در حضور آبی دریا



در حضور آبی دریا
آنچنان گم می شوم
که آب سر بر ساحل می کوبد
تا شاید مرا  به خود باز گرداند  .
۲۲ جون ۲۰۰۵

در سایت گردی امروزم





" طالب انسون پاکوم مال هرخاکی که بو "
تورج پارسی

شنبه هفتم دسامبر دوهزار سیزده
 ‫.‬
در سایت گردی امروزم طبق آیین همیشگی به سرای رضا دشتی  گرامی رفتم و مانند همیشه  دست پر هم برگشتم . ارجمندی به نام حسن زهری در رابطه با مرگ ماندالا
شعری را از کمالی  شاعر گناوه  ای آورده است :
طالب انسون پاکوم مال هرخاکی که بو
 ای چه خوم گپ خش به لهجه گرمسیری می زنوم

آرزویم انسان پاک است از هرکجای دنیا که باشد / مانند سخن پاکی که خودم با گویش گرمسیریم می زنم .

 جالب است که در رابطه با مرگ ماندولا مردم عکس العمل خوبی نشان دادند و همین زمینه ی قابل بررسی است که مردم از شرگریزانند و دست در دست خیر خواهان می نهند ، این خیر مهم نیست که زردست یا سرخ است یا سیاه ! آوازی می خواند که نیاز همیشگی تاریخ پر آشوب آدمی است در همین رابطه هم با دوستم علی منجزی گپی زدیم تلفنی ، پرسشی دقیق را به میان کشیده است :
ماندلا رفت و به تاریخ پیوست اما ما چه درسی می توانیم از ماندلا بگیریم؟‬
با مهر همیشگی

نه کشت و نه فرمان کشتن به کس داد
تورج پارسی
دویمین یاداشت آدینه ششم دسامبر دوهزار سیزده
دیروز نخستین برف در اپسالا بارید اما زورمند نبود ، آب و شد و رفت امروز کولاک است ، همین که بر دامنه ی روشنایی بیفزاید سپاسی و آفرینی دارد این هوا !
داشتم به این بیت " هزار برگی " اخوان می اندیشیدم که دو رویه  دارد ، روی نخستش سخن با دیکتاتورهای قد و نیم قد تاریخ است ! همان هایی که آسیاب شان فقط و فقط با خون می چرخد ! تاریخ پرست از این آسیاب ها !
رویه دوم آفرین ها ست به خردمندانی که به جای تکیه بر " قدرت " به " خیر" تکیه دادند و انسان و تاریخ را اعتبار بخشیدند !
اخوان شعر را درباره ی زرتشت سروده ، اما سزاوار همه ی نیکان است  ، از دیروز تاکنون در من به یاد ماندلا جاری است ! مردی که خود یک معنا بود ، به راستی یک معنا ! انسان !
همان انسانی که شاعر چراغ  به دست در پی اش بود ، همان انسان تاریخ که :نه کشت و نه فرمان کشتن به کس داد