اگر صدفی پیدا کردی

غم

by Touradj Parsi on Thursday, 31 March 2011 at 07:03

اهل امروزند، بخش پایانی. دکتر احسان تبری


اهل امروزند

بخش پایانی
کوچه باغ
مرتضا احمدی خواننده غزل کوچه باغی یا بیات تهران

  

ادبیات عامیانه

    ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها

    احسان تبری

 

 

    ما در این جا به بررسی طبقه بندی شده ی ترانه ها خاتمه می دهیم. این طبقه بندی البته ناتمام است، زیرا بسیاری نکات دیگر در ترانه های عامیانه منعکس است که در این طبقه بندی نمی گنجیده است. برای بسیاری از حوادث روزمره ، پدیده های طبیعی و اجتماعی روزمره، ترانه ی کوچکی هست که ورد آسا خوانده می شد. مثلن:

    � برای موقعی که هوا سرد است: یخ کردم و یخ کردم، گربه رو تو مطبخ کردم، گربه زن عموم شد، دمپختکا تموم شد.

   � برای تمام کردن کاری: تموم شد کار پوستین، فقط مونده سر آستین، ننه م رفته عروسی.

    � در آرزوی دمیدن خورشید: خورشید خانم آفتاب کن، یک مشت برنج تو آب کن (یه مش)، ما بچه های گرگیم، از سرمایی بمردیم.

    � هنگام آمدن باران: بارون میاد غلغله چی، تو جیب بابام پر نخودچی (نخوچی)، بارون میاد ریزه ریزه، تو جیب بابام پر فیروزه.

    � برای عبور عروس: عروس میبرن کوچه به کوچه، براش میپزن آش آلوچه.

    � ترانه های کودکان دبستان: یک، دو، سه، زنگ مدرسه، چار، پنچ، شش، ناظم بیا پیش، (نخودچی کیشمیش)، هفت، هشت، نه، یک قدم جلو!

    و نیز: عدسی فردا مرخصی. فیتیله ! فردا تعطیله. لوبیا ! فردا زود بیا !

    � در استهزای حاجی آقا : حاجی آقا  زن گرفته، خرجیش و از من گرفته، حاج آقا موش گرفته، عبارو به دوش گرفته.

    � در وصف ماست: عجب ماس، عجب ماس، کل عباس، دومن نون و یه من ماس، از این ماس کل عباس، چشَم دید و دلم خواس.

    � به هنگام بازی برای خاموش شدن (دم فروبستن): الله و هُپ، سنگ ترب، پشگل بز، بخور و بلُپ ! (لپیدن گویا یعنی با لُپ ها و پرخوردن).

    � در استهزای فکلی ها: آقای فکل،چه چه! ته سیگار داری چه چه !، .......

    و از این قبیل فراوان است.

    تمام این ترانه ها با آن که ممکن است در وهله ی اول بی بها و مبتذل و گاه رکیک به نظر رسند، از جهات اشکال وزن، اشکال قافیه، جسارت مضمون و ویژگی های لفظ بسیار جالب و قابل بررسی هستند. شعر فارسی می تواند از این ها در موارد یاد شده الهام گیرد و خود را غنی تر کند.

    به ترانه های عامیانه باید " کوچه باغی" را نیز افزود. کوچه باغی غزل وارهای عامیانه برای خواندن در پرده های دستگاه های موسیقی ایرانی است.

    این اشعار یا ساخته خود مردم یا مسخ شده ی اشعار ادبی است که رنگ عامیانه به خود گرفته است. تعداد آن ها نیز زیاد است و با آن که از جهت آن که  وزن عروضی در این جا مراعات می شود، آن را باید از مقولۀ " اوسانه" خارج کرد. برای داشتن تصوری از آن ها، چند نمونه ذکر می کنیم:

    � شب عید است و یار از من چغندر پخته میخواهد

    خیالش می رسد من گنج قارون زیر سر دارم

    � شبی رفتم به گل چیدن ، گرفت از دامنم خاری

    صدا از باغبون اومد که این دزد است و نگذارین

    � پیرهن از برگ گل، از بهرِ یارم دوختم

    پیرهن خش خش نکن شاید که بیدارش کنی

    بلبل آوازه خوان آوازه می خواند به باغ

    بلبلا کم خوان که می ترسم که بیدارش کنی.

    بخش چهارم: نتیجه گیری

    ما در این بررسی، ترانه های عامیانه ی فارسی متداول در تهران را از جهت وزن، قافیه، مضمون و سبک هنری مورد تحلیل قرار داده و این ترانه ها را از جهت مضمونی آن به چند گروه تقسیم کرده و از هر گروه نمونه هایی ارایه داشته ایم. خواننده می تواند اکنون خود را در این زمینه دارای تصور روشنی بداند. کاری که باید انجام گیرد و تا کنون نیز از طرف برخی از گردآورندگان معاصر ایرانی انجام گرفته، بررسی منظم و علمی این ترانه ها نه فقط در تهران بلکه درسراسر کشور است.

    از شاعران معاصر احمد شاملو (ا.بامداد) موفق شده است در وزن، شکل و روح و مضمون ترانه های عامیانه آثار ادبی به وجود آورد (مانند ترانه ی "پریا"). این کوشش احمد شاملو نشانه ی ثمر بخشی کوشش هایی در این جهت و از این قبیل است. بررسی فولکلور ایرانی و فرا زاندن این فولکلور (که به طور عمده خلاقیت ناخودآگاه خلقی است) تا سطح فعالیت خودآگاه هنری، کاری است که نه تنها در زمینه ی شعر، بلکه در همه ی زمینه ها می تواند به رشد هنر ایران کمک جدی کند.

    منبع : یادداشت های فلسفی

    پی نوشت ها :

 

    ١- نام گذاری "متل"، "اوسانه" و "نیرنگستان" به ترتیب برای قصه ها و ترانه های عامیانه و آداب و رسوم خاص هدایت است.

    ٢- ‌Accent tonique

    ۳- اگر مساله ی فونتیک و وزن برخی شعرهای کهن اوستایی و پهلوی به طور قطع روشن بود، ما سودمند می شمردیم که در مقابل وزن های موجود ترانه های عامیانه، برخی وزن های کهن را بیاوریم. ولی این عمل ما را وارد  مقایسه های مشکوک می سازد. همان طور که  هنینگ به درستی در بررسی انتقادی نظریات دیگران یادآور شده است، در این زمینه نمی توان حکم قطعی داد. یعنی نمی توان درباره ی فونتیک زبان های مرده اظهار نظر کرد. شاید  وسایل معاصر زبان شناسی و فونولوژی ما را زمانی به حل این مشکل نایل گرداند، ولی اکنون جز حدسیات نمی توان تکیه گاه دیگری جست.

    ٤- ‌Reverbation

    ۵- در زبان تاچیکی " چار بر" یعنی گردو.

    ٦- Depoetise

    ۷- غز در ترکی یعنی دختر که با واژه ی کیژا، کیجا (در مازندرانی به معنای دختر) هم ریشه است. یعنی ارباب آن ده بانویی بود.

    ٨- همیشه شاهان شهوت ران در شکار دختران زیبای "رعایای" خود بودند!

    ٩- روشت (یعنی روش) مانند خورشت (خورش) بُرشت (برش) و غیره.

 

 

      

 

 

 

    در ترانه زیرین یک " لنگ حمام" تنها ثروت دارنده ی آن است و حسنی همه ی  نیازهای خود را با آن رفع می کند.

    � هم گل منگوله، هم سفرة نونـه، هم لنگ حمـومه، هم حسنـی بـه سـر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هس (یعنی بساط فروش خود را روی لنگ پهن می کند)، هم  لحاف دوشش هس.

