عریان شو تا آفتاب شوی

برای آن تیسگان روسی سال های دورتر

 

عریان شو تا آفتاب شوی ،

 

تورج پارسی

 

دختر غگمین روز ، ماه و سال

دختر تلخی های تلخ نا برشته

صدای لرزان غم را

از درون غروب تلخ ماتم های ماسیده ات  بشنو

که چه غمگین  و شرمسارمی خواند ،

شاید که ندانی با غم ، اردیبهشت می میرد

برگ ها زرد و رنجیده می شوند ،

خاک به ماتم و تکرار می نشیند

و آب شروه خوانان به لکنتی بی فردا می افتد .

دختر غمگین اتفاق و سکوت

دختر نی زارهای شرحه شرحه

خود را دوباره بکار ،

زنی است در تو ،

تهی از خود

او را مجال ده ،

او را بشور  ،

 اورا به دیدن اروسی پروانه ها و گل ها ببر

 و بر گیسوان شلاش گل شبو آویزان بکن

بخوان ، برقص ، بخوان ...بخوان و بنواز ...بنواز .. عریان بنواز

تا بشکفد دوباره ،

و بروید دوباره

و برقصد به ساز و نوای ترو تازه بو ی گل سرخ.

خود را دوباره بکار ،

دختر خزان

بیرون ا زتو ، بیرون از من

نسیم  با دستانی پر از تبسم عریان می رقصد

و رویاها لخت و عریان کوچه باغ ها را آذین بسته اند

خود را دوباره بکار ، تا آوای سبز جوانه را بشنوی    

دختر غگمین روز ، ماه و سال .........                                ۱۸ مه ۹۸ ویرجینیا             

گل مریم سر راه تو...

گل مریم سر راه تو پرپر کردم !



تورج پارسی

این آهنگ مرا به یاد اهواز و دوستم علی داد می اندازد ، علی داد از مادری شوشتری و پدری شیرازی پدید آمده بود !! البته نه شیرازی بود و نه شوشتری ، به تلفظ خودش اوبادان بزرگ شده بود اما لهجه اوبادانی هم نداشت  ! از من پرسید چرا من اینطورم خندیدم گفتم راز با مادرست به گفته ی فردوسی ! مادرش شنید گفتگو را ، با گویش شوشتری پرسید : چب گوه " چه می گه " ؟‌ علی داد گفت مادر طبق معمول مزخرفات فلسفی و اذیت !
علی داد یک ماشین مسکویچ داشت ، ماشین  نامش جار می زد که روسی است ، من ماشین را تاواریش* صدا می کردم ، ماشین های روسی لوکس نیستند اما خر آهنی  بارکشند ، یک اما دیگر هم هست و آن اینست که این  ماشین ها برای مناطق گرمسیری ساخته نشده بودند ! به همین دلیل در گرمای ۵۰ درجه اهواز این بیچاره مسکویج جانش به لبش می رسید و گرمازده می شد !! سر به سر خدا بد داد بَیچاره می گذاشتم که می دانی علایم بالنی گرمازدگی ضعف و خستگی ،استفراغ ، گرفتگی عضلات ، سرگیجه ،غش ، سردرد و اسهال و .... است ، تمام علایم در تاوریش آشکار شده باید به اورژانس زنگ بزنی ! علی داد عصبانی می شد و در آن گرما کفر می کفت که می چسیبد !
در یکی از همین روزهای گرما ۵۰ درجه تاواریش باز به گرما زدگی دچار شد و میدانی داد که سر به سر خدا نداد بیچاره بگذارم اما رادیوش کار می کرد و صدای این بانو گیتی پخش شد که خواند : گل مریم سر راه تو پرپر کردم ! خوشم آمد که سرانجام تاواریش خاطره خوبی به جا گذاشت ، یاد خدا داد ، تاواریش و مادر خدا داد و گرمای تنوری اهواز به خیر ! نا گفته نماند که من  زمزمه می کردم : گل مریم سر راه تو پامال کردم !!!!
товарищ یعنی رفیق

اهل امروزند، بخش دوم .ادبیات عامیانه ترانه های عامیانه و بر

ادبیات عامیانه

    ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها

    احسان تبری

   بخش دوم: قافیه

 

  قاعده ی عروضی قافیه به معنای همانند بودن آخرین جزء کلمات پایان یک بیت و یکسان بودن حرف رَوی و حرکت ماقبل رَوی در شعر عامیانه مراعات نمی شود. ولی اگر قافیه را به معنای اصلی در یـونان Rythmos)) بـه معنای تناسب و توافق بگیـریم، آن گاه با اطمینان می توان از وجـود قافیه در ترانه های عامیانه سخن گفت.

