همین که رفت !!!!!

همین که رفت !

تورج پارسی

بیست و ششم فوریه  دوهزار شانزده


همین که رفت

پنجره ی اتاق را باز کردم 

کودکی در کوچه  با پستانکش  به آسمان نگاه می کرد

کودک شدم به آسمان نگاه کردم

آسمان بی دلواپسی آبی بود

 من  بی دل واپسی  آبی بودم 

و افق هم بی دلواپسی  آواز می خواند  وبا افتاب می رقصید  .

 

چقدردل واپسی ها  سایه دار شده بودند 

چقدر خانه پر از دل واپسی  بود

 چقدر عکس ها در قاب ساکت بودند !

چقدر واژه ها کهنه و چرک مرده بودند 

و یادم می آید که گلدان ها هرگز صبح  به خیر نگفتند .


همین  که رفت پنجره را باز کردم !

ودیگر  راه خانه را گم نکردم ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد