در حضور آبی دریا
آنچنان گم می شوم
که آب سر بر ساحل می کوبد
تا شاید مرا به خود باز گرداند .
۲۲ جون ۲۰۰۵
" طالب انسون پاکوم مال هرخاکی که بو "
تورج پارسی
شنبه هفتم دسامبر دوهزار سیزده
.
در سایت گردی امروزم طبق آیین همیشگی به سرای رضا دشتی گرامی رفتم و مانند همیشه دست پر هم برگشتم . ارجمندی به نام حسن زهری در رابطه با مرگ ماندالا
شعری را از کمالی شاعر گناوه ای آورده است :
طالب انسون پاکوم مال هرخاکی که بو
ای چه خوم گپ خش به لهجه گرمسیری می زنوم
آرزویم انسان پاک است از هرکجای دنیا که باشد / مانند سخن پاکی که خودم با گویش گرمسیریم می زنم .
جالب است که در رابطه با مرگ ماندولا مردم عکس العمل خوبی نشان دادند و همین زمینه ی قابل بررسی است که مردم از شرگریزانند و دست در دست خیر خواهان می نهند ، این خیر مهم نیست که زردست یا سرخ است یا سیاه ! آوازی می خواند که نیاز همیشگی تاریخ پر آشوب آدمی است در همین رابطه هم با دوستم علی منجزی گپی زدیم تلفنی ، پرسشی دقیق را به میان کشیده است :
ماندلا رفت و به تاریخ پیوست اما ما چه درسی می توانیم از ماندلا بگیریم؟
با مهر همیشگی