هنر آرامس خاطر انسان در گذرگاه هستی است / یادی از پرویز فنی زاده


 

هفتم بهمن / زاد روز پرویز فنی زاد

تورج پارسی

هنر آرامش خاطر انسان در گذرگاه هستی است و از سویی  آفرینش  "جهانی دیگر "در هستی است ! و اگر نیچه زندگی بدون موسیقی را " سوتفاهم بزرگ " دانست این قلم  آنرا گسترده ساخته و زندگی بی هنر را فاجعه می دانم ! هنر گام تازه و سخن تازه تر است و به همین دلیل در دایره ی محدود نمی گنجد ! از آنجایی که هنر را زیر واژه ی " باید " نمی توان به زنجیر کشید ، پس هنر آزادست ، هنر جاری است ،هنر پرواز می کند ، هنر مرز نمی شناسد ، هنر تقلید کردنی نیست ، چرا که مرگ هنر در تقلید است ! هنر آن چنان آزادست که بند " تقدس " را پس می زند چرا که تقدس یعنی : تفکر در بسته ی سنگی ! و تفکر دربسته ی سنگی نقد پذیر نیست و تفکری که نتوان نقد کرد یعنی ایستایی مطلق یعنی ........

در عمرنیمه  جاریم همیشه یک رابطه ی تنگاتنگ با هنر داشتم ازموسیقی تا تاتر از تاتر تا سینما از ....... و........ تنها تماشاگر نبودم ، تماشاگری بودم پرسان ، تماشاگری که تغیر خودرا در عرصه ی هستی از منظر هنر هم جستجو می کرد به همین دلیل با دیده ای بس پرسشگر ، هنر را دنبال می کرد تا بتواند به درک " هنرمند " برسد ! در زمینه و تاتر و سینما بسیار دیدم و بسیار اندیشیدم نخستین بار در فیلم رگبار " با نام پرویز فنی زاده آشنا شدم ! پرویز فنی زاده معلمی را به نام حکمتی به من آموخت ! به دنبال حکمتی همه ی آموزگاران و دبیرانم را مرور کردم برخی هنگام با شخصیت حکمتی مماس می شدم ! برخی هنگام آن هنرپیشه روس را به خاطرم می آورد و سرانجام پس از تنگسیر و دایی جان ناپلئون کنار پرویز ایستادم ! هنرمندی که خودش بود ! خودش نه کس دیگری ! پرویز از تبار خود بود پرویز تعریف تازه ای از هنر رئالیستیک بود ، اما دریغا دریغ که همچون دل سوخته ی موسیقی داریوش رفیعی او هم پرپر شد !  هنرمند بهروز وثوقی از اعتیاد فنی زاده برایم تعریف کرد  ،بی گمان پرویز از تبار خود بود و هنر ،زندگی او بود و او  .......

فنی زاده در راه اعتیاد درگذشت/  از زبان محمد علی کشاورز

با پرویز فنی زاده ۲۵سال دوست و همکار بودم. او ابتدا مصحح روزنامه اطلاعات بود و بعد به تئاتر علاقمند شد و به کلاسهای حمید سمندریان رفت. پس از آن در اداره تئاتر ماند و همان جا استخدام شد. استعداد نابی بود و من هر بار با او همبازی می شدم چیز جدیدی در بازی اش می دیدم اما متاسفانه معتاد شد. ده دوازده بار برای ترک در بیمارستان خواباندمش ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. به همبن دلیل به هنرمندان می گویم همیشه سرتان در لاک خودتان باشد و از جماعت سرمایه دار دوری کنید که شما را بیچاره می کنند. متاسفانه پرویز از وقتی با این عده حشر و نشر پیدا کرد به اعتیاد دچار شد.