    تعریف عام و علمی قافیه این است: " پایان متوافق یا هماهنگ دو یا چند مصرع که وزن آن ها را برجسته می کند". این تعریف بر قافیه و شعر عامیانه قابل انطباق است، ولی اگر تعریف را، چنان که متداول است، از این جلوتر ببریم. آن گاه، دچار اشکال می شویم. در یک کلمه باید گفت که قافیه در شعرهای عامیانه با شعرهای فصیح فرق بنیادی دارد . قاعده های قافیه در شعر عامیانه را شاید بتوان در پنج نکته ی زیرین تعمیم داد :

    ١-  قافیه به معنایی که در شعر عروضی متداول است یعنی تطابق حرف روی (حرف آخر قافیه) و حرکت ماقبل رَوی:

    جمجمک برگ خزون

    مادرش زینب خاتون

    یا:  دویدم و دویدم

    سر کوهی رسیدم

    یا : اشتر به چراست در بلندی

    کله اش به مثال کله قندی

    ٢-  قافیه به معنای آن چه که در شعر عروضی " ردیف" نام دارد، بدون مراعات قافیه به معنای اخص کلمه:

    از کمون بلند ترک

    از شبق مشکی ترک

    ننه جون شونه میخاد

    شونۀ فیروزه میخاد

    موافق قافیه های قافیه بندی کلاسیک باید " ترک " در بیت اول و " میخاد" در بیت دوم " ردیف" ‌حساب شود و به ترتیب " بلند " و " مشکی " و " شونه " و " فیروزه " هم قافیه باشند، ولی همان گونه که مشاهده می شود، چون این  نیست و در ترانه به وجود " ترک " و "‌ میخاد " اکتفا شده است.

 

   ۳-  قافیه به معنای هماهنگی صوتی:

    در این زمینه غناء و تحویل شکل زیاد است. این نوع هماهنگی صوتی (به فرانسه ‌  Asso manceو به روسی Sozwucie در بسیاری اشعار اروپایی مراعات می شود. در شعر روسی سنت دارد و مایا کوسکی از این سنت استفاده ی وسیعی کرده است.

    موشه ماسوره می کرد

    مادر موشه ناله می کرد

    یا : روزی بود روزگاری بود

    پشت حموم گودالی بود

    یا : قصه ! قصه !

    نون و پنیر و پسته

    یا : سیزده بدر

    بقچه به سر

    بچه به بغل

    یا : یدکش یرقه میره

    در خونه داروغه میره

    یا : پسر شما شرابیه

    روز که میشه به بازیه

    شب که میشه به قاضیه

    در این مثال ها " ماسوره " با " ناله " و " روزگار" با " گودال" و " قصه " با " پسته" و " بدر" با " بغل" و " یرقه" با " داروغه" و " شرابیه" با " به بازیه" قافیه شده است، امری که به لحاظ قاعده های کلاسیک قافیه غلط و محال است. از این نمونه ها فراوان است.

    ٤-  گاه اصولن به وزن اکتفا می شود و قافیه ای مراعات نمی گردد.‌

    تو که ماه بلند در آسمونی، منم ابری میشم دورت می گردم، تو که ابر میشی دورم می گردی، منم بارون میشم تند تند می بارم ... الخ

 

    که اگر قافیه ای در آن باشد اتفاقی است و وزن و انعکاس تکرر بیان (٤) جبران قافیه را می کند.

    ۵-  گاه ردیف و تکرار آن جای قافیه را پر می کند و نیازی به قافیه احساس نمی شود و جالب است که در نمونه های کهن شعر پارسی (در پهلوی) این جانشین شدن ردیف به جای قافیه وجود داشته است.

    دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دوتا خاتونی دیدم، یکی به من آب داد، یکی به من نون داد، نونو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف رو دادم به بزی، بزی به من پشکل داد، پشکل رو دادم به نونوا، نونوا به من آتیش داد.

    که تا آخر داستان ردیف " داد" جبران گر قافیه است.

    کسی که باز هم در این مساله دقت کند، می تواند قانونمندی های تازه ای در باره ی قافیه در ترانه های عامیانه بیابد، ولی آن چه که گفته ایم، نمونه ای از ویژگی های قافیه در این ترانه ها به دست می دهد و چون منظور طرح مساله است نه حل قطعی و جامع آن، به این اندازه بسنده می کنیم.