    تم های اجتماعی درترانه های عامیانه چندان زیاد نیست ولی طعنه ها و متلک های روزمره علیه کچل، پیرزن، شوهر، هوو، عمه،آدم های سبزه رو، فکلی و غیره متعدد است. برخی نمونه ها را ذکر می کنیم:

    � علیه پیرزن:

    امون!  امون! زمونه! یک پیره زن نمونه، مگه پیره زن چی کرده؟ زلفارو قیچی کرده. پیرزنیکه دو گاب داش، سوراخ خونش راهاب داش (راه آب)

    � و نیز: - تخمه می شکنی پیرزن؟ - دندون ندارم، فرزند! جارو می کنی پیره زن؟- قوت ندارم ( یا کمر ندارم) فرزتد ! شوهر می کنی پیره زن ؟ - اختیار دارین! فرزند!

    چند نمونه ی دیگر از این نوع ترانه ها را می آوریم:

    � شکایت از شوهر: این دختر بوره بوره، لب میزنه به آبغوره، آبغوراش نمک داره، حاج علی خان یدک داره، یدکش یرقه میره، در خونه داروغه میره: " - داروغه جون! عرضی دارم، دل پر دردی دارم، شوهرم زن کرده، پشتش و بر من کرده، دو نون از من کم کرده."

    � علیه زنی رقیه نام: سگه واق واق میکنه، گربه پیاز داغ میکنه، خره عرعر میکنه، دنبش یکور میکنه، رقیه رق میزنه(واژة " رق" من درآوردی است تا با " صندون" قافیه شود) سرشو به صندوق میزنه (کونشو... )، صندوق ما خراب شد، دل رقیه کباب شد.

 

 

همایون خواننده غزل کوچه باغی

    � علیه خاله: هر که عروس عمه شد، سرخ و سفید و پنبه شد، هرکه عروس خاله شد، سوسک سیا جزغاله شد.

    علیه آدم گندومگون: سیا سیا، خونة ما نیا، عروس داریم، بدش می یاد (می آید).

    نیز در همین مضمون : قوری لب طلایی، نه قند داره نه چایی، عروس به این کوتایی، داماد به این سیایی، هر دو به هم میایی.

    � دعوای خانوادگی:

    اقوام عروس می گویند:

    پسر شما شرابیه، روز که میشه به بازیه، شب که میشه به قاضیه.

    اقوام داماد می گویند:

    دختر شمارو شا  میبره (٨) ، سیر و تماشا میبره، ریسمون به حلقش میکنه، رسوای خلقش میکنه.

    � علیه کچل: کچل کچل کلاچه، روغن کله پاچه، کچل رفته به اردو، برای نصفه گردو، گردو رو آب برده، کچله رو خواب برده.

    ۵- ترانه های غنایی که در آن عشق یا احساس غنایی دیگری بیان شده

    عنصر غنایی (لیریک) که بیانگر احساسات و عواطف انسانی در قبال حوادث زندگی است در ترانه های عامیانه فارسی همه جا دیده می شود و مانند عنصر طنزآمیز که رابطه ی خشم یا استهزا گوینده را به پدیده های زندگی فردی و اجتماعی نشان می دهد. دو پایه ی مهم آفرینش هنری در این ترانه هاست. لذا اگر بخواهیم در این زمینه ها نمونه های متعدد بیاوریم، باید برخی از ترانه ای یاد شده را مکرر کنیم. (مانندترانه ی: " رفتم به سوی صحرا، دیدم سواری تنها" که در بند ۳ ذکر گردیده و درباره ی آن بحثی نیز شده است) ولی جهت غنایی در دو قطعه زیرین به اوج ویژه ای می رسد.

    � - تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم دورت می گردم، - تو که ستاره میشی دورم میگردی، منم ابری میشم روت رو می گیرم،- تو که ابری میشی روم رو می گیری، منم بارون میشم تُن تُن می بارم (یعنی تند تند)، - توکه بارون میشی تن تن می باری، منم سبزه میشم سر درمیارم، - توکه سبزه میشی سر در می آری ، منم گل می شم و پلوت می شینم � تو که گل میشی و پلوم میشینی ، منم بلبل میشم چه چه می زنم (واست می خونم) .

    � و نیز: دیشب که بارون اومد، یارم لب بوم اومد، رفتم لبش ببوسم، نازک بود و خون اومد، خونش چکید تو باغچه، یه دسته گل دراومد، رفتم گلش بچینم، پرپر شد و ور اومد، رفتم پرش بگیرم، کفتر شد و هوا رفت، رفتم کفتر بگیرم، آهو شد و صحرا رفت، رفتم آهو بگیرم، ماهی شد و دریا رفت.

    این استحاله و تبادل دایمی، این پی گرد جاویدان در درون عناصر، این سیر و سفر بی سرانجام عشاق در ژرفای طبیعت، نکته ی دل انگیزی است که در این دو قطعه ی غزل وار آمده و در قطعات دیگر نیز چون آن که دیدیم همانند داشته است. در قصه ی " دویدم و دویدم " ما با نمونه ای از این استحاله ها آشنا شدیم . در قصه ی " منم منم بلبل سرگشته" نیز تبدیل شدن به پرنده دیده می شود. در قصه ی " رفتم به سوی صحرا " نیز آرزوی  تبدیل شدن به مرغ ذکر شده است. تصور می رود می توان این نکته را یک ویژگی مضمونی در ترانه های عامیانه فارسی دانست. به هر جهت بسیار زیباست. این ترانه ها را می توان در گنجینه ی ادبیات فارسی وارد ساخت.

 

بانو جمیله

  ٦- ترانه های رقص و تصنیف های عامیانه

    ترانه ی عامیانه ی چندی بـرای کف زدن، دم گرفتن و بـرای رقـص است. از آن ها نمونه ای چنـد ذکـر می کنیم:

    � این جا تهرونه - بشکن! قر فراوونه - بشکن! من نمی شکنم - بشکن! برای تاجرا - بشکن! روی آجرا -بشکن! زیر درخت یاس - بشکن! کردم التماس - بشکن! زیر درخت توت - بشکن! افتادم به روت - بشکن!‌ (توسل به رکاکت به قصد خنداندن شنوندگان معمول است)، این جا بشکنم یار گله داره، اون جا بشکنم یار گله داره.

    یا این ترانه که برای کف زدن و رقص است:

    � البته، البته، البته، البته هونگ دسته داره، آلبالو گیلاس هسته داره، آفتابه پسر عموی فیله، این ریش برادر سیبیله، آفتابه سوار بر لگن شد، گنجشک رفیق کرگدن شد، دیشب که به دست ما چپق بود، حموم نظامیه قُرُق بود.

    بنای این شعر ربط مسایل بی ربط برای ایجاد خنده است. از ترانه های معروف عامیانه برای رقص، ترانه ی زیر است:

    � عمو سبزی فروش! - بله، قرمساق کم فروش! - بله، سبزی هم داری؟ - بله، سبزیت باریکه؟ - بله، دالون تاریکه؟ - بله، سبزیت گل داره؟ - بله، درد دل داره؟ - بله، ابروم رو دیدی؟ - بله، خوب پسندیدی؟ - بله، وسمه خریدی ؟ - بله ، به ریشت خندیدی ؟ - بله ، ترتیزک داری ؟ - بله ، پاچه خیزک داری؟ - بله.

    همراه کردن رقص با تصنیف که " دکلامه" می شود و انتخاب " پرسوناژ" معینی از عامه ی مردم در فولکلور ما امر رایجی است.

    ترانه های زیر که ما بخشی از آن را ذکر می کنیم، گویا برای رقص هایی است که با مضمون معین و ژست هایی که کار دارنده مشاغل را نشان می دهد، اجرا می شود.

