از شب هجر تو شد ....

به سبک هندی علاقه دارم ، کنایات ، اشارات و تشبیهات در این سبک زیباست ..... این سبک یک جورایی نزدیک به سورالیسم است . این هم تک بیتی که در این سبک سروده و طراحی کرده ام :
سحرگاه وصال
تورج پارسی
بیست و هشتم اپریل دوهزار پانزده
از شب هجر تو
شد این همه غم مونس من
چند سالی

به سحرگاه وصالت مانده است ؟

به مناسبت بیست و پنجم اردیبهشت روز فردوسی

به مناسبت بیست و پنجم اردیبهشت روز  فردوسی


تورج پارسی


آدینه پانزدهم مه دوهزار پانزده


تصویری که فردوسی از عصر ضحاکی  می دهد :


نهان گشت کردار فرزانگان             پراکنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد ، جادویی ارجمند             نهان راستی ، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز              به نیکی نبودی سخن جز به راز


تصویری واقع گرایانه  یا رئالیستی یا زمینی قابل فهم قابل دید و نگرش در تاریخ معاصر. داد ترازوی حق است و پدیده ی مستقیم خردست اگر خرد نباشد نطفه ی داد یا عدالت بسته نمی شود . داد حق خود پروریدن ، زیستن و حرکت در همه ی عرصه های اجتماعی و بهره بردن از خیر عمومی است . بدون حرکت تغیر حاصل نمی شود . آب باید جاری باشد و گرنه می گندد اگر جاری بودن را از آب بگیریم بیدادست مرگ عدالت است وقتی داد هست طبیعت هم به آدمی دل خوش میکند:


جهان چون بهشتی شده آراسته       

 ز « داد »  و ز «خوبی  » و از « خواسته »


 بیداد خشکسالی است یا به گفته شاهنامه :


شود در جهان چشمه ی آب خشک     

نگیرد به نافه درون بوی مشک
ز کژی گریزان شود راستی   
پدید آید از هر سویی کاستی


انسان می تواند با داد که پدیده ی  خردست به پاکی و اشویی برسد . فردوسی با تاکید و ظریف کاری که ویژه اوست آنراچنین با رای قاطع بیان می کند

فریدون فرخ فرشته نبود   
به مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و د هش یافت آن نیکویی  
تو داد و دهش کن فریدون تویی

پرنده خواب پرواز می بیند.

پرنده  خواب پرواز می بیند.
تورج پارسی
سی ام جون دوهزار دوازده
موزاییک آشفتگی هایم
سنگ فرش کوچه را غمگین کرده است
درهای چوبی کهنه ی خانه ها
به سختی نفس می کشند
 و خبری هم از آفتاب نیست .
 دلواپس پرنده ای هستم
که در خلوتگه تاریکش خواب پرواز می بیند.

طبیعت دروغ نمی گوید...

طبیعت دروغ نمی گوید !!
تورج پارسی
چهار شنبه سیزدهم مه دوهزار پانزده

We Need to Relearn That We're a Part of Nature, Not Separate From It
صادق  هدایت  نوشت که تنها مرگ است که دروغ نمی گوید یعنی طبیعت دروغ نمی گوید ! پس دروغ پدیده ی اشرف مخلوقات است !!!
دیشب باز برنامه ی طبیعت را نگاه می کردم ، کاری که هر شب از واجبات است !!  آهنگی است پرطنین از گیاه تا پرنده از آبزی تا خزنده ....
امروز خطر انسان بر کره ی زمین بیش از زلزله و سونامی و..... است زلزله یا سونامی میکانیزم درون زمین  است اما آنچه که انسان که اشرف جهالت  است می کند ضد هستی است ، ویرانگری است !
انسان به جایی از غرور و نادانی رسیده است که خود را جدا و در راس طبیعت می بیند  اما  به گفته ی سرخ پوستان باید فهمید که ما بخشی از طبیعت هستیم نه جدا از آن و نه در راس آن !
این عکس را از تلویزیون شکار کردم ! پرواز گروهی پرندگان ! رقص خودجوش در دامن فضا !
 

سپانلوی شاعر هم رفت !

سپانلوی شاعر هم رفت ....

" فقط زمستان نیست

که در برودت آن فرصت مقایسه نداشته باشی " سپانلو

همدردی با اهل قلم و خانواده شاعر .....