بخشی از شعر بلند بامدادان آبادی که در پانزدهم مارس هزار نهسد و هشتاد و هشت برای پسرانم روزبه و تریتا......
تورج پارسی
ترا یادست آبادی ،
همیشه بامدادی داشت ،
نیم روزی ، پسین هم لحظه هایی بود ،
و شب هم چادری تا از ورای آن ،
توانیم لختی اندام هر آساره را ، ❊
در برکه ی مواج گوهر بیز به دام آریم ،
یا که شب های مهتابی ،
که آبادی به روی بستری از نقره می خوابید ،
گل شب بو ، فضا را عطر می پاشاند،
و صادق بود این عطر گل شب بو!
ترا یادست آبادی ؟
.............
* آساره / ستاره