    � مرد غریبم زی پنبه، تازه رسیدم زی پنبه، از نجار است اره، از بناهاست ماله، از علافاست گاله، از حلاجاست پنبه - اره و ماله و گاله و پنبه- مرد غریبم زی پنبه... الخ.

    � یا : عمواغلی کی خر می کشی؟ فردا

    چیشو به من میدی؟ دنبشو

    دنب خرتو جاروی مادر زن تو ... الخ

    آن بخشی از ترانه های عامیانه که ویژه ی تصنیف (به منظور خواندن با آلات موسیقی است) اغلب از تضنیف هایی کـه در دوران سلسله ی قاجـار در تهران مرسوم بوده، گرفته شده است. تعداد این تصنیف ها  زیاد است. چند نمونه ذکر می کنیم:

   ترانه ی معروفی که هنوز در مجالس عروسی خوانده می شود:

    � بیا برویم از این ولایت من و تو، تو دست مرا بگیر و من دامن تو - ای یار مبارک بادا � ایشالا مبارک بادا ! قربان بروم روشت مرغابی را (٩) ، آن حوض بلور و گردش ماهی را، این حیاط و اون حیاط، بپاشین نقل و نبات، به سر عروس و داماد، پنچ دری رو به قبله، شروشر آبش میاد، عروس ما بچه ساله، سر شب خوابش میاد، کوچه تنگه؟ بله. عروس بلنده؟ بله. دست به زلفاش نزنین، مرواوری بنده، بله. گل دراومد از حموم، سنبل دراومد از حموم، شاه دوماد رو بگین، عروس دراومد ازحموم. عروسه شاهانه، ایشالا مبارکش باد! عیش بزرگانه، ایشالا مبارکش باد!

    � تصنیف دیگر: دختر شیرازی دختر شیرازی، ابروتو به ما بنما تا بشم راضی، ابرومو میخای چه کنی ای بی حیا پسر، کمون به بازار ندیدی اینم مثل اونه ولیکن نرخش گرونه،

    (در بندهای بعد به جای ابرو اعضای دیگر مانند " چشما"، " سینه" مطرح است و به بادام و لیمو تشبیه می گردد و بقیه الفاظ ثابت می ماند.)

    � تصنیف دیگر: رفتم بازار زرگرا (رزگرها)، دیدم خانم چادرسرا  (الف زائد است برای قافیه)، گفتم: خانم خونت کجاس، گفت: خونمون خیابونه، پشت خونمون آب روونه، به وقت بیا که وقت باشه (که وخ باشه)، آفتاب سر درخت باشه (درخ باشه)، بچه ام توی مطبخ باشه.

    � تصنیف معروف دیگر: سر دست یارم مخمل آبی - جونم، عقلت و نده به آدم  بابی - جونم، سر دست یارم مخمل طوسی � جونم، مالت و نده به آدم روسی � جونم، سر دست یارم مخمل کاشی - جونم، عقلت و نده به آدم ناشی - جونم،  سر شو  شد (شو: شب)، نصفه شو شد، وقت خو شد (خو: خواب)، دلم ئو شد (ئو: آب) نیومد یارم، گل بی خارم، تاج قاجارم.

    چون آن که گفتیم تعداد این تصنیف ها زیاد است و تفاوت اساسی آن ها  با تصنیف های بعدی که شیدا و عارف برجسته ترین نماینده ی آن بودند، در خصلت قوی فولکلوریک آن است. این تصنیف ها با صمیمیت خودمانی بیش تری از تصنیف های ادبی دوران بعد که مطالب را در عبارات مدمغ تر و احساسات را در چارچوب یکنواخت تر بیان می داشتند، رنگ زمان و روان را منعکس می کنند.

 

بانو شهپر خواننده عمو سبزی فروش

    ما در این جا به بررسی طبقه بندی شده ی ترانه ها خاتمه می دهیم. این طبقه بندی البته ناتمام است، زیرا بسیاری نکات دیگر در ترانه های عامیانه منعکس است که در این طبقه بندی نمی گنجیده است. برای بسیاری از حوادث روزمره ، پدیده های طبیعی و اجتماعی روزمره، ترانه ی کوچکی هست که ورد آسا خوانده می شد. مثلن:

    � برای موقعی که هوا سرد است: یخ کردم و یخ کردم، گربه رو تو مطبخ کردم، گربه زن عموم شد، دمپختکا تموم شد.

   � برای تمام کردن کاری: تموم شد کار پوستین، فقط مونده سر آستین، ننه م رفته عروسی.

    � در آرزوی دمیدن خورشید: خورشید خانم آفتاب کن، یک مشت برنج تو آب کن (یه مش)، ما بچه های گرگیم، از سرمایی بمردیم.

    � هنگام آمدن باران: بارون میاد غلغله چی، تو جیب بابام پر نخودچی (نخوچی)، بارون میاد ریزه ریزه، تو جیب بابام پر فیروزه.

    � برای عبور عروس: عروس میبرن کوچه به کوچه، براش میپزن آش آلوچه.

    � ترانه های کودکان دبستان: یک، دو، سه، زنگ مدرسه، چار، پنچ، شش، ناظم بیا پیش، (نخودچی کیشمیش)، هفت، هشت، نه، یک قدم جلو!

    و نیز: عدسی فردا مرخصی. فیتیله ! فردا تعطیله. لوبیا ! فردا زود بیا !

    � در استهزای حاجی آقا : حاجی آقا  زن گرفته، خرجیش و از من گرفته، حاج آقا موش گرفته، عبارو به دوش گرفته.

    � در وصف ماست: عجب ماس، عجب ماس، کل عباس، دومن نون و یه من ماس، از این ماس کل عباس، چشَم دید و دلم خواس.

    � به هنگام بازی برای خاموش شدن (دم فروبستن): الله و هُپ، سنگ ترب، پشگل بز، بخور و بلُپ ! (لپیدن گویا یعنی با لُپ ها و پرخوردن).

    � در استهزای فکلی ها: آقای فکل،چه چه! ته سیگار داری چه چه !، .......

    و از این قبیل فراوان است.

    تمام این ترانه ها با آن که ممکن است در وهله ی اول بی بها و مبتذل و گاه رکیک به نظر رسند، از جهات اشکال وزن، اشکال قافیه، جسارت مضمون و ویژگی های لفظ بسیار جالب و قابل بررسی هستند. شعر فارسی می تواند از این ها در موارد یاد شده الهام گیرد و خود را غنی تر کند.

    به ترانه های عامیانه باید " کوچه باغی" را نیز افزود. کوچه باغی غزل وارهای عامیانه برای خواندن در پرده های دستگاه های موسیقی ایرانی است.

    این اشعار یا ساخته خود مردم یا مسخ شده ی اشعار ادبی است که رنگ عامیانه به خود گرفته است. تعداد آن ها نیز زیاد است و با آن که از جهت آن که  وزن عروضی در این جا مراعات می شود، آن را باید از مقولۀ " اوسانه" خارج کرد. برای داشتن تصوری از آن ها، چند نمونه ذکر می کنیم:

    � شب عید است و یار از من چغندر پخته میخواهد

    خیالش می رسد من گنج قارون زیر سر دارم

    � شبی رفتم به گل چیدن ، گرفت از دامنم خاری

    صدا از باغبون اومد که این دزد است و نگذارین

    � پیرهن از برگ گل، از بهرِ یارم دوختم

    پیرهن خش خش نکن شاید که بیدارش کنی

    بلبل آوازه خوان آوازه می خواند به باغ

    بلبلا کم خوان که می ترسم که بیدارش کنی.