    بخش سوم: مضمون (و نیز اندکی درباره ی سبک هنریِ ترانه ها)

    دربـاره ی تنوع مضمون های ترانـه های عامیانه در آغاز این بـررسـی اشـاره ای رفتـه است. در مجـموع ٨۷ ترانه ای که نگارنده گردآورده است، می توان مضمون های زیر را از هم تشخیص داد:

    ١-  ترانه ی ویژه ی بازی یا شمارش به هنگام بازی؛

    ٢-  ترانه های مخصوص لالایی و نوازش از مادر به فرزند، از فرزند به مادر و یا برای نوازش جانور یا چیزی دوست داشته ؛

    ۳-  ترانه های مربوط به قصه ها مانند ترانه ای که در آغاز قصه است یا در انجام آن قصه است یا در مسیر ترانه قصه ای گفته می شود و یا ترانه هایی که به طور مستقل قصه ای را بیان می دارد؛

    ٤-  ترانه های انتقادی و مطایبه آمیز و متضمن طعنه، کنایه، استهزاء کسی را یا چیزی را؛

    ۵-  ترانه های غنایی که در آن عشق یا احساس غنایی دیگر بیان شده است؛

    ٦-  ترانه هایی برای رقص و ترانه هایی که به شکل تصنیف خوانده می شود.

    در زیر درباره ی هر یک از این مقوله ها نمونه هایی ذکر می کنیم:

    ١- ترانه های ویژه ی بازی یا شمارش به هنگام بازی

    � لی لی لی لی حوضک، گنجشکه اومد آب بخوره، افتاد تو حوضک، این کُشت، این بُرد، این پخت، این خورد. این گفت قسمت من کله گنده بود کو؟

    درباره ی این ترانه باید دو نکته را متذکر شویم:

    نخست این که این ترانه مختصات شعری (وزن، قافیه) را حتا در آن چهار چوب وسیع و پر انعطافی که پیش از این از آن یاد کردیم ندارد و نوعی نثر موزون است که حرکات بازی به جملات و کلمات آن آهنگ و ضرب معینی می بخشد.

    دوم این که از این ترانه نسخه بدل ها (یا واریانت های) متعددی در زبان عامیانه موجود است و این خصیصه ی همة ترانه های عامیانه است که صورت ضیط شده و بی تعییری ندارند. مثلن مصرع دوم " گنجشکه اومد آب بخوره" ، به صورت " موشه اومد آب بخوره" یا " خروسه اومد آب بخوره"‌ نیز گفته می شود. در مورد بقیه ی ترانه، شکل های زیر نیز شنیده شده است :

    � این دوید و درش کرد، این ماچی بر سرش کرد، این نازی بر پرش کرد.

    � یا: این گفت: بریم دزدی، این گفت: چی چی بدزدیم، این گفت: تشت طلای خونة پادشاه را (بدزدیم)، این گفت: جواب پادشاه را کی میده، این گفت: من سر گنده میدم.

    در مورد بخش آخر، نسخه بدل زیر شنیده شده است:

    � این کله گنده ام گفتش بده ببینم، همین که دادن ببینه، گنجشک پرید رو چینه.

    در مورد تمام ترانه نسخه بدل دیگری وجود دارد به شکل زیر:

    � این کوچول کوچوله، این ننۀ کوچوله، این عبا بلنده، این قبا بلنده، اینم کفش دوز گنده، این گفت: " بریم به صحرا"، این گفت: "چی چی بیاریم؟"، این گفت:"گَوَن بیاریم"، این گفت که:" گرگه اون جاس"، این کله گنده گفت:" هستم شما رو همرا، از کی دیگه می ترسین؟"

    ترانه ی معروف دیگر ویژه ی بازی این است:

    � تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، توتک فطیر، دست کی بالاس؟

    � ترانه ی دیگر: حمومک مورچه داره، بشین و پاشو، خنده داره.

    � ترانه ی معروف دیگر: اتل متل توتوله، گاب حسن چه جوره، نه شیر داره نه

پستون، شیرش بردن هندستون، هندستونم خراب شد، بند دلم کباب شد، چکمة دونه صناری، افتاده توی بخاری، اسب سیاه رو زین کن، خانم کوچیک سوار سوارکن!)، هاچین و واچین، یه پات و ورچین!