هر چه گفتم پرویز جان تو هنرمندی تو برای خودت گنجی هستی گوش نکرد. دفعه آخر در بیمارستان کیان بستری اش کردم. هر روز بهش سر می زدم. یک روز رفتم و دیدم نیست. داد و فریاد راه انداختم و گفتم این کجاست؟ دیدم بعد از نیم ساعت شنگول و سرحال آمد. به رفیقم گفتم:«صابر پاشو بریم این رفته مواد زده!» فنی

چه با شکوه است زبده بودن هنرمند‌:

الهه

چه با شکوه است زبده بودن هنرمند‌:

یار پیمانه منم از خود بیگانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

تورج پارسی

زنده بودن جاری شدن در تاریخ است ، تاریخی که مردم آگاهانه ـ تاکید می کنم ـ آگاهانه به آن " آری " می گویند ! اگر چه  مرگ به عنوان یک ضرورت درجهان رو به رشد به عنوان یک اصل موازی با زندگی جای ثابت می یابد اما جاری بودن در تاریخ ـ هر کس به نسبت مسئولیت فردی و اجتماعی اش ـ مرگ را در سایه می اندازد ! در بدرود واپسین با نسا ی ـ جسد ـ استاد همایون خرم جاری بودن در تاریخ و آری مردم را آشکار و آشکارتر دیدم ! هارمونی صدای مردم یک اوج بود که با نی سوزناک موسوی بر تارک هنر و هنر مند نشست !

بی گمان ما روندگان این راه بی پایانیم ، قمر ها،  تجویدی ، یاحقی ها ، خرم  ها و............. و........ نه تنها " سرای زرنگار " نداشتند بلکه نیازمند هم بودند اما نام شان ، آوازه شان می ماند و مایان در غم و شادی خود کارکردشان را زمزمه می کنیم .

 همکار آلمانی داشتم که تز دکترایش را روی دین زرتشتی نوشت ،هرگاه که به ایران می رفت با نوار و سی دی موسیقی ایرانی بر می گشت ، یک روز که باهم کار می کردیم نواری از شجریان گذاشت پرسان شدم ، پاسخ داد موسیقی ایرانی به من یاری می رساند که تاریخ ایران را بهتر بفهمم !

در اینجا یادی می کنم ازگلهای رنگارنگ برنامه شماره ۳۸۴  که  آواز خش دار قوامی در آن پخش شد  و ترانه ی رسوای زمانه منم که بهادر یگانه آنرا سروده و همایون خرم در مخالف سه گاه آهنگش را ساخته بود و بانو الهه آنرا خواند . امروز که بدرود با نسای خرم بود نه معروفی ، نه قوامی ، نه عبادی ، نه بهادر یگانه حضور نداشتند اما در صدای گیرای " مردم " حضورشان آشکار بود ! به راستی در صدای گیرای مردم .

 

متن ترانه رسوای زمانه منم  :

شمع و پروانه منم مست میخانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

یار پیمانه منم از خود بیگانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

چون باد صبا دربه درم با عشق و جنون هم سفرم

شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

تو ای خدای من شنو نوای من

زمین و آسمان تو  می لرزد به زیر پای من

مه و ستارگان تو میترسد ز ناله های من

رسوای زمانه منم

دیوانه منم

وای از این شیدا دل من مست و بی پروا دل من

مجنون هر صحرا دل من رسوا دل من

ناله تنها دل من داغ حسرت‌ها دل من

سرمایه سودا دل من رسوا دل من رسوا دل من

خاکستر پروانه منم خون دل پیمانه منم

چو شور ترانه توئی چون آه شبانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

 

 

بهادر یگانه

همایون خرم

جشن بهمن گان بر همگان خجسته بادا


بهمنجه است خیز و " مى آر " اى چراغ رى

تا بر چنیم گوهر شادى ز " گنج مى "

 

گرامى داشت اندیشه ى نیک

 

تورج پارسى

 

سرسخن : ایران زمین سرزمین جشن و شادى بود  . جشن ها برآیند کار و کار خط تعین کنند ى کشور بود . نیک آگاهیم که کارسرچشمه ى آبادى و آبادانى است ، امروز هم درروستاها و میان عشایر ایران واژه آبادى به چم جایی است که انسان زندگى مى کند ، یادآور شعر زیباى شاملوست :

که هر ویرانه نشانى از غیاب انسان است

که حضور انسان آبادانى است .