    بخش چهارم: نتیجه گیری

    ما در این بررسی، ترانه های عامیانه ی فارسی متداول در تهران را از جهت وزن، قافیه، مضمون و سبک هنری مورد تحلیل قرار داده و این ترانه ها را از جهت مضمونی آن به چند گروه تقسیم کرده و از هر گروه نمونه هایی ارایه داشته ایم. خواننده می تواند اکنون خود را در این زمینه دارای تصور روشنی بداند. کاری که باید انجام گیرد و تا کنون نیز از طرف برخی از گردآورندگان معاصر ایرانی انجام گرفته، بررسی منظم و علمی این ترانه ها نه فقط در تهران بلکه درسراسر کشور است.

    از شاعران معاصر احمد شاملو (ا.بامداد) موفق شده است در وزن، شکل و روح و مضمون ترانه های عامیانه آثار ادبی به وجود آورد (مانند ترانه ی "پریا"). این کوشش احمد شاملو نشانه ی ثمر بخشی کوشش هایی در این جهت و از این قبیل است. بررسی فولکلور ایرانی و فرا زاندن این فولکلور (که به طور عمده خلاقیت ناخودآگاه خلقی است) تا سطح فعالیت خودآگاه هنری، کاری است که نه تنها در زمینه ی شعر، بلکه در همه ی زمینه ها می تواند به رشد هنر ایران کمک جدی کند.

    منبع : یادداشت های فلسفی

    پی نوشت ها :

 

    ١- نام گذاری "متل"، "اوسانه" و "نیرنگستان" به ترتیب برای قصه ها و ترانه های عامیانه و آداب و رسوم خاص هدایت است.

    ٢- ‌Accent tonique

    ۳- اگر مساله ی فونتیک و وزن برخی شعرهای کهن اوستایی و پهلوی به طور قطع روشن بود، ما سودمند می شمردیم که در مقابل وزن های موجود ترانه های عامیانه، برخی وزن های کهن را بیاوریم. ولی این عمل ما را وارد  مقایسه های مشکوک می سازد. همان طور که  هنینگ به درستی در بررسی انتقادی نظریات دیگران یادآور شده است، در این زمینه نمی توان حکم قطعی داد. یعنی نمی توان درباره ی فونتیک زبان های مرده اظهار نظر کرد. شاید  وسایل معاصر زبان شناسی و فونولوژی ما را زمانی به حل این مشکل نایل گرداند، ولی اکنون جز حدسیات نمی توان تکیه گاه دیگری جست.

    ٤- ‌Reverbation

    ۵- در زبان تاچیکی " چار بر" یعنی گردو.

    ٦- Depoetise

    ۷- غز در ترکی یعنی دختر که با واژه ی کیژا، کیجا (در مازندرانی به معنای دختر) هم ریشه است. یعنی ارباب آن ده بانویی بود.

    ٨- همیشه شاهان شهوت ران در شکار دختران زیبای "رعایای" خود بودند!

    ٩- روشت (یعنی روش) مانند خورشت (خورش) بُرشت (برش) و غیره.

 

 

      

 

 

بانو دلکش خواننده غزل کوچه باغی

رقص ایرانی

ایرج خواننده غزل کوچه باغی
دکتر احسان تبری

دیوارها برای دل تنگی کافی اند

دیوارها برای دلتنگی کافی اند

تورج پارسی

تب داشتم ، پهلومم درد می کــرد ، دوتا کپسول

Dolxene

ودو تا قرص

 Alvedon

کـــــه می خوردم تنم سست می شد و رخوت تا مغز استخون ومی گرفت و تخت میشد زادگاه و جایگاه و آرامگام . به چپ که غلتیدم روی پاکتی که چندتا قرص Losec

توی آن بود نوشتم : هرچه هست توی چشاشه ! لامپ وخاموش کردم تا شاید بخوابم ولی از شعر لبریز شده بودم ، دوباره لامپ روشن کردم وهمه ی  شعرونوشتم  . اما نمی دونم شعرو برای کی گفتم ،  اما می دونم هستش ، یه روز شبحی ازاین مثل افلاتونی رو روی دیوار غار دیدم ، بیشترازین چیزی نمی دونم فقط یه سایه بود که آوردمش تو شعر.

درد ولم نمی کنه بد جوری پاپیچم می شه ، از تخت اومدم بیرون کـــــــــه چشا را بکشم ، اما درد نمی زاره ، از اون طرف هم قلم مو منو به طرف بوم هول می ده نمی دونم چه موقع بود ، روز بود یا شب ، برف بود یا بارون یاآفتاب شروع کردم که چشارا بکشم ، می خوندم و می کشیدم :

توی خلوت دل من

چش تو میاد سراغم ...

نمی دونم چقد وقت برد تا آماده شد ، یه روز یه هفته یه ماه ، چقـــــــــد درست نمی تونم به خاطر بیارم . بلاخره چشا ، همون چشا ، همون مثل افلاتونی اومد و شد یه تابلو . وقتی بهش زل می زنم مثل اینکه بهم لبخند میزنه ، این بیشتر وادارم می کنه که باقی اندام را بکشم . توی این چشا یه راز هست ، این چشا زنده ن ، نگاش زنده و رازناکه ، اما چه رازی نمی دونم ، همین باعث شده که نتونم از کنار بوم جم بخورم . چمپاتمه زدم و بهش نگاه می کنم ، اونم نگاش انداخته روم اما نمی تونم زیرسنگینی  نگاش بمونم ، سرم میندازم پایین اما سنگینش وحس می کنم . درد و فراموش کردم ، البته نه اینکه درد ندارم اما تو این موندم که چرا نمی تونم باقی اندام وبکشم ، حتا این میل تو قلم مو هم نیس ، اما تو خودم جداله ، باید بتونم اندام وبکشم ، مثل اینکه چشا هم نمی خوان باقی اندام تکمیل بشه .

 

 

ماهاست گرفتارم هرچه کنسرو و نون کپک زده بود خوردم دیگه دارم دیوونه میشم ، عجب گیری کردم پاشدم که بوم و پاره کنم اما جرات نکردم زیر نگاش خم شدم تا یه باره قلم مو بی اراده تو دسم شروع کردبه حرکت و پس از ماها تلاش باقی اندام را کشیدم .تابلو آماده شده زنی با نگاهی جادویی و اندامی لخت و آفتابی . از بس خسته بودم ، روی تابلو تاقباز خوابیدم دسام گذاشتم زیر سرم ، سفتی پستوناش و زیر پشتم حس کردم . به سقف نگاه کردم ، به اندازه ای به سقف نگاه کردم که سقف پاشد و رفت . راس راسی سقف رفت ، حالا دیگه اتاق سقف نداره ، شدم همسایه آسمون ، همسایه شب ، همسایه فضای باز و بی مرز ، بهتر نفس می کشم ، آفتاب میاد ، مهتاب میاد منم یــــه بند تاقباز خوابیدم ، پستونای سفتو زیـــــرم حس می کنم .هیچ کس به اندازه ی من فضا نداره ، سهم من تو آسمون تعین شده ، حالا راضیم که اتاق سقف نداره ، نمی دونم چرا قبلا سنگینیه سقفو حس نکرده  بودم . وقتی پاشدم یه هو زنه هم از تو تابلو اومد بیرون وایساد روبروم و بهم زل زد ، زیبایی زن بی مرز و بی اندازه بود و نمی تونست پدیده ی قلم موی من باشه ، از دیدنش چشام سیاهی رفت اومد م که یه زیر پوش بسیار نازک دریایی تنش کنم اما دسمو پس زد و با لبخندی فقط نگام کرد . از نگاش فهمیدم که یعنی کارو خراب نکن .

سخت از سرزنشش ترسیدم ، فهمید با مهربونی گفت تو تقصیر نداری ، اما من دوست ندارم . بهش نگاه کردم ، راسی راسی این خودشه ، همون زن  توی تابلو ، همونیه که نمیدونم چقدر عذاب بردم تا کشیدمش ، حالا وایساده و باهام حرف می زنه . می دونسم هر چی هست توی چشاشه ! اما نه تا این اندازه .

