امروز آباریس خواهر زاده ام عکسی را فرستاد به من که خود حکایتی است ، پرنده ایست در فضا !
البته این پرنده دیگر ، در شعر فروغ زندگی نمی کند ! در هوای آلوده تهران دارد آخرین نفس را می کشد !!!
فروغ فرخزاد
پرنده فقط یک پرنده بود
پرنده گفت : " چه بویی ، چه آفتابی ، آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت . "
پرنده از ایوان
پرید ، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری میپرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه میکرد
پرنده ، آه ، فقط یک پرنده بود