سال دوهزار پانزده آغاز شد ...

نخستن دم از سال دوهزار و پانزده را با " شاه بیتی " از مولانا آغاز بکنیم :
مرغ دل عاشقان باز پر نو گشود .......

سال تازه می شود/ ۲۰۱۵ تازه شدن جهان را شادباش می گویم !

سال تازه می شود/ ۲۰۱۵
تازه شدن جهان را شادباش می گویم  !

تورج پارسی
روز پایانی سال دوهزار چهاره

سال تازه می شود و هر انسانی به گونه ای آرزو می کند !
بی گمان هیچ خردوری " بیابان " آرزو نمی کند، بلکه جهان را " آباد "می خواهد
جهان را آشفته نمی خواهد،
جهان را فقر زده نمی خواهد،
جهان را گروگان استبداد " دین " و " سرمایه " نمی خواهد !
محیط زیست جهان را این چنین تباه و سرنگون نمی خواهد ،
میراث فرهنگی ملی و فرا ملی را این چنین غارت شده و تباه رخ نمی خواهد ،
و سر انجام جهان را و حقوق انسانی که در آن می زید ، اسیر چنگال های خونین " دین " و" سرمایه " نمی خواهد ! نمی خواهد ، نمی خواهد !

امروزه  در  نابرابر ترین شرایط جهان دست و پا می زنیم " هشتاد و پنج نفر از ثروتمندترین افراد روی زمین، مجموعاً یک تریلیون دلار ثروت دارند، معادل ثروت سه و نیم میلیارد نفر از جمعیت فقیر دنیا "
سرمایه داری هیچ گاه این چنین  به غارت جهان دست نیافته بود که امروز یافته !


واما  تو که این نامه را می خوانی مسئول پیرامون خود هستی !
" من " ت را اگر ارج می نهی " ما " و آنان " را نیز برابر بدان !
چون مسئولیت فردی به اندازه ی مسئولیت جمعی مهم و کارسازست پس در برابر جهان مسئولی !
 با مهر همیشگی 

نخستین بار که نام "سگ نازی آباد " را شنیدم

نخستین بار که نام "سگ نازی آباد " را شنیدم


تورج پارسی

سه شنبه سی ام دسامبر دوهزار چهارده


آن روز سیروس در آشپز خانه دسته گلی به آب داد که حضرت بادومی سخت به او پرید و... ، فروهر خودرا جمع و جور کرد و زیر چشمی رویداد را پی گرفت ! سیروس هم کوتاه نیامد : کجو به کجان نقل کجان ؟ ای هم که دهنش کولون نداره ، یهو تش و برق می گیردش ! مگه دسی کردم ! شده سگ نازی آباد پاچه همه را می گیره !

و.... چرا " بادومی " از دید این مشنگ ، مانند سگ نازی آباد شده ؟ کجای بادومی این فرشته خو، به سگ نازی آباد می مونه ؟ من از خود می پرسیدم !


محله ی " نازی آباد " را می شناختم اما نمی دانستم که چرا سگش نامدار شده است ؟ آنروز که سیروس شایدم دسی گلدان را شکست و آن قضایا را پیش آورد ، این سگ هم وارد صحنه شد از هر که پرسیدم راجع به این سگ مشهور کسی پاسخ درستی نداد ، مثلا گفتند نازی آباد هم مثل حسن آباد و...

تا در شماره نوزده اندیشه ی پویا که از کتابخانه شهر قرض می کنم در مقاله ی "محبوبیت رایش سوم در ایران "که پژوهشی به بهانه هفتاد و پنج سالگی جنگ دوم جهانی است به پاسخ آن سال های دورتر رسیدم


. پژوهشگر گرامی حمید شوکت در پانویس مقاله می نویسد :

" ناحیه ای در جنوب غربی تهران که قرار بود در آن مجتمع وسیعی به خرج آلمان در ساخته بشود که مرکز نظامی " نازی ها " در ایران باشد این نام برگرفته از حزب نازی است .
M. Rezun . iranian crisis of of iran

در فرهنگ عامه نیز برخی آنچه را که به سگ نازی آباد شهرت یافته است ، حاصل این نکته دانسته اند که " در پی اشغال ایران به دست نیروی متفقین و خارج شدن آلمان ها از ایران سگ هایی که از این مجتمع نظامی در دست ساختمان حفاظت می کردند بدون صاحب مانده و ولگرد شده بودند . چندی بعد هنگامی که تعدادی از المانی ها یی که در ایران باقی مانده بودند به این محل بازگشتند اما سگها صاحبان خودرا نشناخته و به انها حمله می کنند ، یعنی که میان غریبه و آشنا فرقی نگذآشتند !! دهخدا در امثل حکم می نویسد : سگ نازی اباد است نه غریبه می شناسد نه آشنا ....پس تا ندازه ای پاسخ را یافتم !
دیگر نه دسترسی به بادومی آن نرس زیبا رو دارم و نه به سیروس مشنگ ، آن وکیل زبر دست . یاد همه شان به نیکی بادا !و آن اپارتمان اجاره ای خیابان بختیاری که روبروی خانه ی استاد بهزاد بود ! و آن آشپزخانه که محل این رویداست ....... آن دورترین ..سال ها...و صدای سیروس مشنگ با لهجه شیرین شیرازیش که هم چنان در گوشم است :‌
کجو به کجان نقل کجان ؟ ای هم که دهنش کولون نداره ، یهووی تش و برق می گیردش ! مگه دسی کردم ! شده سگ نازی آباد پاچه همه را می گیره !!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Deutscher Schäferhund ژرمن شپرد آلمانی ، سگ مشهور نژاد آلمانی