اتاق سقفی داشت ، دنیام یه دیواری داشت ، اما حالا سقفی بالای سرم نیس ، تو فضا عریونم ، خواسم با قلم مو یه سقفی درس کنم ، داشتم فکرشو می کردم که اومد کنارم نشس و دسشو انداخت دور گردنم و تو چشام خیره شد ، قلم مو از دسم افتاد . تا حالا بوده کسی از زیبایی بترسه که من ترس ورم داشته ، تو این ترس و تلواسه غلت  می زدم دس به یخه ی خودم بودم که گفت : قفس برام نساز ، همین اندازه که بندی شعر و نقاشیم کردی بسه ، اتاق سقف نمی خواد .

گفتم : آخه ! اومد تو حرفم وگفت  :این دیوارا کمند برای دلتنگی ؟

هیچی نگفتم ، دسام می لرزیدند ، به اون چشا فکر می کردم که سایه شون رو دیوار غار افتاده بود و با کمک شعر و نقاشی بهشون جون دادم حالا که همه چیز درست شده می ترسم !

زیبایی بی مرزه ، مطلقه ، قابل نیایشه ، اگر زیبایی نبود آدمی چه کار می کرد تو دامن طبیعت ، اینهمه رنگ چه جوری با هم نشستن تا بتونند هم آهنگی را درست کنند این همه قانونمندی ؟ در این زن هم طبیعت به یه مانور دس زده ، شاید آخرین و بهترین نمایش طبیعته . آیا میشه باهاش هم خوابگی کرد ، نه نباید این کارو کرد ، اونوقت زیبایی ش عادی جلوه می کنه ،  پس چطوری میشه جغرافیای اندامش و بررسی کرد ، اونم نمیدونم . ولی این زیبایی یه همراز و همدم لازم داره ، عشق ، عشق  . اصلا شیدایی جزیی از همین قانونمندیه ، وقتی گل  و بو می کنی در واقع باهاش همخوابگی می کنی ، این زن یا این زیبایی باید خودشو منتقل کنه ، باید بیامیزه .

 

صدای سیتار هندی خونه را پر می کنه ، زن زیبا که هنوز نامی براش نذاشتم لم داده و بربر منو نگاه می کنه اما هیچی نمی گه ، صدای سیتار ، اصلا صدای رودخانه گنگ اتاق را پر می کنه ، اماچون اتاق سقفی نداره آسمونو فرا می گیره ، با خودم در جدالم و صدای کشدار سیتار منو تو گنگ فرومی بره . تاگــــور با لبخندی نوازشگراومد ه توو رو در روم  ایستاده  ، اما در که نزد ، پس چه جور تونست بیاد تو ، خب خونه ی بی سقف این خوبی را داره . تاگور با نوای ملایم سیتار که نی  اونوهمراهی می کنن می خونه :

خدا نه برای خورشید ،

و نه برای زمین ،

بلکه برای گل هایی که برایمان می فرستد ،

چشم به راه پاسخ است .

 

آه که چشمام گنگ میشن ، می سوزم ، من چه پاسخی دارم ، من که سرتاپا پرسشم ، من اگر جزیی از کائناتم ، پس چرا باید بار همه ی کائنات را به دوش بکشم . خستم ، سخت خستم . زنه با همان چشمایی که کارزار را بر پا کرد لم داده و به من خیرست ، تاگور به سوی او نگاه می کنه و می خونه :

ای زیبا خود را در عشق بیاب ،

نه در چاپلوسی آینه .

نه تاگور این زن  به آینه نیازی نداره ، چرا که خود ش آینه است ، یه آینه ی بزرگ که خورشید روشنیشو از او می گیره ، فقط به من بگو چطور میشه این زیبایی را با عشق زینت داد ؟

تاگور رفت ، اما یه صدایی به گوش می رسه که روی دیوار را ه می ره :

خدا خود را در آفریدن می یابد .......

باید از زندگی خالی شوم ، در تولدم دخالتی نداشتم اما در مرگم می تونم تصمیم گیرنده باشم و در آن یک وجب جا پادشاهی کنم . زن اومد کنارم دستاش نوازشم می کنن  ،  زیر دساش کودک میشم خواب میرم ، مثل اینکه با دساش لالایی میگه ، تو خودم جمع میشم ، گریه ام گرفته ، دساش نــــــوازشم می کنن ـــ پاشو یه دوش بگیرو یه خریدی بکن .

نه ، روزهاست ، هفته ها ست ، ماهاست و شایدم سال هاست که حموم نکردم ، عمرم پای این تابلو سر رفت . تمام این مدت همین یه پیرهن تنم بود ، بو گرفتم یه بوی خاصی که باهاش اخت پیدا کردم ، بویی که شاهد سختی های کشیدن این تابلو بود ، اگه حموم کنم شاهد قضیه را از میون برداشتم ، نه باید یه شاهد داشته باشم .

ــــ من شاهدتم ، هیچکی مثل من نمی تونه گواه باشه ، اینو مطمئن باش .

رفتم زیر دوش تنم به آب گرم آشنایی نشون نمی ده ، کلی طول کشید تا مونس روزها و سال ها را ازتنم بیرون برد . باید برم خرید کنم یه جور منگم به خصوص که این درد لعنتی اذیت میکنه . پرسیدم  میمونی تا برگردم ؟ خندید و گفت من هستم پس از مرگ تو بر می گردم همون جایی که بودم ، برو خرید کن وبرگرد ، شراب یادت نره .از ساختمون زدم بیرون .

خونه از بیرون پیداس سقف داره ، اما از توخونه فقط و فقط آسمون سقفشه . خیابون و کو چه را نمی شناسم ، باهاشون بیگانه م ، برای اینکه موقع برگشتن سر در گم نشم هر گوشه ی راه را با قلم مو علامت گذاشتم . بلاخره خرید کردم وبرگشتم ، آدما یه جوریند یا من یه جوریم ، آدما یه جورین ! خرید کردم و از روی نشونی  ها بر گشتم . پله ها هیمالایا شدن و منم خسته ی خسته ، وقتی کلید انداختم که درو باز کنم فکر کردم قالم گذاشته و رفته ، اما بودش سر پا وایساده بود و تابلو ها رانگاه می کرد ، خونه سامانی پیدا کرده بود .

شامی خوردیم و شرابی ، سرم گرم شده بود ، داشتم رو میومدم ، داشتم می خندیدم و حس کردم شراب  خونم و تازه کرده ، شاید خوشحالم ،  پاشد و رفت کنار پرتره پدر و مادرم وایساد ، دلم یه هو توهم ریخت  ، نمی دونسم چه می خواد بکنه ، تابلو رو کشید پایین و قاب وشکند ، شراب از سرم پرید ، نذاشت که خوشحالیم دوام داشته باشه ، دویدم طرفش اما دیر شده بود پدر و مادر نوری شدن و رفتن . رو زمین نشستم ، مات و مبهوت . گریه کردم ، بهش گفتم تو پری هستی ، پریزاده ای ، انسی جنسی ، کی هستی ؟ من کیم ، توی این خیمه شب بازی چکاره م  ، آخه نه از دنیا ی توام نه از دنیاآدمای کوچه ، تو بگو من کیم ؟ آیا پرسش بی پاسخ هست ؟ صدایی پیچید :

نه ستاره ی منظومه ای ،

نه کاسه پشت خلیجی ،

آخر پاییزم ،

تکیه بر اندرون غمناک زمستانی خود ،

نه رهایم نه دربندم ، کاش چنین بود ، کاش ... خرابم ، خراب ...

اشک های جهان را به تسلایم ببار .

