موش و گربه گنتر گراس و هوای سوئد
تورج پارسی
پنج شنبه چهارم جولای دوهزار چهارده
هوای سوئد بسیار بسیار اذیت کننده شده است ، همه را یک جورهایی ناخشنود ساخته است ، آمدن تابستان انتظاری است که مراد را حاصل نمی گرداند . یادم به به اهواز می افتد ، همان شهری که به گفته ای / چندین خورشید در آن کار گذاشته شده بود / اما کارون سیراب بود و سرزنده و ماه شب چهارده اش دلبری می دانست و دلبری می کرد به اندازه ، اما روزهای شرجی اش با رطوبت ۹۰ در سد نفس گیر می شد به طوریکه عبد عرب راننده تاکسی این روزها را مناسب برای کفر گفتن می دانست ، حال حکایت کشور قطبی سوئد است که از ّقطبی بودنش چیزی نمانده است ، آنچه انسان بی رحمانه بر محیط زیست آورد اینک پس لرزه هایش را هم می بیند !
ملکی ورکشیدم به سوی شهر هوا پاییزی و گرفته است اما کفری در کیسه ندارم که نثار بکنم ، کتابخانه رفتم " اندیشه ی پویا " را پس دادم و کتاب موش و گربه اثر با معنای گونتر گراس ، ترجمه بسیار روان کامران فانی و فراموشم مکن از عفت طاهباز را گرفتم و خریدی و برگشت به خانه . پس از چرت پسین که شیوه نیاکانی است به خواندن موش و گربه پرداختم ، دیدم خواننده ی ارجمندی در هر گوشه ی کتاب اظهار نظری هم مرقوم فرموده است !! به درستی یا نادرستی نظر ایشان کاری ندارم این مهم را مطرح می کنم : کتاب کتابخانه شهرست در نتیجه مجاز نیستیم که در آن نظری بنویسیم ، این حریم را باید حرمت گذاشت و رعایت کرد !
شوربختانه برخی اهل نگهداشت حریم نیستند و پابرهنه در آن می دوند ! این هم میهن که نظری هم نوشته یعنی کسی است که کتاب می خواند آیا یک کتابخوان از حفظ اموال عمومی جامعه نباید آگاه باشد؟ !!!!!! با مهر همَیشگی