پریشا دخت درهفتمین فصل سیمفونى پنجره ها *

پریشا دخت درهفتمین فصل سیمفونى پنجره ها *


تورج پارسى


براى رسیدن به فردا

.باید از امروز نیم سوخته ى قهویى
با پاهاى خیس و زرد پاییزى بگذرم.
مى دانم
تو عریان تر ازدیروز
در شمالى ترین نقطه ى فردا
نیمه اى از ماه در دست
و نیمه اى در شلال گیسوان  
 با عطشى تابستانى
در انتظار خواهى بود .
با تو درفراسوى فردا آغاز خواهم شد
تا هفتمین فصل پنجره ها را
با فلوت سحر آمیز اوترپ *
باز بگشایم .
شتاب بایدم
هدیوش* را از باروى فلزین بیرون آورده اند
نه (۹) خواهران*به رقص در آمده اند .
ازریس*را  به موزه سپرده اند تا زنده و مرده  به تماشایش بایستند .
تن را با شراب مهتاب  بشور
تاهفتمین فصل پنجره ها را
با سحرچنگ ناهید*وارفه اوس *
 آب و آینه و اسپند بیاغازیم
دستانم همچون لوتوس به نیایشت بلندند
دریا پیرامون ماست .
به "خوشنودى آب بى آلایش اشون (اردوى) و همه ى گیاهان مزدا آفریده "
همچون اناهیتا همه جا دامن بگستر
وبر گردونه چهار اسب سپید بنشین *
تا "شب از رویاى تو رنگین " بشود
نگاه کن که در کنار شط مردم "از نهایت روز
نهایت روشنایی حرف می زنند " **
نگاه کن در کنار شط مردم از نهایت روز حرف مى زنند
نگاه کن ، نگاه.
اینک تو "ازپایان جهان می آیى
با حرف تازه اى از آغاز جهان " *
دریا پیرامون ماست
به "خوشنودى آب بى آلایش اشون (اردوى) و همه ى گیاهان مزدا آفریده "
همچون اناهیتا همه جا دامن بگستر
وبر گردونه چهار اسب سپید بنشین *
تا شب از رویاى تو رنگین بشود .
آب  روشنایی است ،
به آفتاب سلامى دوبارمى باید.*...
اپسالا . ۲۰۰۵
*پریشادخت م وام از اخوان
*Euterp
با فلوت سحر آمیزش در سلک ملازمان دیونیزوس
 dionysos
ساکنان المپ را سرگرم مى کند. فرهنگ اساتیرى یونان و روم پیر گریمال ، ترجمه احمد بهمنش
* هدیوش hadayösh
گاوى است که در پایان نبرد هرمزد و اهریمن براى ساختن زندگى جاوید مردمان توسط سوشیانس کشته مى شود . این گاو اندر بارویی فلزین به سردارى گوبد شاه نگهدارى می شود . مهرداد بهار پژوهشى در اساتیر ایران
*از عشق زئوسzeus
و منه موزین mnémosyne
نه تا دختر زاییده مى شوند که در میتولوژى به موزها نامورند . هریک از دختران هنرى را بیانگرند.
* ازریس : خداوند بزرگ و مسلم مردگان در استوره هاى مصرى
* لوتوسlotus
یا  نیلوپر آبى گل دوازده پره اى است که در تخت جمشید نقش هاى برجسته را آذین بخشیده است .ا
*اناهیتا anahitaa :
که به نادرست انرا آناهیتاaanaahitaa
 مى نویسند و مى خوانند در اوستا نگهبان اب است و به رخ زنى زیبا شناسنده شده و سزاوار آن دانسته شده که ستوده شود. اناهیتا به چم پاک و بى آلایش است در زبان پهلوى
 anaahid
که امروز ناهید گفته می شود . ارمنیان آنرا به شکل اناهیت وآناهید بکار مى برند ودر سالشمارشان روز ۱۹ هر ماه به نام آناهیت است .
*ارفه اوس نامى ترین قهرمان موسیقى است که موسیقى سحر آمیزش جهان خاکى را بیدار مى کرد
* اوستاکهن ترین سروده ها و متن ها ى ایرانى ، آبان یشت کرده ۱۳، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه چاپ یازدهم تهران
* اى شب از رویا تو تو رنگین شد  سینه از عطر توام رنگین شده . فروغ فرخزاد ، تولدى دیگر
* تولدى دیگر شعر هدیه : من از نهایت شب حرف مى زنم  نهایت تاریکى
* از پایان جهان است که می آیم با حرف تازه اى از آغاز جهان . درباره ى شعر منتخبى از اشعار جدید و قدیم بیژن جلالى ۱۳۴۱-۱۳۷۷
* شعرى ازفروغ ، تولدى دیگر

محرم راز



در
" ره عشق  "
نشد کس به یقین
" محرم راز "
هر کسی
 "بر حسب فکر گمانی "
دارد . ..........رند شیراز