بر پرتگاه !

بر پرتگاه !

تورج پارسی

بیست و هفتم ژانویه دوهزار شانزده



" انسان در جستجوی " راستی " در لب پرتگاه بوده است

ولی /  من /  در تمام زندگی خود در جستجوی راستی ها،  بر پرتگاه حرکت کرده ام !! پرویز شهریاری 


دیشب با همین گفته ی استاد پرویز شهریاری مرد نیکی و راستی ساعت ها هم نشین بودم ! پرسشم این بود که چرا همیشه " راستی " بر لب پرتگاه است و راست جویان هم می باید بر همین پرتگاه حرکت بکنند ! پرتگاهی که با مرگ پیمان دارد !

ای چه بسا جستجوگران راستی که دره ها انهارا بلعیدند ، با وجود این هیچ گاه این راه بی مسافر نماند ! صدای تاریخ را باید شنید !


ما ایرونی ها آدمای بدی هم نیسیم !!!!!!

به گمانم در کیهان لندن دکتر الهی در یاداشت های بی تاریخش یادی کرده بود از استادش دکتر حمیدی شیرازی در کلاس درس ! من با یاری ذهن آنرا اینجا آوردم البته کمی گویش شیرازیش را پر رنگ کردم ! با مهر همیشگی 



ما ایرونی ها آدمای بدی هم نیسیم !!!!!!


دکتر حمیدی شیرازی :


ما ایرونی ها آدمای بدی هم نیسیم ، همه چیزمون به خودمون رفته ! مثلا میریم نمایشگاه نقاشی کر تابلوو می ایستیم سیل می کنیم مثل آدمای که تو کوچه درنرو /بن بست/ گیر کرده باشن ! شروع می کنیم از قابو تعریف کردن ! یعنی زحمت و هنر زبون بسه نقاشو هَیچی ، هی از قابو بگو هی از قابو بگو ! یعنی اومدیم نمایشگای قاب مگه ؟ !!!

ما ایرونی ها آدمای بدی هم نیسیم !!!!!!

به گمانم در کیهان لندن دکتر الهی در یاداشت های بی تاریخش یادی کرده بود از استادش دکتر حمیدی شیرازی در کلاس درس ! من با یاری ذهن آنرا اینجا آوردم البته کمی گویش شیرازیش را پر رنگ کردم ! با مهر همیشگی 



ما ایرونی ها آدمای بدی هم نیسیم !!!!!!


دکتر حمیدی شیرازی :


ما ایرونی ها آدمای بدی هم نیسیم ، همه چیزمون به خودمون رفته ! مثلا میریم نمایشگاه نقاشی کر تابلوو می ایستیم سیل می کنیم مثل آدمای که تو کوچه درنرو /بن بست/ گیر کرده باشن ! شروع می کنیم از قابو تعریف کردن ! یعنی زحمت و هنر زبون بسه نقاشو هَیچی ، هی از قابو بگو هی از قابو بگو ! یعنی اومدیم نمایشگای قاب مگه ؟ !!!

تمامی ارزش ما در اندیشیدن است *

تمامی ارزش ما در اندیشیدن است *

تورج پارسی

یک شنبه بیست و چهارم ژانویه دوهزار شانزده


تمامی ارزش ما در اندیشیدن است و شعر از کهنه سواران  اقلیم اندیشه است به زبان دیگر از هم سن و سال های موسیقی است . یک جوری هم رخت سپید ساقی گیری بزم هستی را ارث برده است . چه تلخ و چه شیرین زندگی را می آزماید تا به تازگی برسد ، مرگ شعر در راه نرفتن ، نگاه نکردن و یک جا ماندنست . به همین دلیل که می باید در کلبه ی چوبین بودن . نماند بلکه به خانه ی شدن اسباب کشى کند و باز از بودن به شدن . این حکم فلسفی تازه شدن است  و گریز از مطلق گرایی 

 به گفته ى رضا براهنى زیبایی شعر "در همزمان کردن ناهمزمانهاست در موزون کردن نا موزون ها ست " اگر شعرچنین توفیقی داشته باشد ، همیشگی و معاصر می شود ، جاری ، آشنا برای هر نسل در هر کوی و برزن جهان باکرانه .

اصولا در عرصه ی هنر آنچه برای انسان باشکوه و زاینده است و بتواند دوری را نزدیک کند و به غنای رویا و تخیل افزونی بخشد ، توجه ویژه می شود چرا که طلب می کند . با توجه به این خواست و ویژگی نمی توان برای آن حد و مرزی رسم کرد .

ودراینجای زمانست که کسی به نام شاعر مطرح می شود ، یعنی پس از زایش و راه رفتن شعر . آنچه از برشمرده ها برآیند می شود این است که   به گفته ی Andrei vozneseneski "شاعر ناب وجود ندارد ".  اما شعر ناب فراوان است که در همزمان کردن نا همزمان ها و در موزون کردن ناموزون ها آنچنان توفیق داشته است که گویی توانسته است به نفی نیستی قد علم کند . آنچه را در lysis ( دوستی ) جلد اول آثار افلاتون آمده است که شاعران ، پدران و رهبران ما در راه حقایقند از منظری دیگر به این قضیه نگاه شده است .

* بخشی از یک نامه است به شاعری در سال های پیش !