درد ایام فزونست و تحمل اندک
مرهمی کو که نهم بر سر هر لحظه خویش
سر انجام به گوشم رسید و ... ، دکتر هوشنگ مجاهد هم رفت ، مردی که انسانیت را معنا می کرد ، مهربانی که جان و جهان"ش مهر بود و دوستی . چندین بار صدایش را شنیدم در این تاریکی لحظه ها ، تینا نزدش بود گپی زدیم به اندازه و هر دو آرزوی دیدار کردیم ! و خشنود شدم از شنیدن صدای تینا
و به راستی نگران خاموشی هوشنگ بودم ، به تینا باز زنگ زدم ، مهربان است این دختر ،مهربان ، گفت به خانه آمده بیشتر نمی توانم بگویم ، بیشتر نمی دانم !
با تینا بدرود گفتم چشمانم بارانی بود به دل گفتم اگرم خاموش بشود ، فراموش نمی شود ، بی گمان فراموش نمی شود مردی که " خودش " بود به مهر و دوستی ....
درد ایام فزونست و تحمل اندک
مرهمی کو که نهم بر سر هر لحظه خویش ....
تورج پارسی سوئد
یکشنبه ۱۹ ژانویه دوهزار چهارده