زیارتگه رندان جهان


زیارتگه رندان جهان

یک یاداشت نیمه تمام از آن همه سال های دور


تورج پارسی

بیست و چهارم مارس دوهزار چهارده

به آرامگاهش که می رسم پژواک صدایش را می شنوم :
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست.....
نزدیکتر که می شوم واژگانش را می بینم و می شنوم و‌چشمانش که به من دوخته شده است :

‌ بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد شد ...

سخن دو صدایی است نخست آنچه سروده که دیوانش نامیده اند و تربت سیار اوست از این سو تا آن سو و دویم همین قطعه خاکی است که سنگی برآن نهاده شده است که کسی در زیر آن با چشم بیدار خوابست و از رنگ تعلق هم آزاد ! می ایستم و مرور می کنم زمان و زمانه را ! وارد دالان قرن هشتم - چهاردهم میلادی - می شوم حافظ است ، خواجوی کرمان ، عبید و ابن یمین و.... ! هفتاد سال عمر حافظ را در کوچه باغ های شیراز را پی می گیرم ، هفتاد نردبانی است که باید از آن بالا رفت و پیرامون را نگاه کرد ! کم می اورم پس بی گمان برای شناخت حافظ می باید چشم به تاریخ ایران بدوزم ، فراز و نشیب ها و..... همه و همه را با بینش و خرد واکاویده و اندازه بگیرم .
مرور می کنم زندگی این بچه ی دروازه کازرون شیراز را که از مادری کازرونی و پدری شیرازی چشم به پیرامون باز می گشاید و تربتش زیارتگه رندان جهان می شود و.... مردمان را از هر دین آیین و ملیت از زن و مرد تا .... کنار خود می نشاند تا آنجا که در سال ۱۳۱۷ ه.ق.۱۸۹۹میلادی ملا شاه جهان زرتشتی ( اردشیر ) ساکن تهران به خاطردل نزدیکش به " جهان پایدارحافظ " بر تربتش می نشیند و دیوانش را باز می کند به نیتی :

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی میدان شما

وی با درک همین شعر تصمیم می گیرد بارگاهی درخور بر روی قبر حافظ بسازد . به همین اندیشه مشغول به کار می شود و معجری بر فراز قبر می سازد ولی یکی از آن به اصطلاح سادات  فال اسیری !! یا همان " واعظان " که چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند !!!! به جرم آن که چرا یک شخص گبر / زرتشتی / می خواهد قبر حافظ را بسازد ، آن بنا را خراب کرد ، گفته شده است در آخرخرابی و ویرانی عصایش را هم به قبر حافظ می زند و می گوید : درویش می خواستند تو را نجس کنند ، نگذاشتم !......
http://www.savepasargad.com/2014-1393-Nowruz/hafeziye-1393-2014.htm
Photo: ‎زیارتگه رندان جهان

یک یاداشت نیمه تمام از آن همه سال های دور

تورج پارسی 

بیست و چهارم مارس دوهزار چهارده 

به آرامگاهش که می رسم پژواک صدایش را می شنوم :
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست.....
نزدیکتر که می شوم واژگانش را می بینم و می شنوم و‌چشمانش که به من دوخته شده است :

‌ بر سر تربت ما چون گذری همت خواه 
  که زیارتگه رندان جهان خواهد شد ...

سخن دو صدایی است نخست آنچه سروده که دیوانش نامیده اند و تربت سیار اوست از این سو تا آن سو و دویم همین قطعه خاکی است که سنگی برآن نهاده شده است  که کسی در زیر آن با چشم بیدار خوابست و از رنگ تعلق هم آزاد  ! می ایستم و مرور می کنم زمان و زمانه را ! وارد دالان قرن هشتم - چهاردهم  میلادی - می شوم حافظ است ، خواجوی کرمان ، عبید  و ابن یمین و.... ! هفتاد سال عمر حافظ را در کوچه باغ های شیراز را پی می گیرم ، هفتاد  نردبانی   است که باید از آن بالا رفت و پیرامون  را نگاه کرد ! کم می اورم پس  بی گمان برای شناخت حافظ می باید چشم به تاریخ ایران بدوزم ، فراز و نشیب ها و..... همه و همه را با بینش و خرد واکاویده و اندازه بگیرم .
مرور می کنم زندگی این  بچه ی دروازه کازرون شیراز را که  از مادری کازرونی و پدری شیرازی چشم به پیرامون باز می گشاید و تربتش زیارتگه رندان جهان می شود و.... مردمان را از هر دین آیین و ملیت از زن و مرد تا .... کنار خود می نشاند تا آنجا  که در سال ۱۳۱۷ ه.ق.۱۸۹۹میلادی ملا شاه جهان زرتشتی ( اردشیر ) ساکن تهران به خاطردل نزدیکش به

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد