التماس و دعا


http://www.timeanddate.com/worldclock/
التماس و دعا
تریاکی نیستم اما آدم کم خوابی هستم ، اگر همان یک چرت را هم کسی با مهر همیشگی خراب بکند اهل نفرین و دشنام های چارواداری نیستم اما خواهش می کنم رعایت بکنید به من  پس از ساعت نه شب به هنگام کشور پادشاهی سویدزنگ مزنید  ! با این نکته که اصولا زیاد از اهالی تلفن  نیستم چون آدم کم حوصله ای هستم ! البته عیب بزرگی است اما به داده اش شکر !!!
دیشب تازه چشمم گرم شده بود و خواب می دیدم که خوابم اما دوستی از ایران  زنگید و همان یک ذره خواب را هم بر ما حرام فرمود ... به همین سبب عکس ساعت بیگ بن را از دولت فخیمه ی  همیشه در صحنه بریتانیای کبیر  قرض کردم شاید کارساز باشد .. با مهر همیشگی

نخستین بار شاهپور بلوچ را خانه ی سیروس مشنگ دیدم از هند آمده بود !


نخستین بار شاهپور بلوچ را خانه ی سیروس مشنگ دیدم از هند آمده بود !
تورج پارسی
یک شنبه دوم ماه مه دوهزار پانزده !

آن سال دور تر ! نخستین بار شاهپور بلوچ را خانه ی سیروس مشنگ دیدم از هند آمده بود ! به دلم نشست ازجهانی که برای خود ساخته بود و در آن وول می خورد !
لیسانس فلسفه از ایران می گیرد رهسپار هند می شود نخست در آن دیار دامپزشکی را تمام می کند و بعد دکترا ی فلسفه   می گیرد و پس تر  پایش به فرانسه باز می شود و فلسفه را ادامه می دهد و سرازیر امریکا می شود و شروع می کند به تدریس در دانشگاه چند مدتی در دانشگاه می ماند خسته می شود رها می کند و می شود سگ بان  یکی از هنرپیشه های هالیوود !!! البته این هنرپیشه نمی دانسته که ایشان استاد سابق دانشگاه هم هست !!! از نزد او هم تمام می کند می رود می شود راننده تریلی  در تکزاس  ! یک مدت هم تریلی ران می شود و سرانجام در  پایتخت میانمار/برمه  /و با پرستاری ازدواج می کند و    آن زن دهنه اش را  با میخ تویله به زمین  گره می زند و یک جا نشین  و آدمش می کند !!  این بار به اتفاق همسر و دو فرزند ساکن نیوز لند می شود !!!  امورات را به تدریس و در بازنشستگی به گاوداری و سگ داری سپری می کند تا دیشب که زنگم زد از لندن ! دوست مشترکی را کشف کرده بود سراغی از من می گیرد نویدش می دهد که متاسفانه هنوز زنده است !!!
دیشب همه زندگی و نا زندگیش را شرح داد ، گفتم شاپور  سفر  تاریخی به  تجریش را بگو ، گفت یادت نرفته ؟!!!  بعداز اینکه از جلسه کنکور سرتاسری زدیم بیرون  با چندتا از بچه های کرمون  و شیرازخواستیم سوار اتوبوس بشیم بریم  سرپل تجریش که تعریفش را زیاد شنیده بودیم  ، نفر اول میخواد وارد اتوبوس بشه دیگری صبر میاره آن دیگری می گه صبر اومد  بهتره نریم ! مرد دوکاره ای / میان سال / که ایستاده بود با عصبانیت گفت کسی صبر نیاورده من بودم که گوزیدم !!! این کشور  با این تفکرچطور باید آباد بشود  !!  تازه این جوانانش هستند  !! آقا جان عطسه ا نتیجه ی تحریک مخاط بینی است ! پس با یک عطسه کارها باید بخوابد ، باید  صبر هزار ساله کرد !!! مرد غرو لوند کرد ما هم سوار نشدیم جراتم نکردیم که بخندیم !!
رشته ی فلسفه قبول شدم هفته دوم  آغاز سال تحصیلی بود که همان میان سال مرد ، وارد کلاس شد از جا برخاستیم ! یکی از استادان به نام بود ....
دیشب باز شاهپور تعریف کرد  و من خندیدم و وعده ی دیداری !!! البته اگر کسی صبر نیاورد  یا .......!!! 





از درد دل های یک آقای غربی

از درد دل های یک آقای غربی
تورج پارسی
سی ام اپریل دوهزار پانزده
فرهنگ تعارف در برخی سرزمین ها البته شرقی دست و پا گیرست ، طرف حوصله ندارد اما کج دار مریز می کشد آقاجان یک باره  خودت را نجات بده بگو خسته ام ، بی حوصله ام  دیگه وقت ندارم بی زحمت مزاحم مشوید !
این کار را نمی کنند اما یک جوری رفتار می کنند که ازهزار فحش بدترست .....یک جور از سر باز می کنند یا به قولی پی نخود هزار رنگ  می فرستندش !
 اگر بگویی آقای شرقی!  بانوی شرقی رفتار شما درست نیست !
پاسخ می دهد جانم از توقعاتت بکاه  !

سی ام آپریل

 Valborg  سی ام اپریل
جشنی به مناسبت پایان زمستان است ، اما  اکنون هوا در اپسالا آفتابی است اما یک درجه بالای صفرست ! امروز آتش افروخته می شود  ، در رودخانه شهر مسابقه ی قایقرانی برگزار می گردد، دانشجویان با کلاه مخصوص در جلو کتابخانه ی دانشگاه گرد می آیند ! روز بزرگی است ، روز میخوارگی بی شمار ..
این جشن سالیانه در استونی، فنلاند، لتونی، سوئد، جمهوری چک، اسلوونی و آلمان برگزار می گردد