فقط با آرامش  بهم خیره میشه ، با آرامش ، اونم یه آرامشی که یه قطره ش منه خواب میکنه ، رفت گل نرگسی را که کشیده بودم از تو قاب در آورد گذاشت روی میز ، بوی نرگس  خونه را گرفت ، من فقط بهت زده نگاه می کردم ، کبوتر دوره کودکیم را که با چه زحمتی کشیده بودم ، از قاب در آورد گذاشت رو دوشم ، سپید منو شناخت یادم میاد که سپید گم شده بود و دیگه هم بر نگشت برای اینکه پره ❊شده بود ،اما حالا تو غربت مونسم شده . یادم میاد که سپید اول صبح میومد تو رختخوابم و منو نوک می زد ، حالا دارمش اما جای خورشید خالیه . دایه م ومیگم اونکه رقص تو خونش بود .

شراب خــــــرابم میکنه ، رگهای به خواب رفته را بیدار می کنه ، یه بند نگاش می کنم با وجودیکه خونه سقف نداره اما سردم نمیشه ، تازه پنجره هار ا باز کرده .

پاشدم و از تو پنجره به کوچه نگاه کردم ، شاید هفته ها یا ماه ها است شایدم سال هاست که از پنجره به کو چه نگاه نکرده بودم  ، یه پسر بچه و یه جوان شونزده ساله رو نیمکت آبی پارک نشستن و به من زل میزنن  ، پسر بچه دس تکون می ده بعدش جوونه هم همینطور ، دس تکون دادم . چقد مثل همند ، چقد مهربونن ، مهربونیشون به دل میشنه ، اومدم پایین ، گفتم بیاین با ما غذا بخورین ، پسر کــــــوچکه گفت : ما خونه مون خوردیم ، گفتم تو مثل کوچیکیای من حرف میزنی ، ماهم که می رفتیم میمونی ، تعارفمون که می کردن می گفتیم ما خونه مون خوردیم ، از این جمله بدم میومد ، آدم دوست داشت بخوره اما باید بگه » خونه مون خوردیم « . پسر جوونه صورتش جوش داره خیلی به هم شبیهند ، از تو پله که میان بالا خیلی خودمونی هسن ،رفتم تو فکر که چه جوری با زن لخت روبرو خواهند شد . دسپاچه بودم وقتی وارد شدیم صدام کرد رفتم تو آشپزخونه گفت نگران نباش اونا منو لخت نمی بینند گفتم مگه میشه گفت آره که میشه ، وقتی از آشپزخونه اومدم بیرون سپید نوکش وگذاشته بود تو دهن پسر کوچکه و باهاش بازی می کرد گفت منم یه کبوتر این رنگی داشتم که رفت و دیگه هم بر نگشت اسمش سپید بود ، با تعجب بهش نگاه کردم . وقتی رفت خیلی گریه کردم خورشید هم ناراحت شد . پرسیدم خورشید کیه گفت دایه مه . از تعجب داشتم دیوونه میشدم . وقتی خورشید می رقصید ، سپید بال می گرفت و میومد ، مثل اینکه می خواست رقص خورشیدو تماشا بکنه . پرسیدم چه موقع گم شد ، جواب داد یکی و دو هفته ای میشه .

این بچه کیه ؟ کبوترش و قیافه ش ، دایه ش . چرا کوچکی منو حمل می کنه ، این کیه ، این خسته کودک کیه ؟ آیا من بزرگسالی او هستم ، چرا حالا اومده سراغم ، اونو که من همیشه با خودم دارم ، اما حالا چرا لباس پوشیده با سرتراشیده ش اومده و با نگرانی نگام می کنه ، چرا با نگرانی ؟

صدا میپیچد ،  نی ناله هایی مانده از دردهای قرون :

تلخند ، تلخ  . شراب به تسلایم بریز ، ساغرم پرکن ، پرکن ،

 مهتاب عریانست ،

تن نقره ای مهتاب افسانه سازست ،

شراب به تسلایم بریز ، شراب ، شراب  .

با خود در جدالم پسر بچه با نگرانی به من چشم دوخته است  ، چه بایدم کرد ، این کودک پیر کیه که کودکی نکرده امابه پیری رسیده است . با اندوهی میگه  : کلاس چهارم بودم یه هم شاگردی داشتم به نام رجب که پدرش حمال بود ،  هر موقع کسی درس بلد نبود ، آموزگارفریاد می کشید و می گفت :درس نخونید تا حمال بشید ! آموزگار ساکت می شد اما صدا می پیچید ، صدا تو کلاس می موند ، مثل اینکه همه ی صــــداها چشم می شدن و روی صورت رجـــــب خونه مــــی کـــرد ند . همیشه سرم درد می گرفت ، همیشه به  پدر رجب فکر می کردم  . پدر رجب که گناهی نکرده ، اونکه حمال تولد نشده ، اونکه جوال های سنگین آرد و گندم و هزار خرت و پرت روی کولش میذاره و می بره اینور و انورتا یه لقمه نون تهیه کنه  ، کارکه عیب نیست . همیشه شبا به  رجب و پدرش  فکر می کردم . به رجب فکر می کردم که هر روز شماتت آموزگارو می شنید  ومی شنید ، نمی دونم توی دلش چه می گذشت .

پسر جوونه که تا حالا ساکت بود و بعضی اوقات با جوش صورتش بازی می کرد گفت رجب همکلاس منم بود ، تو کلاس چهارم ، باباش حمال بود ! منم این انشا را نوشتم ، برای همین خاطر  می خوام برم یه جای که آدم ..... . سرش پایین میندازه و یواشکی نگاهم میکنه .

یعنی چی رجب همکلاس منم بود ، منم این انشا را نوشتم ، آخرش فرار کردم ، سیزده سالم بود که فرار کردم و رفتم جایی که شایدمثل اینجا نباشه ،  پس پسر کوچکه و جوونه ومن ......

 پری پریزاد کنار مانشسته و گوش میکنه ، بدون اینکه چیزی بگه ، سکوت چنگم میزنه ، چشم به جوونه می دوزم ، از صورت او به پسربچه خیره میشم ، سفراز  صورت پسر بچه تا صورت جوونه تا صورت خودم پنجاه وهشت سال طول میکشه ، خوابم گرفته ، پیش ازاونکه بخوابم پری رفته ، هر سه تایی مون کنار هم می خوابیم پتو روی آنها می کشم و به مهتاب خیره می شم ، چشمام گنگ می شند ، سنگینی پلک ها ..........

                            تورج پارسی  اپسالا  هشتم دسامبر نودو هشت    

*آلودون قرص سردردست

*لوسک قرص زد درد معده است           

هر لحظه همراه توام

 هر لحظه همراه توام

 

تورج پارسی

 

غایب شدی از چشم من

غافل که در قلب منی

من در سرای قلب خود

 هر لحظه همراه توام.....

۴ جون ۲۰۱۱ ساعت دو نیمه شب

اهل امروزند . ادبیات عامیانه بخش سوم


اهل امروزند بخش سوم ادبیات عامیانه

اهل امروزند

بخش سوم  

  ادبیات عامیانه

    ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها

    احسان تبری

 

 ٢- ترانه های لالایی و نوازش مادر

    مضمون این ترانه ها چنان که گفته شد لالایی مادرانه، نوازش نوزاد، نوازش دختر یا پسر کوچک، نوازش فرد نسبت به مادر یا نوازش جانور (سگ، گربه و غیره) یا فردی دوست داشته است. در این مورد نیز نمونه هایی ذکر می کنیم:

 

    � نوازش دختر: به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شاه بیاد با لشکرش، قشون و حشم (یا خدم و حشم) پشت سرش، شاه زاده ها دور  و ورش، واسۀ پسر بزرگترش، آیا بدم ، آیا ندم.

    � نوازش کودک: دس دسی باباش میاد،  صدای کفش پاش میاد،  دس دسی ننه اش میاد، با هر دو تا ممه اش  میاد، دس دسی عموش میاد، با جیب پـر لیموش میاد، ( دس دسی خالش میاد، با دهن گاله ش میاد)، دس دسی،دس دسی دس، گربه مندیلشو می بس، خونه قاضی ور می جس ، قاضی خنده ش می گرف  (می گرفت). باد زیر دنده ش (می گرفت ).

    � باز هم نوازش دختر: چه دختری، چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو درمیاره، نخود رو جاش میزاره، دهن آقاش میذاره ، دیزی که در نداره،خاله خبر نداره.

    � نوازش کودک گندمگون: سفید سفیدش صد تومن، سرخ و سفیدش سیصد تومن، حالا که رسید به سبزه، هر چی بگی می ارزه.

    � لالایی برای کودک: این لالایی دارای شکل های فراوانی است و با آن که نگارنده یک شکل کامل تر آن را عرضه خواهد داشت، با این حال می توان باز مصرع های دیگری بر آن افزود. در این جا مانند ترانه های دیگر عامیانه - عامل ارتجال و بدیهه گویی و(Improvisation) در مضمون، وزن، قافیه و الفاظ نقش مهمی دارد.

    لا لا لا لا گل پونه، گدا اومد در خونه، نونش دادیم خوشش اومد، خودش رفت و سگش اومد، چخش کردیم بدش اومد، لا لا لا لا گل خشخاش، بابات رفته خدا همراش، لا لا لا لا گل فندوق، ننه ت رفته سر صندوق، لا لا لا لا گل گردو، بابات رفته توی اردو، لا لا لا لا گل پسته، بابات رفته کمر بسته، لا لا لا لا گل سوسن، بابات اومد چشت روشن!، لا لا لا لا گل زیره، چرا خوابت نمیگیره، که مادر قربونت میره، برو لولوی صحرایی، تو از بچم چه میخایی، که این بچه پدر داره، و قرآن زیر سر داره، دو شمشیر بر کمر داره.

    � نوازش پسر: پسر زاییدم و من سرفرازم، سر سفره باباش دستم درازه، لقمه می زنم قد کله قاضی.

    (در این ترانه قافیه های مبتنی بر هماهنگی مانند " سرفرازم" ، " درازه"‌ و " قاضی" برای اشعار عامیانه، چنان که در بخش قافیه گفته شد، بسیار نمونه وار است.)

    ۳- ترانه های قصه یا مربوط به قصه

    تعداد این ترانه ها نیز متعدد است. معمولن برای سر آغاز قصه ها ، ترانه ی زیرین را می خوانند:

    � یکی بـود، یکی نبـود، سر گنبد کبود، پیرزنی نشسته بـود، اسبـه عصاری می کـرد، گربـه بقالی می کرد، شتر نمدمالی می کرد، پشه رقاصی می کرد، عنکبوته بنبازی می کرد (بند بازی)، موشه ماسوره می کرد، مادر موش ناله می کرد ، فیل اومد به تماشا، پاش سرید به حوض شا (شاه)، افتاد و دندونش شیکس، گفت: " چه کنم، چاره کنم، روم و به دروازه کنم، صدا بزغاله کنم: ئوم! ئوم! بع (واژه های صرفن صوتی)، دنبه داری؟ نع، پس چرا میگی بع؟ (ظاهرن این سرآغاز برای جلب کودک به شنیدن قصه است. در پایان قصه ها نیز معمولن‌ این ترانه خوانده می شود:

 

    بالا رفتیم ماس بود، پایین اومدیم ماس بود، قصة ما راس بود، بالا رفتیم، دوغ بود، پایین اومدیم دوغ بود ، قصة ما دروغ بود، قصة ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید. (یا " غلاغه")

    اینک برخی ترانه ها را که قصه یا قصه گونه است ذکر می کنیم:

    � رفتیم بـه سوی صحـرا، دیدم سواری تنها، گفتم: " سوار کیستـی؟"، گفتـا: " سوار یلیلی"، گفتم: " چه داری در بغل؟"، گفتا: " کتاب پر غزل " ، گفتم: " بخوان تا گوش کنم!" ، گفت: " آسمان آراسته . (مهمانان برخاسته) آفتاب خوش است، مهتاب خوش است، می زنیم طبل علا، می رویم پیش خدا، ای خدا خوشنام، صد هزارت یک نام، کاشکی من مرغی بودم، مرغ سیمرغ بودم، در هوا پر می زدم، بر زمین سر می زدم، (این در رو واکن آش می یاد، آن در رو واکن آش می یاد، مرد قزلباش می یاد)  ".

    در باره ی قصه گونه ای که یاد شده نکات زیر در خورد ذکر است:

    الف- چهار مصراع اخیر که با سبک رمانتیک تمام قصه جور نیست یا انتقالی است از ترانه ای دیگر به این ترانه، و با نوعی گذارِ تند به بیان مضحک از بیان فلسفی- احساساتی شعر زدوده (٦) است و نشانه ی آن که قصه گو نمی خواهد دامنه ی رویا بافی خود را ادامه دهد.

    ب-  قصه پر از یک نغمه ی شاعرانه ی آرزومندی انسانی است و به تمام معنی یک بالادِ لطیف درباره ی مقابله ی انسان با خدا و درباره ی تنگ میدانی و باژگونی سرنوشت اوست. گسترش مصرع ها  نیز با افسانه گون بودن ترانه جور است. به هر جهت این یکی از نمونه های نادر در ترانه عامیانه است که فانتزی هنری با شیوه ی غنایی ِ گیرایی همراه شده است.

    � ترانه ی دیگر قصه آمیز: مرغ  زرد پا کوتا، گل باقلا، سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون، می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود، سگ اومد. کدوم سگ؟ همون که مرغ و بردش، کدوم مرغ؟ مرغ زرد پاکوتا.... الخ .

    سپس همین بند با تغییراتی بدین شکل تکرار می شود:

    چوب اومد. - کدوم چوب،- همون که سگ را کشتش،- کدوم سگ ....

    و نیز " آب اومد- همون که چوب را بردش" و " گاب اومد- همون که آب رو خوردش" و نیز " شیر اومد- همون که گاب رو کشتش"‌ و نیز " شاه اومد � همون که شیر روکشتش" بدین ترتیب آخرین بند که همة قهرمانان داستان را در بر می گیرد چون این است:

    شاه اومد، - کدوم شاه؟ - همون که شیر رو کشتش. - کدوم شیر ؟ - همون که گاب را کشتش . � کدوم گاب ؟ - همون که آب را خوردش.- کدوم آب؟ - همون که چوب رو بردش. - کدوم چوب؟ - همون که سگ را کشتش. - کدوم سگ؟ - همون که مرغ و بردش. - کدوم مرغ؟ - مرغ زرد پا کوتا - گل باقلا. سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود ...

    این تسلسل پرسش ها و پاسخ ها که برای ترانه ها و قصه های عامیانه بسیاری از ملل نمونه وار است، در این قصه دیده می شود. این قصه نیز از لطافت شاعرانه تهی نیست و برای تمرین کودکان در مورد حافظه، طلاقت کلام و حفظ ترتیب در بیان مطلب مفید بوده است.

    � یک قصه ی دیگر: یه مرغ زردی داشتیم، تخمشو نیگر می داشتیم (نگه میداشتیم)، شغاله اومد و بردش، سر پا نشست و خوردش.

    � نیز: پادشاهی بود در یمن، دختری داشت داد به من، من شدم داماد او، او شد پدر زن من.

    � قصه ی دیگر برای کودکان: رفتم به صحرا، دیدم قورباغه، گفتم: قورباغه، دماغت چاقه! رفتم به صحرا دیدم خرخاکی، گفتم : خرخاکی، چه قدر نا پاکی! رفتم به صحرا دیدم لاک پشت (لاک را باید با کاف مکسور تلفظ کرد ) ، گفتم : لاک پشت قرت ما را کشت، رفتم به صحرا دیدم مارمولک، گفتم: مارمولک، عیدت مبارک!

    � و نیز از قصه های معروف: دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دو تا خاتونو دیدم، یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد، نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد، پشگل رو دادم به نونوا،‌ نونوا به من آتیش داد، آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد، قیچی رو دادم به درزی (یا به جولا)، درزی (جولا) به من قبا داد، قبا رو دادم به مولا، مولا به من قرآن داد، قرآن رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد، یکیش رو خودم خوردم ، یکیش افتاد به زمین، گفتم: بابا ، خرما بده، زد تو کلام افتاد تو باغچه، رفتم کلامو بیارم، آتیش به پنبه افتاد، سگ به شکنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد.

    در این شعر چرخش جاوید مواد و مبادله ی اشیا و عناصر که در بسیاری از ترانه های عامیانه دیده می شود و توصیف شده است. پایان ترانه باز به صورت خنده آوری هجوآمیز در می آید که با سیر خود متن ترانه تناقض دارد.

    � ترانه ی قصه آمیز دیگر وصف شتر است که دارای مختصات شعری ویژه ای است. متن آن چون این است:

    اُشتر به چراست در بلندی، کله ش به مثال کله قندی � در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، چشماش به مثال آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، گوشاش به مثال بادبزندی- آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، دُمبش به مثال جاروبندی- کله قندی- آینه بندی- بادبزنی- در بلندی.

    و سپس به همین ترتیب می توان مصرع های زیرین را افزود:

    چشماش به مثال دوربینندی (دوربین)، دهن به مثال غار غلندی، سینه به مثال سخت سنگی، شکم به مثال طبل جنگی (باید تلفظ کرد: شه- کم)، پاها به مثال چارپایندی (چهارپایه)

    قافیه های مصنوعی " بادبزند" و "دور بینند" و "چارپایند" به جای بادبزن و دوربین و چهارپایه نشان می دهدکه در ترانه ی عامیانه هرگونه تصرف آزادانه ای برای فیصله دادن به امر قافیه، آزاد است. به قول مولوی: هیچ آدابی و تربیتی مجوی- هر چه می خواهد دل تنگت، بگوی! � بگذریم از این که " سخت سنگی" و " طبل جنگی"‌ در عین حال با " بلندی" و غیره قافیه شده است.

    در این ترانه نیز تمرین حافظه و یادداشت سلسله مراتب کلمات همراه با توصیف شتر برای کودکان جالب است.

    برخی از ترانه های عامیانه به خودی خود قصه نیست ولی در نسج قصه می آید. برخی از آن ها را برای نمونه ذکر می کنیم :

    � منم منم بلبل سرگشته، از کوه و کمر برگشته، مادر نابکار مرا کشته، پدر نامرد مرا خورده، خواهر دلسوز استخوان هایم را با هفتا گلاب شسته، زیر درخت گل چال کرده، منم شدم یک بلبل، پر... پر...

    نظیر این ترانه گاه با عین همین معنا، در افسانه های اروپایی نیز وجود دارد. ترانۀ دیگر مربوط است به قصة " خاله سوسکه" .

    � - خاله سوسکه کجا میری؟ - خاله سوسکه و درد پدرم! - من که از گل بهترم، بگو خاله غزی، چادر یزی (یزدی)، کفش قرمزی، دست بلوری، پا بلوری، کجا میری؟ میخام برم بر همدون، شوور کنم بر رمضون " یا: شوکنم ..." ، قلیون بلور بکشم (باید تلفظ کرد "بلور" با تشدیدِ ل )، نون گندم بخورم، منت مردم (یا منت خارشو) نکشم .

    � ترانه ای دیگر مربوط به قصه ی " بزک زنگوله به پا" :

    - این کیه تاپ تاپ میکنه؟ آش منو پره خاک میکنه؟ - منم منم بزبز قندی (یا : بزک زنگوله به پا)، ورمی جم دو پا  دوپا (یا روی هر دو پا)، دو شاخ دارم در هوا، دو پای دارم بر زمین، کی خورده " شنگول " مرا؟ (یا : من)، کی خورده " منگول" مرا؟ کی خورده " حبه انگور" مرا؟ کی می یاد به جنگ من؟ - من می یام به جنگ تو.

    این قصه نیز دارای گسترش در نزد اقوام  مختلف آریایی است و همانند آن در زبان های اروپایی وجـود دارد.

     و سرانجـام ایـن ترانه را کـه بـه قصه ی " نمکی" مربوط است بـه عنوان مثال ذکر می کنیم:

    � نمکی نم نمکی! خیر نبینی نمکی! هفت در رو بستی نمکی! یه در رو نبستی نمکی!

    ٤- ترانه های انتقادی و مطایبه آمیز، متضمن کنایه، طعنه، استهزاء به کسی یا چیزی

    لحن مطایبه آمیز در همه ی ترانه های عامیانه دیده می شود ولی برخی از آن ها به ویژه به انتقاد، مطایبه، استهزاء و متلک گویی اختصاص دارد.

    شاید کشف تم های اجتماعی متضمن انتقاد نسبت به قشرهایی که مورد محبت عامه نبوده اند در ترانه های عامیانه در وهله ی اول غیر مترقب به نظر برسد، ولی اولن این واقعیتی است که چنین تم هایی در ترانه ها منعکس است، دوم‌ آین که هیچ چیز از این طبیعی تر نیست. ترانه هایی که بیان گر احساس مردم ساده است، ناچار باید پرخاش و رنج و محرومیت آن ها را نیز بیان کند.

    ما در زیر ترانه هایی را که در انتقاد از مالک، از روحانیون تابع فئودال ها و طفیلی منش، یا در بیان فقر توده هاست ذکر می کنیم.

    ترانه زیرین علیه ارباب ده است (بمبولی در این ترانه واژه ی بی معنایی است برای ضرب دار کردن مصرع ها).

    � رفتم بالا ده � بمبولی، پیش ارباب ده - بمبولی، اربابش غزه (۷) بمبولی،  بندش قرمزه - بمبولی، یک دوری پلو- بمبولی، صد چماق به دس- بمبولی زد سرم شیکس- بمبولی.

    برخی ترانه ها در مذمت از صنف روحانی نماست . از آن جمله :

    � تبت یدا الیله (یا: ابیله)، آخوند و بردن طویله، کاهش دادن، جو اِش دادن، نمیره.

    الیه و یا ابیله در این جا مسخ شده واژۀ ابولهب است. ترانه با آیة قرآن که در ذم ابولهب است آغاز می شود و از سودجویی و پر خوری شکایت می کند.

    � و نیز در همین مضمون: گنجشکک اشی  مشی، لب بوم ما نشین، بارون میاد تر میشی، برف میاد گوله میشی، می افتی تو حوض نقاشی، کی درمیاره؟ فراش باشی. کی میکشه؟ قصاب باشی. کی می پزه؟ آشپزباشی. کی میخوره؟ ملاباشی.

    برخی ترانه های عامیانه بیانگر فقر و ناداری مطلق توده هاست. از آن جمله:

    � الله کریم ، هفت نفریم ، نون نداریم ، شب می خوریم ، صبح نداریم ، صبح می خوریم ، شب نداریم .

    و نیز ترانه ی زیرین حاکی از آن که خاله است و یک بزغاله و همه چیز خاله را بزغاله می دهد .

    � فرش اتاق خاله: پشم تن بزغاله. شمع اتاق خاله: از پی های بزغاله. مرواریای خاله: دندونای بزغاله. جاروی اتاق خاله: از ریشای بزغاله. مهمونی های خاله: از دولت بزغاله.

پایان بخش سوم