 

    نسخه بدل های این ترانه نیز متنوع است. یکی از شکل های مشهور آن از مصرع سوم به بعد این است:

    � شیرش رو ببر هندستون (هندسون)، یک زن کردی بستون (بسون)، اسمش و بذار عم غزی، دور کلاش قرمزی، هاچین و  واچین ....

    یا این مصرع ها را نیز علاوه دارد: یه چوپ زدم به بلبل، صداش رفته استنبل، استنبلم خراب شد، بند دلم کباب شد.

    این ترانه ی معروف از لحاظ وزن و قافیه یک ترانه ی نمونه وار عامیانه است. شیوه ی بسط فکر و کلام که درآن ، قافیه گاه تعیین کننده ی مضمون است، یعنی به اقتضای قافیه کاملن مطلب تازه ای که ارتباط منطقی با مطلب مصرع قبل ندارد، نیز در این ترانه نمونه وار است مثلن در شکل آخری که از این ترانه ذکر شد، " استنبل" و " بلبل" و " خراب"‌ و "کباب" تعیین کننده ی مطالبی هستند که در مصرع آمده و ما بین آن ها پیوند و گسترش منطقی فکری دیده نمی شود.

    برای همین بازی " برچیدن پا". ترانه های دیگری نیز وجود دارد، مثلن :

    � خانمی کجاست؟ تو باغچه، چی چی می چینه؟ آلوچه، آلوچة سه گردو (؟)، خبر بردن به اردو، اردو قلندر شده (؟)، کفش بگُم تر شده، بگم بگم حیا کن!، از سوراخ در نیگا کن!، کوچة ما مستانه، مستانة چندانه، سیب و سه بر چوقنده (۵)، آجیل و نبات و قنده، هاچین و واچین!، یه پات و ورچین!

    � ترانه دیگر برای بازی "قایم باشک": موش موشک، آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه، سر به سوراخت نزنه، قایم باش! قایم باش!

    � ترانه ی دیگر برای بازی: آتش دارین؟ بالاترک، سگ ندارین؟ نه که نداریم، گربه ندارین؟ نه که نداریم، چی چی می پزین؟ آش می پزیم، یه کوفته شو به من میدین؟

    � ترانه ی دیگر برای بازی: گرگم و گله می برم، چوپون دارم نمیذارم، من می برم خوب خوبشو، من نمیدم پشگلشو، گزلیک من تیزتره، دنبة من لذیذتره، خونة خاله از این وره، از اون وره.

    ما در این جا نمونه هایی آوردیم و این بدان معنی نیست که ترانه های عامیانه متداول در تهران برای بازی به همین نمونه ها ختم می شود. درباره ی بازی های مربوط به این ترانه ها نیز توضیحی نمی دهیم، زیرا گردآوری بازی ها (که خود از وظایف پژوهندگان فرهنگ عامیانه است) مبحث مستقل دیگری است و در کشور ما در این زمینه نیز کارهای بسیاری شده است.

پایان بخش دویم

 

اهل امروزند

اهل امروزند

 

تورج پارسی

 

یکی از اهالی امروز  دکتر احسان تبری است، مردی که دوستانی و دشمنانی دارد ! البته معیار برای دوستی هم قد و اندازه معیار دشمنی است . بر این بناست که یا دوست ماست ، و اگر دوست نبود پس دشمن ماست !اگر با ما نبود ، اگر مارا تایید نکرد ، پس دشمن سوگند خورده ماست ، باید کوبیدش ، شعورش را زیر سئوال برد ،چرا  که حق همیشه با ماست . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل بس سیاه و سیاه و سیاه ترو سیاه ترین !

این قلم  احسان تبری سیاسی را نه به دوستانش و نه دشمنانش واگذار نمی کنم ، به دست تاریخ واگذارش می کنم تا دور از شیفتگی ، دوراز کینه و غرض ورزی به کارنامه اش رسیدگی بشود ، اینجا به یکی از نوشته های احسان تبری جامعه شناس ، فیلسوف و.....نگاهی بیافکنیم و از دشت دانش بی کرانش خوشه ای خردورانه بچینیم

***

تبرستان واژه ای که بی گمان عربی نیست ، نمی دانم چرا به "ط " می نویسندش تا مدت ها پیش همین رخت  را تن تهران هم کردند و مزین شد به " طهران "  با مهر همیشگی

ادبیات عامیانه

    ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها

    احسان تبری

    از زمانی که نویسنده و پژوهنده ی معاصر ایران صادق هدایت به جمع آوری مصالح فرهنگی و فولکوریک پرداخت و " متل" ها و " اوسانه"ها و آداب و رسوم مردم ( " نیرنگستان" ) و غیره (١) را گردآورد، تا امروز، در این زمینه کار زیادی انجام گرفته است. این کار هنوز به اندازه ی کافی طبقه بندی نشده و به ویژه افکار تحلیلی و تعمیمی درباره ی فرهنگ عامیانه، با آن که این جا و آن جا ذکر گردیده، ولی هنوز نضج کافی نیافته است زیرا به طور اساسی، ما در مرحله ی تدوین و گردآوری مصالح هستیم.

