی مقاومت لنینگراد و نوید شکست ارتش نازی آگاه ساخت ، این حماسه پس تر در لندن اجرا شد و شهرتی جهانی بدست آورد و شوستاکوویچ به نام بزرگ‌ترین " آهنگ ساز زمان جنگ "شناخته شد به طوری که این شناخت هم چنان در تاریخ حماسه موسیقیایی جاری است ، حتا .شوستاکوویچ در زیر پرچم سپید آشتی نشان استالین گرفت و تصویرش به عنوان چهره‌ای تأثیرگذار به روی جلد مجله تایم رفت. الکسى تولستوى در باره شوستا کوویچ و اثرش گفت:با این سیمفونى شوستا کوویچ گوشش را بر روى قلب میهنش قرار داد و این سیمفونى آواى نیرومند میهن بود که شنید و براى ما آنرا تکرار کرد.
این هنرمند جایزه استالین را بدست آورد اما مشکلاتش در زیر دیکتاتوری مخوف استالین که همیشه مرگ را کنار خود می دید نیاز به فرصت دیگری است که نوشته بشود .
زندان ها پر از اندیشمندان است ، سیاه چال های سیبری از هر گروه اجتماعی انسان می بلعد حتا در میان آنها ایرانیانی که به دنبال بهشت بودند - برای آگاهی به کتاب در ماگادان کسی پیر نمی‌ شود ، شرح حال دکتر عطا صفوی نگاه بشود.
این زمانی است که زبان و دل مردم روسیه در سکوت ترانه ی "برادیاگا "را زمزمه می کرد ترانه ی مردمانی که در زندان " معمار بزرگ بشریت " اسیرند
زمان درازی است که زنجیر صدا دار در پای دارم......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد