راه دشمن همه نشناخته ایم !


راه دشمن همه نشناخته ایم !

تورج پارسی

بیست و چهارم دسامبر دوهزار چهارده
 شعر بسیار اندیشمند نیما را دیشب می خواندم ، شاید بارهای بار این شعر را خوانده ام ، در هر نوبت همچون غزل های حافظ رمز گشایی می کند ! در این شعر نخستین واژه کلیدی " شناخت " است ، شناخت نیز برآیند اندیشه است ، دست آورد کنکاش است ! با درک زمان ،شناخت پدیده ها آسان می شود ، بی گدار به آب زدن که یک ضرب المثل زبان پارسی است در واقع نمودار ی از "نبود شناخت " است زنگ تلفن به صدا در آمد : الو می گویم ، می گوید زنده ای ؟ بوریس است دوست روسم دوست فیلسوف و روان شناسم که عادت به سلام ندارد , سلام می کنم :
Привет
بی جواب می ماند ، شروع می کند ، عادتش چنین است این کهن مرد بی خانمان جهان، از مسکو به الجزایر ، کوبا ، برمه ، تبت کوچیده و اینک باشنده ی سوئد است ، می گوید روی شخصیت روانی صدام و خمینی کار می کنم و بر می شمرد وجوه اشتراک شان و سر انجام پس از بیست دقیقه می گوید تاریخ برخی هنگام از زمان، سیرک گریه آوری می شود ! دارد می رود تبت این هم ییلاق دوست روس مان ، همسرش تبتی است !به حرف های بوریس می اندیشم که اهل فاکت است ، اهل پژوهش و استناد !قهوه ای می خورم و به تابلوه ای که ناهید خواهرم کشیده خیره می شوم ، جامی و خمی است و کلی معنا ...... دوباره به حضور نیمای یوش می رسم :
کچبی
نیمایوشیج/ علی اسفندیاری
کچبی دید عقابی خودسر
می برد جوجکان را یک سر
خواست تا چاره این راه کند
ببرد راهش و آواره کند
کرد اندیشه و کرد اندیشه
بر گرفت از بر خود آن تیشه
رفت از ده پی ان شرزه عقاب
پل ده را سر ره کرد خراب
راه دشمن همه نشناخته ایم
تیشه بر راه خود انداخته ایم .  ۱۳۰۸

Image may contain: 1 person
No automatic alt text available.

بر ای آفتاب ای توشه ی امید برا ای توشه ی خورشید / کسرایی


بر ای آفتاب ای توشه ی امید
 برا ای توشه ی خورشید / کسرایی

Image may contain: plant and candles
Image may contain: 1 person, candles

کریسمس را به همه ی مسیحیان جهان به ویژه هم میهنان مسیحی شادباش می گویم !

کریسمس را به همه ی مسیحیان جهان به ویژه هم میهنان مسیحی شادباش می گویم ! آرامش برای این جهان خونین و آشفته آرزوی من است . با مهر همیشگی

Image may contain: text

بلای نخواندن و نیندیشیدن هم کشتارش از جنگ و خشک سالی کمتر نیست


بلای نخواندن و نیندیشیدن هم کشتارش از جنگ و خشک سالی کمتر نیست

بیست و سوم دسامبر دوهزار شانزده

بلاهای زمینی از بلاهای آسمانی بیشترند ، نمونه بسیار آشکارش جنگ است و...
بلای نخواندن و نیندیشیدن هم کشتارش از جنگ و خشک سالی کمتر نیست !
حتااز خشک سالی هم یک سر گردن بالاتر است ! میدان برای بُل کومی یا پرمدعایی زیاد  می کند که خود " بلای بزرگی است " !

نیک آگاهیم آنکه می خواند و می اندیشد کمتر دچار این بیماری می شود ! این بیماری برآیند نخواندن و نیندیشیدن است ، اینان نقل قول هم می کنند بی آنکه به درستی یا نادرستی آن آگه باشند ! در واقع دشخوار می کنند ! و یک جور گرفتار تعصب کلامند !! البته جرات مقوله دیگری است ، جرات کلام، این خوبی را دارد که ارزیابی می شوی ، اندازه را پی می بری !..پارسال در همین روز مسعود احمدی و کیان قوام شیرازی عکس از ما گرفتند ماهم به هردو عکاسان را ملوکانه خلعت دادیم و مورد عنایت شان قرار دادیم تا به دعا گویی ذات اقدس مان هم چنان مشغول خدمت گذار باشند...... 
 رسیدم به خانه در شوشتری بیتی از دیوان شمس را زمزمه کردیم !! خوش مان آمد !!! کمی ناصرالدین شاهی شد !!! پیش میاد !! کاریش نمیشود کرد !!
:  تا که کبود است صبح ، روز بود در گمان 

چونکه بشد نیم روز، نیست دگر قیل و قال

 با مهر همیشگی

Image may contain: 2 people, people sitting, beard, glasses and indoor
Image may contain: 1 person, smiling, beard, glasses and suit
Image may contain: 1 person, beard, glasses and indoor

نخستین روز دی ما ه


تورج پارسی

بیست و یکم دسامبر دوهزار شانزده

شب دراز چله یا آخرین لحظه های تاریک پاییز با آغاز روز نخستین دی ما بی پایان رسید ! روز نخسین دی ماه را " خرم روز" خوانده اند / ابوریحان و گردیزی / و برخی هم خور روز یا خورشید روز گفته اند / قانون مسعودی / 
از امروز روزها به آرامی بلندترو شب ها کوتاه تر می گردند و بر قلمرو نور افزوده می گردد !
 شعری دیدم در صفحه ی بانو ندا شفیعی که شاعر شهراد میدری نخستین روز دی را ارج نهاده و شادباش گفته است ... با سپاس از شاعر و بانو شفیعی ، شعر در اینجا می آورم :

نخستین روز دی ماهت ، همایون
 شهراد میدری

پس از یلدا سحرگاهت، همایون 
طلوع روشن راهت، همایون 
 رسید اسب زمستان، یالش از برف 
نخستین روز دی ماهت ، همایون

Image may contain: sky, cloud, nature and outdoor