    یکی از رشته های مهم فرهنگ عامیانه، ترانه های عامیانه است که هدایت آن ها را با نام خود برگزیده ی " اوسانه" توصیف کرده است. واژه ی ترانه (در پهلوی: " ترنگه" ) واژه ی بسیار کهنه و شاید یک واژه صوتی است و پژوهش هایی که انجام  گرفته نشان می دهد که از دیرباز تصنیف های عامیانه را " ترانه " می خوانده اند . این ترانه های عامیانه که نام مصنف آن ها روشن نیست، دارای منشاء های پیدایش به کلی متفاوتی هستند و مضمون آن ها نیز سخت متنوع است؛ مثلن: برای ابراز عشق، برای دست انداختن کسی، برای لالایی یا نوازش کودک، برای قصه گویی یا برای آغاز کردن و یا پایان دادن به قصه ها، برای بازی و سرانجام به عنوان شعر و تصنیف که به شکل فردی یا با "دم گرفتن " خوانده می شود و هدقش بیان احساسات فردی یا اجتماعی است.

 

 

   بررسی وزن، قافیه و مضمون و سبک هنری این ترانه های عامیانه، بررسی پاداش بخش سودمندی است. زیرا به احتمال قوی این ترانه ها، از این جهات یادآور کهن ترین اشکال شعر فارسی هستند. در این بررسی من نظریات خود را بر اساس ٨۷ ترانه ی عامیانه ی متداول در تهران (که نگارنده از روی نوشته ها یا از دهن ها گردآورده ام) می نویسم. انتشار مجموعه ای از این ترانه ها نه میسر است نه سودمند، زیرا بسیاری از آن ها ولو با تغییراتی، در "اوسانه" هدایت به دست داده شده است. وانگهی، در جریان یررسی، از این ترانه ها از جهات مختلف صحبت به میان خواهد آمد و نگارنده حدس می زند که میزان ترانه های گردآمده در نزد پژوهندگان اکنون از این ٨۷ ترانه بسی بیش تر است ولی همین قدر مصالح برای کار ما کافی است.

    بخش اول : وزن

    درباره ی وزن آن شعرهای ایرانی که از تأثیر عروض عرب آزاد است مانند شعرهای کهن اوستایی و پهلوی اشکانی و ساسانی و حراره ها و ترانه های عامیانه ی کهن به زبان پارسی دری و ترانه های عامیانه به زبان معاصر فارسی تحقیقات فراوانی انجام گرفته است. در میان این تحقیقات، نظریات پژوهندگان اروپایی مانند بنونیست، هنینگ و مار و نظریاتِ پژوهندگان ایرانی مانند بهار، هدایت و خانلری، دارای ارزش انکارناپذیری است. نگارنده این نظر پروفسور مار را که برای وزن در ترانه های عامیانه ی معاصر، ارزش کلیدی به منظور درک وزن در شعر کهن اوستایـی و پهلوی قایل است بـه نوبة خـود می پذیرم و نیـز بـا این تعریف خانلری که وزن ترانه های عامیانه هجایی یا عروضی صرف نیست بلکه کوتاهی و بلندی هجاها (که خانلری آن را "کمیت هجاها" ) می نامد و تکیه ها ی صوتی(٢) (که نقش آن ها در ترانه های عامیانه بیش از نقش آن در شعر عروضی فارسی است ) دو عنصر اساسی وزن در ترانه های عامیانه است نظر درستی است. شکل وزن " هجائی - کمی " هم اکنون در ادبیات فارسی و از آن جمله در ادبیات روسی بسیار متداول است که با توجه به خویشاوندی زبان ها خود قرینه ی دیگری بر صحت این مدعاست.

    خانلری به درستی یادآور می شود که کمیت هجاها در ترانه های عامیانه قطعی نیست و به مناسبت وزن می تواند هجای بلندی را کوتاه یا هجای کوتاهی را بلند کرد.

    ما وارد این مباحث که پژوهندگان درباره ی آن سخنان گفتنیِ بسیار گفته اند، نمی شویم و منظور ما از یک بحث علمی در عروض، محدود تر و تنها به دست دادن نمونه هایی از وزن شعر عامیانه است.(۳)

   ما برای سهولت، این دو وزن را بر اساس شمارش هجاها  عرضه می داریم، زیرا بحور عروضی بر آنها قابل انطباق نیست و یا با تسامح بسیار قابل انطباق است. چنان که ویژگی این نوع ترانه های عامیانه است. مراعات  اکید تعداد هجاها در یک مصرع ضرور نیست و هجاها، البته بر اساس نوعی تناسب وزن و هماهنگی موسیقی، زیادتر یا کم تر می شوند ولی این کاست و افزود شماره ی هجاها بر گِردِ محور ثابتی است که آهنگ آن ترانه را به وجود می آورد و به طور عمده در ترانه ی مورد بحث تکرار می شود.

 به طور قراردادی و با اندکی ساده کردن مطلب، ما وزن های ترانه های عامیانه در فارسی (لهجه ی تهران) را به وزن های کوتاه و بلند تقسیم می کنیم :

    الف) وزن های کوتاه

     تحت این عنوان وزن های دارای حداقل سه تا شش هجا با شکل های مختلف آن (یعنی با ترکیب با هجاهای بیش تر) ذکر می شود:

    چهار هجایی:

    سیزده بدر، سال دیگر، خونة شوهر، بقچه به سر، بچه به بغل   ور و  ور و  ور

    الله و هُپ، سنگ تُرُب، پشکل بز، بخور و بلُپ!

    الله کریم، هفت نفریم، نون نداریم، شب می خوریم، صبح نداریم، صبح می خوریم، شب ندارم.

    سیا سیا، خونة ما نیاد، عروس داریم، بدش میاد.

    پنچ هجایی:

    این داد و بی داد، تخمه بو می داد، به همه می داد، به من نمی داد، وقتی که می داد، پوساشو می داد، منم بودادم ، به همه دادم، به او ندادم، وقتی که دادم، پوساشو دادم.

    تاپ ِ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، پردة حصیر، توتک فطیر، دست کی بالاس ؟

   یک و دو و سه، زنگ مدرسه، چهار و پنچ و شیش، ناظم بیا پیش، نخودچی کشمیش، هفت و هشت و نه، یک قدم جلو !

    شش هجایی (همراه با مصراع های هفت و هشت هجایی):

    هم گل مگلونه، هم سفرة نونه، هم لنگ حمومه، هم حسنی به سر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هست، هم لحاف دوشش هست.

    سه شکل نمونه وارِ  وزن های کوتاهِ ترانه های عامیانه را، صرف نظر از شکل های گوناگون آن، می توان با علامت گذاریِ مورد قبولِ بین المللی (o برای هجای کوتاه و - برای هجای بلند) به شکل زیر معین کرد:

    ١-  چهار هجایی:

    سیزده بدر                              - o o -

    سال دیگر                               - - o -

    ٢- پنچ هجایی:     

    ای داد و بی داد                       o o - - -

     تخمه بو می داد                      - - - o o

    ۳- شش هجایی :

    هم گل مگنونه                       o-o o o o

    هم سفرة نونه                       o-o o o o

      اگر بخواهیم از افاعیل عروض عربی برای این چهار شکل زحافاتی بیاوریم، وزن اول با "فع فعلن"، وزن دومی با "فعلن فعولن"، و وزن سومی با " فعلن فعلاتن" قابل تقطیع است.

 

 

در پیاده روهای غیر هندسی جهان

در پیاده رو غیر هندسی جهان

by Touradj Parsi on Monday, 30 May 2011 at 18:49

در پیاده رو غیر هندسی جهان

 

تورج پارسی

 

چه نگاه تلخ و خسته ای دارد

آن دخترک با رخ زیبا و چرک آلودش

در پیاده روى غیر هندسی جهان ،

چه التماس می کند

بغض آلود  

 و اشک آلود

تا شاید تکه نانی از تنوری

یا دستی به مهر

 لالاییش  بخواند .

وه چه خور خوری می کند

" وجدان خواب آلود " آدمی

در قلب بی تپش پیاده رو ی روبرو.

انسان در چهار سوی رسوایی

روی طناب پوسیده ی"  دین   " موعظه  می کند

و دخترک نان را

و مادر را به خواب می بیند  .

فوریه ی   ۲۰۰۲ ویرجینیا