بر این اصل که در درازاى سال بیش از هفتاد و سه جشن داشتیم که ۱۲ تا ازجشن ها به مناسبت برابرى نام روز و ماه بود "

 در سال شمار اوستایی هر سال دوازده ماه و هر ماه سى شبانه روز شمارش مى شد .پنج روز را به پایان ماه اسفند مى افزدوند که به نام هاى اندرگاه یا وهیژگ یا پنجه دزدیده نامور بود.سى روز ماه هر یک نامى داشتند که چون نام ماه و نام روز همانند مى شد آنرا جشن مى گرفتند ، با این حساب تنها با برابر شدن نام ماه و روز دوازده جشن داشتیم . در اصلاح سال نماى اوستایى شش ماه آغاز سال را سى و یک روز بشمار آورده و اسفند را بیست و نه روز و پنج ماه دوم سال را سى روز حساب کردند . همین اصلاح تقویم جا به جایی بوجود آورد از جمله مهرگان که برابر شدن روز مهر یعنى شانزدهم مهر است به دهم مهر که آبان روزست انداخت . اما چون این جشن ها به مناسبت برابر شدن نام روز و ماه است مى باید جشن ها بر مبناى تقویم اوستایی برگزار بشود.  

نام روز هاى ماه :

 روز اول هر ماه : اورمزد یا هرمزد = خداوند جان و خرد

 روز دوم هر ماه : وهومن یا بهمن یا وهمن = اندیشه یا منش نیک است

روز سوم هر ماه : اردی بهشت = راه  راستى ، دادگرى

روز چهارم هر ماه :شهریور= توان برگزیده و سازنده

روز پنجم هر ماه : سپندارمزد = آرامش فزاینده

روز ششم هر ماه : خرداد = رسایى و تندرستى

روز هفتم هر ماه : امرداد = بى مرگى

روز هشتم هر ماه : دى / دى به آذر = آفریدگار

روز نهم هر ماه : آذر = آتش

روز دهم هر ماه : آبان = آب ها

روز یازدهم هر ماه : خیر= خورشید

روزدوازدهم هر ماه : ماه

روز سیزدهم هر ماه : تیر = ستاره باران

روز چهاردهم هر ماه : گوش = گیتى/ جهان هستى

روز پانزدهم هر ماه : دى به مهر = آفریدگار

روز شانزدهم هر ماه : مهر = دوستى و پیمان

روز هفدهم هر ماه : سروش = نداى وجدان

روز هیژدهم هر ماه : رشن

rashn دادگرى

روزنوزدهم هر ماه : فروردین ، فروهر =  پیشرو .

روز بیستم هر ماه : ورهرام یا بهرام = پیروزى

روز بیست و یکم هر ماه : رام = آشتى و آرامش و شادمانى

روز بیست و دوم هر ماه : باد = هوا

روز بیست و سوم هر ماه : دى به دین = آفریدگار

روز بیست و چهارم هر ماه : دین = وجدان یا بینش درو

روز بیست و پنجم هر ماه ارد

erd =

داده هاى اهورایی

روز بیست و ششم هر ماه اشتاد

ashtad= کار، داد . راستى

روز بیست و هفتم هر ماه : آسمان = آسمان

روز بیست و هشتم هر ماه : زامیاد =زمین

روز بیست و نهم هر ماه مانتره سپند = گفتار نیک ، سخن اندیشه زا

روز سى ام هر ماه انارام : انیران ، فروغ جاودانه

جشن هاى ماهیانه :

در هر ماه که نام روز و ماه همانند مى شدند  آنرا جشن مى گرفتند:

فروردین گان : نوزده فروردین یا فروردین روز از ماه فروردین

اردیبهشت گان : روز سوم اردى بهشت ماه

خردادگان : روز ۶ خرداد ماه

تیرگان :روز ۱۳ تیر ماه

امرداد : روز ۷ امرداد ماه

شهریورگان : ۴ شهریور ماه

مهرگان : ۱۶ مهر ماه

آبانگان : ۱۰ آبان ماه

آذرگان : ۹ آذر ماه

دیگان : ۸ دى ماه

بهمنگان : ۲ بهمن گان

اسفندگان : ۵ اسفند

 

 

بهمن گان

بهمنجه جشنى است به روز دو بهمن

تارش همه از شادى و پودش و همه از فر

بهمن بود اندیشه نیکو و سپنتا

بار آور آیین نیاکان هنرور

آنرا به اوستایی گویند وهومن

این واژه بود با منش نیک برابر

هومن که نشانیست ز اندیشه ی نیکو

در گیتى و مینوست بهین داده داور  / توران شهریارى

 

روز دوم ماه و ماه یازدهم سال  نام بهمن را بر خود دارند ." بهمن به معنای منش نیک است ، منش نیک یعنى خیر خواه انسان و طبیعت بودن  ، یعنى به خاک ، آب ، انسان و... با چشم پاک نگریستن و گام در ره آبادانى جهان گذاشتن . منش نیک یا وهومن از اعتبارات تاریخ اندیشه ی آدمى است ، در برابر بهمن یا وهو مننگه یا منش نیک ، منش بد یا شرآفرین است که به نام اک منه

akamanah یاakamanagah

خوانده می شود که از نیروهای اهریمنى است  .

  برخی از پژوهندگان اک منه را همان اکوان دیو می دانند که در شاهنامه هست. بندهش اکومن راچنین می نمایاند : بداندیشی و ناآشتى به آفریدگان دهد "

به نام بهمن هم گیاهى است که ریشه یا بیخ آن  سرخ یا سپید یا زرد بوده ودر پزشکى نیز کاربرد داشته است . پورداود در رویه ى ۹۰ جلد نخست یشت ها مى نویسد " کلمه

behen

 

فرانسه نیز از بهمن فارسى آمده است سابقا ریشه ى آنرا به نام بهن

behen

در دواخانه ها استعمال مى کرده اند "

مردمان از دور دست تاریخ این روز را جشن گرفته و خوراکى ویژه ى آن را فراهم آورده و به دور هم به شادى نشسته اند. بیرونى در رویه ى ۲۵۷در التفهیم زیر عنوان بهممنجه مى نگارد : بهمن روزست از بهمن ماه و به دین روز "بهمن سپید" به شیر خالص پاک خورند . و گویندکه حافظه فزاید مردم را و فرامشتى ببرد .  اما به  خراسان مهمانى کنند بردیگى که اندرو از هر دانه ى خوردنى کنند و گوشت هر حیوانى و مرغى که حلا اند و آنچ اندر آن وقت بدان بقعت یافته شود از تره و نبات ."

گمان بر آن دارد استفاده از گوشت در دیگ بهمنجه رسم پیش از اسلام نباشد ، چرا که بهمن نه تنها آدمى بلکه نگهبان  دام ها و ستوران است و امروزه هم نزد زرتشتیان وهمن یا بهمن روز جز روزهاى نبر است . چهار روز: وهمن (دوم ماه ) ماه ( روز دوازدهم ماه ) گوش (چهاردهم ماه ) رام (روز ‌بیست و یکم ) روزهایی است که از خوردن گوشت پرهیز مى شود به همین دلیل به نبر ( نبریدن) نامورند.

به همین مناسبت هم آشى در جنوب مى پزند که چند خانواده یا یک محله باهم آنرا راه مى اندازند به نام آش دنگو یا دانگى یا به تعبیر پرویز رجبى آش تعاونى . برخى خانواده ها هم که کمتر در دیگ بهمنگانى گوشت مى ریختند رندان به جاى آش دنگو به شوخى و طنز مى گفتند اودنگو که به معناى آب شریکى است !

از نکات شایان توجه این است که در همه ى جشن هاى ایرانى که پیام آور شادى و به زیوى است به گفته ى رند شیراز " دولت مى " بر قرار یا به گفته ى عثمان مختارى در " گنج مى " بر همگان بازست :

بهمنجه است خیز و " مى آر " اى چراغ رى

تا بر چنیم گوهر شادى ز " گنج مى "

این یک دو مه ، سپاه طرب را مدد کنیم

تا بگذرد ز صحرا فوج سپاه دى

رخت سپید و گل یاس سپید ویژه ى بهمن یا اندیشه ى نیک است . امید که اندیشه نیک را به گفتارنیک  و سپس به کردار نیک پیوند و پیوست بدهیم تا جهانى زایا و آباد بر پا سازیم .

جشن بزرگداشت منش و اندیشه ى نیک بر همگان خجسته باد.