امروز با " انار سیاه " آشنا شدم


امروز با " انار سیاه  " آشنا شدم

تورج پارسی

ششم دسامبر دوهزار سیزده
انار
pomegranate / انگلیسی
granada / اسپانیایی
гранат /روسی
Granatäpple / سوئدی
آشنایی من با " انار سیاه "

برای نخستین بار با سایتی آشنا شدم به نام " بادرود " و در این سایت با انار سیاه آشنایی پیدا کردم  !
 
ار میان  بیش از هیژده  گونه انار که در باغ های بادرود کشت می شود یک نوع کمیاب  آن  است که به "انار سیاه  "شهرت دارد. پوست این انار کاملأ سیاه ودارای دانه هایی به رنگ سیاه متمایل به قرمز می باشد که طعم شیرین ودلچسپی دارد.  انار سیاه  زودرس است ،  دانه درشت و شیرین است، با پوستی متوسط که ترکیدگی زیادی دارد. . این انار معمولا به محض رسیدن، روی همان شاخه ترک می‌خورد !
انار دانه سیاه ملس بادرود  گران ترین انار دنیا است و  ژاپنی ها مشتری این یاقوت کویرند.  انار میوه ی پاییزی و زمستانی است  که ریشه ، پوست ، تنه گل و میوه ی آن  مصرف درمانی دارد .
 از ۱۸۴ گونه انار در جهان سخن گفته شده است  که چهار نمونه معروفش از سرزمین ایران است :
نادری بادرود / نطنز 
ملس ساوه
شیشه گپ فردوس / خراسان
رباب  نی ریز  /فارس
انار از نظر مزه ، رنگ و پوست نیز به سه دسته انار شیرین، ترش وملس (میخوش) تقسیم می‌شود.
The pomegranate is native to Persia (modern day Iran).[20] P
http://en.wikipedia.org/wiki/Pomegranate#Etymology
بادرود  یکی از بخش های نطنز است .http://fa.wikipedia.org/wiki/

از انقلاب تا فاجعه

از انقلاب تا فاجعه
تورج پارسی
سه شنبه سوم دسامبر دوهزار سیزده
پشت سر که نگاه می کنی می بینی یک اشتباه آگاهانه یا نا آگاهانه اگر در کوتاه مدت نتیجه اش آشکار نگردد ، در دراز مدت آشکار خواهد شد ! تاریخ جهان لبریز است از اشتباهاتی که روزی " انقلاب " خوانده شدند اما در دراز مدت نشان داد که " فاجعه " ای بوده است که در کوتاه مدت رخ ننموده بود

اما انسان بودن من و شما و ایشان را مطِرح می دانم !


 اما انسان بودن من و شما و ایشان را مطِرح می دانم !


تورج پارسی


دو شنبه دوم دسامبر دوهزار سیزده


کم کم وارد سال تازه یا دوهزار چهارده می شویم اما هنوز در این کشور سردسیری برف نباریده ، اگر آفتاب نباشد که معمولا هم یافت می نشود !شهر در سیاهی فرو می رود آن هم از ساعت دو بعد از ظهر ! برف که ببارد هوا روشن می گردد !

هفته ای چهار پنج بار به محل ورزش می روم ، دو ساعتی به خود می پردازم ، امروز در رخت کن مردی سلام کرد . من پاسخ به مهر دادم اما دیگران پاسخی ندادندش ! مرد از من پرسید آیا اشتباه است به کسی که نمی شناسی سلام بکنی ؟ گفتم نه من عادت دارم هنگامی که وارد می شوم سلام بکنم ! به انتظار پاسخش هم نیستم ! در این کشور چنین عادتی نیست اگرم پیدا بشود " غیر عادی " است !!!  
مرد گفت مردمانی که به خدا باور دارند برای ارتباط یا کانتکت با افراد راحتند ! من گوش می کردم فقط ! مردی دیگر که آن سوتر بود گفت : خدا !  خدایی وجود ندارد و خندید!!! معمولا در گفتگوی دیگران وارد شدن هم در این سامان عادی نیست !!!  در همین هنگام مرد اول به دنبال کلیدش می گشت که قفسه ی رخت  را باز بکند و پیدا نمی کرد ! مرد دوم به تمسخر گفت از خدایت یاری بطلب ! این هم عادی نبود ! به باور دیگری هجوم بردن یا دست انداختن ، من فقط گوش می کردم ! سر انجام کلید را نیافت از من پرسان شد که آیا شما به بودن  خدا باور داری ؟ که معمولا نمی پرسن ! پاسخ دادم   به باورمندان و آنها هم که باور ندارند احترام می گذارم و بودن یا نبودن خدا را هم مطرح نمی کنم  ! اما انسان بودن من و شما و ایشان را مطِرح می دانم ! روزی خوبی آرزوکردم و  رفتم که جسم را توانی ببخشم تا دراین همه آشفته حالی ها روان را نیز به ترنم وادارد . با مهر همیشگی